یا یونان به مثابه کشور مهد اسطوره ها، خود محکوم به سرنوشت یکی از اساطیر بنام خود، سیزیف شده است که به جرم افشاء اسرار خدایان محکوم به تحمل رنج پایان ناپذیر حمل صخره ای سترگ تا قله کوه و تکرار بی پایان آن، و برای نسل ها شده است؟
آیا به راستی مردم یونان به خشم خدایان، خدای سرمایه، خدای واقعی، نیرومند و بیرحم، گرفتار آمده است؟! و این که آیا در عروج سیریزا کورسویی برای خروج از این محنت بی پایان دیده می شود و یا خود به نوع دیگری افتادن به دام خشم همان خدایان است؟! آیا دخیل بستن به ایجاد رفرم در سیستم و در ستاد فرماندهی سرمایه، به سود طبقات زحمتکش چیزی کمتر از رنج حمل مداوم صخره به سوی قله است؟
***
نسخه جدیدی از ریاضت اقتصادی ـ از جمله شامل خصوصی سازی، افزایش مالیات و افزایش سن بازنشستگی و درخواست حذف بخشی از وام ها…. ـ که این بار توسط”دولت خودی” پیچیده شده بود توسط اکثریت بزرگی از اعضاء مجلس یونان تصویب شد. البته هنوز رسما واکنش گروه یورو و ترویکا و بویژه دولت آلمان که نقش مهمی در اتحادیه دارد و چه بسا خواهان فشار و امتیازات بیشتری شود، ابراز نشده است، اما گزارش ها حاکی از استقبال ترویکا و شمار دیگری از کشورهای مهم اروپاست. به هر صورت، گویی که ما همه خواب دیده بودیم و این موافقان ریاضت اقتصادی بوده اند که نزدیک به ۶۲ درصدآراء شرکت کنندگان را کسب کرده بودند و نه مخالفان آن!. طنز بزرگ آن است که تصویب این برنامه با توجه به امتناع نمایندگان جناح چپ از دادن رأی مثبت، به کمک رأی احزاب راست و مخالف سیریزا که همواره مدافع ریاضت اقتصادی بوده اند صورت گرفته است! هم چنین طنز بزرگ دیگراین قضیه آن است که نه فقط آشکارا برخلاف وعده های انتخاباتی سیریزا بود، که شخص سیپراس هم به آن اذعان کرده است، بلکه مشخصا خلاف”نه” بزرگ مردم در همه پرسی اخیر به ریاضت اقتصادی بود!.. به این ترتیب پیام پرشکوه “نه” مردم یونان در همان ایستگاه اول توسط خودی ها مصادره گشت و شد طنز در طنز! ناگفته نماند که خشت کج فاجعه سوءاستفاده از رأی مردم در همان نحوه فراخوان به رفراندوم، که آن را وسیله تقویت قدرت چانه زنی در گفتگو با ترویکا از فردای رفراندوم عنوان کرده بود گذاشته شده بود و به عنوان نیروی فشار برای دست یابی به ریاضت اقتصادی از نوع تعدیل یافته اش. مسأله ای که در شیوه فراخوان رفراندوم در نوشته من هم مورد نقد قرارگرفته بود*. اما مثل همیشه بسیاری از شیفتگان قدرت چشمان خود را بر خطر “همذات پنداری” و یا “این همان انگاری” جنبش و قدرت فرو بستند (بخواب که انشاءالله گربه است!) و مشت های خود را به سوی نئولیبرالیسم گره کردند؛ غافل از آن که در حین حرکت نباید فقط به روبرو خیره شد، بلکه به قول کمک راننده های قدیم بغل دست را هم باید پائید! چرا که نئولیبرالیسم فقط از روبرو جوانه نمی زند، بلکه از بغل دست هم می تواند جوانه بزند! تجارب زیادی نشان داده است که خطر مسخ انقلابات و جنبش ها از درون همواره بیش از بیرون و دشمن مقابل است. برای صاحبان سرمایه مهم آن است که هر لحظه نشان دهد که بدیلی جز سرمایه داری وجود ندارد، اگر پیش برد چنین برنامه ای به دلیل بحران نمایندگی امکان پیش بردش به طور مستقیم دشوار و یا ناممکن گردد، از واگذاری صوری قدرت و دیکته کردن برنامه خود به “چپ” هم ابائی ندارد. تجربه های بی شماری نشان داده اند که چنین شیوه ای بورژوازی با یک تیر دو نشان می زند: هم چپ و صفوف کارگران و زحمتکشان را آشفته و پراکنده ساخته و هم راه را برای ترمیم بحران نمایندگی بر طرف می کند.
