از اینجا، از آنجا، از هر جا / ۱۹
برای آنهایی که هم سن و سال من هستند، خیابان لاله زار تهران پر از خاطرات و جلوه هایی است که هیچ موقع فراموش شدنی نیستند. یاد آن سینماها، تئاترها و محیط های فرهنگی، تفریحی و شادی بخش بخیر که در آخر هفته جوانان، میانسالان و حتی بزرگسالان را نه تنها در تهران، بلکه از شهرستان های دور و نزدیک به خود می کشاند و جلوه های زیبایی را به نمایش می گذاشت.
این روزها وقتی از این خیابان و حتی خیابان لاله زار نو عبور می کنید، آنچنان دردی به دلتان می نشیند که دوست دارید در پیاده روهای پر از کابل، وسایل برقی و کالاهای الکتریکی، سر بر زانوی غم بگذارید و جانانه برای غربت و نابودی آن جلوه های زیبای هنری، از ته دل گریه کنید و به یاد شهریار شاعر دلسوخته ی کشورمان بیفتید که روزی، روزگاری برای این خیابان سرود:
خوشا تهران و طرف لالهزارش/ خرامان شاهدان گلعذارش
دیار عشق و شهر آشنایی است/ خدای عشق دارد پایدارش
یا آن که استاد باستانی پاریزی روزی که از گردش در خیابان لاله زار برگشته بود، این گونه با شور و شوق به وصف آنجا پرداخت:
دوش سوی لاله زارم برد عزم سیر و گشت/ خسته از بیکاری و پیشانی از غم چین زده
دیدم آنجا داستانی از عبور مرد و زن/ مرد و زن نه، بل بت فرخاری آذین زده
ماهرویان دیده ها بر روی ویترین دوخته/ وز صفا رخ طعنه بر آئینه و ویترین زده
نوجوانان پایکوب و شادکام و نغمه خوان/ گه به بالا رفته و گه سر سوی پائین زده
آری، روزگاری نه چندان دور لاله زار و لاله زار نو، میعادگاه عاشقان و دلدادگان، محل تجمع هنرمندان و هنرپیشگان و مرکز سینما، تئاتر و محیط های شادی آفرین برای تهران و تهرانیان بود. یاد سینماهای متروپل، رکس، خورشید، تاج، کریستال، همای، ایران و … و تئاترهای سعدی، دهقان، پرستو و … بخیر که امروز از آنها به جز نام و شاید خاطره ای خاک گرفته یا در و پنجره ای فرو ریخته چیز دیگری به جا نمانده است. امروز تمامی خیابان لاله زار را وانت های آبی و سفید پر کرده است که به زحمت می توان از لابلای آنها از این طرف به آن طرف رفت. تا چشم کار می کند، کابل و سیم های حلقه شده و جعبه های کوچک و بزرگ روی هم تلنبار شده اند که کالای الکتریکی را با آنها جابه جا می کنند.
سراغ کوچه ی ملی را می گیرم، کسی با آن آشنا نیست. کمی پایین تر کوچه ی اتحادیه معروف است و خانه های تاریخی اش، سپس کوچه باربد را پیدا می کنم. در انتهای این کوچه حروف انگلیسی رنگ و رو رفته ای، سینما نادر را نشان می دهد. از پشت شیشه تاریک و خاک گرفته ی آن به داخل نگاه می کنم. چند پوستر کف زمین افتاده و مبل های قدیمی و پاره شده نشان از سالن سینما دارند. یادم می آید که کوچه ملی، همان کوچه تنگ و باریک هفت سینما داشت که ما در دوران دانشجویی با خرید یک بلیت پنج ریالی می توانستیم از صبح تا شب فیلم های مختلفی را به تماشا بنشینیم و آخر شب برویم به تئاتر دهقان و هنرنمایی های سیاه بازی سعدی افشار را تماشا کنیم و آنگاه در نوای موسیقی عربی به رقص نادیا دل خوش باشیم. کمی بالاتر از لاله زار قدیم، چهارراه کنت بود. کنت دومونت فرانسویی که ناصرالدین شاه او را از سفر فرنگ با خود آورده بود و کنت به روش اروپایی ها، شهربانی در تهران تأسیس کرده بود و محل اقامتش در همین چهارراه کنت در لاله زار بود. ماجرای تشکیل شهربانی توسط کنت آنقدر حادثه آفرین بود که اسماعیل بزاز دلقک معروف دربار، در جلوی ناصرالدین شاه تقلید کارهای کنت را درمی آورد و شاه از خنده روده بر می شد و شبی همین اسماعیل بزاز را مأموران کنت در لاله زار گرفته و حالش را جا آورده بودند.
حال از آن همه خاطرات و یادگارها، ساختمان های خراب، سردرهای فرو ریخته و تابلوهای شکسته بر جای مانده است و شاید آدم عاشقی همچو من در میان این نابسامانی ها به یاد خاطرات جوانی خود می گردد و چیزی نمی یابد.
اینجا صحبت از خراب شدن چند سینما یا تئاتر یا سالن های نمایشی و تفریحی نیست. اینجا صحبت از فروریزی یک فرهنگ و یک سابقه ی تاریخی است. فکر نمی کنم در هیچ جای دنیا با یک چنین مجموعه های فرهنگی و اجتماعی خود که مشحون از یادگارهای گوناگون است، چنین رفتار کنند. لاله زار خیابانی بود که می توانست بهترین موزه ی تاریخ هنر برای ایران باشد. می توانست جایگاهی برای تدریس، آموزش و نشان دادن تاریخ سینما و تئاتر ایران گردد. می توانست همچون خیابان امام حسین(فوزیه) تا خیابان ژاله، سنگ فرش شود و تردد اتومبیل در آن ممنوع شود تا دوباره عاشقان هنر، دلدادگان به عشق و سرمستی، دست در دست هم از آن گذر کنند و دوباره به یاد شهریار، زیر لب زمزمه کنند:
خوشا تهران و طرف لاله زارش/ خرامان شاهدان گلعذارش
ولی افسوس، تمام این حرف ها خواب و خیالی از پس خاطراتِ دوره ی گذشته چیز دیگری نیست. خاطراتی که آخرین بازماندگان نسل هم سن و سال من هنوز به یاد آن دلخوشند.
به یاد تهران ـ شعری از شهریار
خوشا تهران و طرف لاله زارش
دیار عشق و شهر آشنایی است
خدای عشق دارد پایدارش
خوشا نزهتگه شمران که خیزد
خروش بلبل از هر شاخسارش
خوشا پس قلعه و خواب شبانگاه
خوشا افسانه های آبشارش
خوشا دربند و گلگشت سربند
نم آب و سرود جویبارش
خوشا تجریش و غوغای سرپل
به کوی بهجت آبادم سلامی است
صبا گر افتد از آن سو گذارش
کجا شد شاهد عشق و جوانی
خدا را حیلتی یاران بکارش
خوشا راز و نیاز عشقبازی
خوشا سوز و گداز انتظارش
چه جای وصل و آن شبهای مهتاب
خوشا هجران و آن شبهای تارش
رسد گر نامۀ شوقم به یاران
نگهدارند از من یادگارش
اگرچه یار من نامهربان بود
خدای مهربانان باد یارش
خدایا ماه بی مهرم ببخشای
به چشم عاشق شب زنده دارش
اگر بر دل غباری دارد از من
به اشک از دل فرو شویم غبارش
دلم دارد هوای کوی جانان
اگر فرصت بود از روزگارش
هوای نو شکفتن دارد این گل
اگر یاری کند باد بهارش
رقیبا شاهد دولت رها کن
دمی با عاشقان بیقرارش
سلام من به یار دلنوازی
که بنوازد سلام شهریارش
آیا رانت خواری جرم است؟
این روزها همه شاهد رواج اخبار و گفته هایی درباره ی سوءاستفاده های مالی و کلان در جامعه ی ایران هستیم. این اخبار گویای آن است که برخی از افراد و بویژه خواص با سوءاستفاده از اطلاعات یا امکاناتی که در اختیار دارند، منافع مالی هنگفتی را از آن خود می کنند و هرروز بر دارایی ها و ثروت خود می افزایند و سایر افراد جامعه را در فقر بیشتری فرو می برند.