حالا دیگر اخگرسوزان پیام مردم یونان اساسا از بالا نمایندگی نمی شود. این رأی توسط قدرت مصادره و مسخ شده است. فرجام به دست گرفتن سکان ماشین قدرت و دولت دیر یا زود جز این هم نمی توانست باشد و البته این بار به راستی چه برق آسا صورت می گیرد! اکنون دیگر این وظیفه جنبش های اجتماعی، کارگران و زحمتکشان و نیروهای چپ رادیکال هست که زحمت حمل مشعل “نه” مردم را در خیابان ها و مدارس و دانشگاه ها و محلات و مجامع مردمی به دوش بکشند! و اجازه ندهند که رخداد رفراندوم به یک ضدرخداد تبدیل شود. ناگفته نماند که در آخرین مطلب من اشاره شده بود که ماشین دولتی در اروپا و یونان بسی منسجم تر از آمریکای لاتین است. اساسا در اینجا، در اتحادیه اروپا اهرم های قدرت دربست در اختیار ترویکا و حامیان سیاست های نئولیبرالیستی است که بسی ریشه دارتر و نیرومندتر از آن است که تصرف آن در این یا آن کشور بتواند چند صباحی ره به جائی ببرد. تجربه یونان را با زدن برچسب هایی چون خیانت و نظایر آن که به معنی توسل جستن به عنصر رازورزانه و نامفهومی که صرفا برای خالی کردن خشم و گریز از تحلیل ریشه های واقعیت صورت می گیرد، نمی توان رفع و رجوع کرد. چرا که اساسا “خیانت” در سوار شدن بر موج قدرت و ماشین قدرت جدا از جنبش ها و توده ها، ولو آن که برچسب چپ رادیکال را بر سینه خود نصب کرده باشد، امری اجتناب ناپذیر بوده و هیچ کس از شر و وسوسه آن مصون نیست. پیش فرض تمرکز بر خیانت، نه نشست بر پشت فرمان ماشین قدرت بلکه این است که چه کسی می نشیند و محل منازعه را به طینت و پاکدستی و اهریمنی این یا آن راننده (حزب و تشکل و شخص و..) حواله می دهد و نه اصل نشستن بر پشت ماشین قدرت بیگانه شده. به این ترتیب آزمون بزرگ یونان بار دیگر چالش پیرامون دوگانگی جنبش و قدرت، و چگونگی کنترل بحران، بازسازی و بازتولید قدرت شکاف برداشته شده توسط بورژوازی بی اعتبارشده را در بزنگاه های تاریخی و بحرانی به روی صحنه می آورد و چگونه همه این ها را به حساب چپ و بی اعتبارکردن آن صورت دهد! با اینهمه جنبش هم چون جویبار روانی که افراشتن این یا آن سد معبر، ممکن است برای مدتی جلوی پیشروی آب را بگیرد، اما اولا آب آرام نگرفته، بلکه به عمق آن افزوده می شود و ثانیا راه نو و دیگری برای پیشروی جلوی آن گشوده می شود. جنبش ضدسرمایه داری، و مشخصا ضدنئولیبرالیستی ـ ضدریاضتی، متوقف نمی شود و به تدریج با ترمیم ضعف های خود آگاه تر و مصمم تر و نیرومندتر از گذشته به حرکت در می آید و در راستای یک اروپای اجتماعی و ضد سرمایه داری به نبردهای خود ادامه می دهد.
۱۱ جولای ۲۰۱۵
*- نگاهی به پیچ و خم های همه پرسی یوان و ماهیت خرده پارادایم دولت های متکی بر جنببش های اجتماعی، وبلاگ تقی روزبه
*- نه مردم یونان، جان تازه ای به رؤیای اروپای اجتماعی می دمد! ، وبلاگ تقی روزبه
*- پرش حزب چپ یونان-سیریزا- به سکوی قدرت و دام آخر؟، وبلاگ تقی روزبه
*- بیانیه پلاتفرم چپ سیریزا، اخبار روز