طبق اعلام موسسه ی شفافیت سازی بین المللی از نظر شاخص فساد اداری و اقتصادی ایران در رتبه ی ۱۳۶ در میان ۱۷۵ کشور جهان قرار گرفته است. ممکن است بعضی ها این آمار و ارقام را تائید نکنند ولی اوضاع و احوال اقتصادی کشور و تخلفات کلان و سوءاستفاده های مالی صورت گرفته در سال های نه چندان دور حکایت از وضعیت ناگوار و دل نگرانی های ویژه در جامعه ی امروز دارد و این حالت می تواند اثر سوء فراوانی در روی جوانان و نسل های آینده کشور داشته باشد.
نکته قابل تعمق و توجه آن است با این همه آمارهای مختلف که انتشار می یابد و به طور مرتب افراد شاخص و غیرشاخص به جرم رانت خواری و اختلاس دستگیر، محاکمه و حتی زندانی می شوند، بسیاری از حقوقدانان و کارشناس های این حوزه، هنوز رانت خواری را جرم نمی دانند و برای برخورد با این پدیده به خلاءهای قانونی اشاره می کنند. یکی از حقوقدانها که عضو هیئت علمی دانشکده ی حقوق هم هست، می گوید:«رانت خواری به تنهایی عنوان مجرمانه ای ندارد، چون برخی افراد برای کسب منافع مالی از اطلاعات یا امکاناتی که در اختیار دارند، سوءاستفاده می کنند. در بسیاری از مواقع عملی که این افراد انجام می دهند جرم محسوب نمی شود، مگر آن که تحت شرایط خاصی عمل آنها مصداق مجرمانه پیدا کند.»
آدم با شنیدن این اظهارنظرها آب پاکی روی سر و بدنش ریخته می شود. مگر می شود کسی از منابع غیرمتعلق به خودش که به مردم و جامعه تعلق دارد، سوءاستفاده کند و آنگاه نمونه بارز رانت خواری یا تعرض به حقوق مردم به آن اتلاق نگردد. یکی دیگر از افراد مسئول که شخص قانون گذاری است می گوید:”رانت خواری مسائل متعدد دارد که ما متأسفانه در این زمینه خلاء قانونی داریم، یعنی قانون مشخصی که افراد به خاطر رانت اطلاعات مجازات شوند، نداریم. از این رو باید کار قانونگذاری در این خصوص صورت گیرد.”
یک بخش دیگر از رانت خواری، نوع دولتی آن است. در سال های اخیر واردات و صادرات به طور عمده در دست دولت بوده و رانت های زیادی در آنها به وجود آمده است. حال پرسش کلی آن است که این کالاهای اساسی را چه افرادی وارد می کنند و در پشت معاملات آنها منافع چه کسانی تأمین می شود؟ به روشنی معلوم است که واردات و صادرات کالاهای اساسی را آدم های عادی نمی توانند در آن دخالت کنند و حتما این کار توسط افراد خاصی صورت می گیرد. اشکال عمده در این فرایند تأثیر منفی ای است که این موضوع در اقتصاد، سیاست و نگاه و نگرش مردم ایجاد می کند. بدیهی است هر امتیازی که برای همه قابل دسترسی نباشد وقتی در اختیار افراد مشخصی قرار گیرد، فساد ایجاد می شود. از دیدگاه های مختلف چه حقوقدانان و چه کارشناسان امور اقتصادی و چه قانون گذاران با هر صنفی که صحبت کنید یک سری اطلاعات تئوریک گیج کننده تحویل انسان می دهند که آدم سردرگم تر می شود و چیزی دستگیرش نمی شود. در این وضعیت نامشخص و ناامیدکننده در ذهن هر فردی این سئوال ایجاد می شود که”بهترین روش درست و اصولی و قانونی برای مبارزه با این گونه فسادها چه می تواند باشد؟”
تاکنون هیچ جواب منطقی برای این سئوال موجود نیست!
از کتابفروشی های تهران تا کتابفروشی های تورنتو
طبق اطلاعات اخذ شده از کتابفروشی های روبروی دانشگاه تهران و خیابان کریمخان زند و کتابفروشی های شهر تورنتو (پگاه ـ سرای بامداد) پرطرفدارترین کتاب های موجود در بازار در هفته ی گذشته به شرح زیر بوده است:
در تهران:
ـ شاعر تاریخ، یادنامه ی دکتر باستانی پاریزی، انتشارات علم، تهران، ۱۳۹۴.
ـ این مردم نازنین، رضا کیانیان، چاپ هشتم، انتشارات مشکی، تهران، ۱۳۹۴.
ـ عطر سنبل، عطر کاج، فیروزه جزایری دوما، ترجمه محمد سلیمانی نیا، نشر قصه، چاپ هجدهم، تهران، ۱۳۸۸.
ـ شوق هستی، ریک نوریس، ترجمه پریچهر هیرادفر، انتشارات صورتگر، تهران، ۱۳۹۳.
ـ تاریخ مذکر، رضا براهنی، انتشارات نگاه، تهران، ۱۳۹۴.
در تورنتو:
ـ دیوان ایرج میرزا، به کوشش دکتر محمدجعفر محجوب، شرکت کتاب، آمریکا، ۲۰۱۵.
ـ ریشه در خاک، زهره تنکابنی، انتشارات فروغ، آلمان، ۲۰۱۳.
ـ رازهای سرزمین من، رضا براهنی، انتشارات نگاه، تهران، ۱۳۸۷.
ـ مستانه خانم، شیرین کبیری، انتشارات گردون، آلمان، ۲۰۱۲.
ـ قصه ها، افسانه ها و سروده های مردم و سرزمین کانادا، نوشته جمعی از نویسندگان، ترجمه حسن گل محمدی، انتشارات پگاه، تورنتو، ۲۰۱۵.
تفکر هفته
چندی پیش در خیابان یانگ در حال قدم زدن بودم. ناگهان نگاهم به چهره ی آشنایی افتاد. او هم مرا شناخت و پیش آمد. سلام و علیک و خوش و بشی کردیم. او از من سراغ دوستی مشترک را گرفت، گفتم: مدتهاست از او خبری ندارم. وقتی که به خانه آمدم، سخت ناراحت بودم. ته دلم چیزی گم شده داشتم. به سراغ دفتر تلفن رفتم. شماره تلفن دوست قدیمی ام را پیدا کردم. از حال و کارش پرسیدم. موضوع دیدن دوست مشترکمان در خیابان یانگ را با او در میان گذاشتم. هفته ی بعد روز یکشنبه ساعت ۵بعدازظهر در فضای باز جلوی چایخانه ی تیم هورتون در خیابان یانگ نرسیده به شپرد، سه نفره نشسته بودیم و یادی از خاطرات گذشته ی خود می کردیم.
شما نیز بگردید دوستان قدیمی تان را پیدا کنید و با آنها لحظاتی را سپری نمایید ولو با خوردن یک قهوه و ورق زدن صفحات ذهنتان از خاطرات گذشته. در غربت هیچ چیزی جای یک دوست قدیمی را نمی گیرد.