شنبه ۱۸ آوریل ۲۰۱۵ نمایشنامه ی ” انتظار سحر ” نوشته ی محسن یلفانی در پاریس اجرا شد. متن “انتظارسحر” ماجرای پرفراز و نشیبی دارد. موضوع مرکزی آن چند بار و در دوره های گوناگون و با متن های مختلف به اجرا درآمده است. متنی که من در اختیار دارم سال ۲۰۰۱ توسط انتشارات تجربه در تهران منتشر شده است. این متن با اجرای اخیر نیز تفاوت هایی دارد. انتشارات ناکجا در پاریس نسخه ی به روز شده ای از این نمایشنامه را در سال ۲۰۱۲ منتشر کرده است.
محسن یلفانی از نوجوانی نمایشنامه نویسی را آغاز کرده است و تا امروز به این کار ادامه می دهد و مهم اینکه فقط نمایشنامه نوشته است؛ یعنی نه رمان نویس است، نه شاعر. او غیر از چند ترجمه ی معتبر، به طور مداوم کار نمایشنامه نویسی را دنبال کرده، و حدود ۱۶ نمایشنامه منتشر کرده است. آثار اولیه یلفانی از” مردان کوچک” (۱۹۶۰) تا “آموزگاران” (۱۹۷۰) به شیوه ی درام اجتماعی و به سبک رئالیستی نگاشته شده است. از ” دونده ی تنها ” تا ” سرای بیم و امید ” (۲۰۱۲) شیوه ی درام اجتماعی با مسائل سیاسی روز درهم آمیخته و اغلب شخصیت ها در بطن خانواده ی شهری با مسائل اجتماعی برخورد دارند. در هر کدام از این نمایشنامه ها قصه ای وجود دارد که در طول نمایش تحول پیدا می کند. نمایشنامه ی “یک خانواده ی ایرانی” نمونه ی برجسته ی این دوره است که آن را درام خانوادگی شهری با پسزمینه ی سیاسی می توان نامید. با مرور پی در پی این نمایشنامه ها گوشه هایی از تاریخ معاصر ایران را می توان مرور کرد، اما نمایشنامه ی “سرای بیم و امید”یک نمایشنامه ی کاملاً “تاریخی ـ سیاسی” است که برخی از وقایع تاریخ معاصر ایران را ـ از زمان مصدق تا وقایع انتخابات خرداد ۱۳۸۸ ـ به نمایش می گذارد. از سال ۱۹۹۶، با انتشار ورسیون جدید نمایشنامه “انتظار سحر” شیوه جدیدی در نگارش آثار دراماتیک یلفانی آغاز می شود که نمایشنامه های “دختری با روبان سرخ” و تا اندازه ای “راننده تاکسی” در این مجموعه می گنجد.
نمایشنامه ی “انتظار سحر” در سه تابلو نوشته شده است و دو شخصیت دارد. نوروز و فیروز. ماجرا در یک ایستگاه مترو می گذرد با نیمکتی که محل “سکونت” نوروز است. سه، چهار صفحه ی اول نمایشنامه شرح خیال نوروز است که خواب می بیند حاجی فیروز بعد از سال ها به سراغ او آمده است. نوروز آمدن او را باور نمی کند و با خشم و غضب او را از خود می راند ولی حاجی فیروز اصرار دارد تا به او بقبولاند که او واقعا برگشته است. انگار سال ها قبل (ده سال؟) آن ها با هم بوده اند، ولی فیروز او را تنها گذاشته و دنبال کسب و کار و زندگی عادی خود رفته و نوروز بر عهد و پیمان خود وفادار باقی مانده است. نوروز او را به خاطر این قضایا مورد انتقاد قرار می دهد، دیگران نیز آن ها را فراموش کرده اند. جدال، بگو مگو و طرح سوآل های مختلف بین نوروز و فیروز در سرتا سر نمایش ادامه می یابد و فیروز سعی می کند نوروز را از این محل “سکون” به محل سکونت دیگری منتقل کند و او را به زندگی عادی و معمولی دیگران بازگرداند. برای این منظور نوروز باید مثل او لباس (پوست) عوض کند. به نظر می رسد که نوروز موافق است، اما در پایان او ماندن را به رفتن ترجیح می دهد و با همان سر و وضع گذشته و با اعتقاد به آرمان های قدیم روی نیمکت و در همان ایستگاه مترو به خواب می رود و انگار باز هم خواب می بیند: “حاجی فیروز با لباس کامل، به صفحه می پرد و آوازخوانان به رقصی تند و پرهیجان می پردازد.” نوروز برمی خیزد و به دنبال او… حرکاتش را همراهی ﻣﻰکند.
قبل از پرداختن به نمایشنامه و اجرای آن ذکر چند نکته ضروری است. من نمایشنامه ی “انتظار سحر” را در نوع ” تئاتر اونی ریک” (Théâtre ONIRIQUE) قرار می دهم. در تئاتر اونی ریک نویسنده عمداً به دنیای خواب و خیال شخصیت ها رجوع می کند تا تعابیر مختلفی از روند ماجرا در خاطر تماشاگر شکل گیرد. بدون شک پیام این نوع نمایشنامه روشن، صریح و مستقیم نیست. تماشاگر به درجات مختلف و از زوایای گوناگون با دنیای “خواب و خیال” شخصیت برخورد کرده و آنچه را که شاهد است با توجه به شناخت و تجربیات خویش “تعبیر” ﻣﻰکند.
لازم به یادآوری است که هر نوع نمایشنامه ای که از خواب و خیال صحبت کند، در حوزه ی “تئاتر اونی ریک” نمی گنجد. از دوران آنتیک تا امروز، نمایشنامه های مختلفی که واقعهﻯ آن ها در دنیای خواب و رویا می گذرد، وجود دارد. نمونه ی برجسته ی آن نمایشنامه ی “رویای شب نیمه ی تابستان” اثر شکسپیر است که بیشتر به نوع نمایشنامه های “افسانه ای” و “سحرآمیز” تعلق دارد. زمانی که نویسنده، “خواب” شخصیت را به نمایش گذاشته و قصد تحلیل، تعبیر و کندوکاو در تخیّلات و مشغولیات ذهنی و روانی شخصیت را دارد، از “تئاتر اونی ریک” می توان صحبت کرد.
به بررسی نمایشنامه “انتظار سحر” بازگردیم. زبان این نمایشنامه بسیار روان نوشته شده و به نظر می رسد که نویسنده سال ها روی این متن کار کرده است. روانی و سلیسی گفت وگوها، هم در خواندن و هم در اجرای نمایش ملموس است. دیالوگﻫﺎ با دقت با هم جفت شدهﺍند و متلکﻫﺎ و اصطلاحات قدیمی با مهارت به کار گرفته شده اند. اما در روند پیشرفت نمایشنامه، بین زمانی که نوروز در دنیای خواب و کابوس با فیروز روبه رو می شود و زمانی که به طور واقعی این دو با هم برخورد دارند؛ تفاوتی وجود ندارد. بین خواب و واقعیت مرز مشخصی برقرار نمی شود. این درهم پیچیدگی باعث گیجی و سردرگمی خواننده یا تماشاگر می شود. در اجرا می شد بین دو فضا (خواب ـ واقعیت)تفاوتی ایجاد کرد، که متاسفانه در اجرای پاریس این اتفاق رخ نداد.
فضای نمایش در هر سه تابلو، ایستگاه مترو است که ماهیتی دوگانه و متضاد دارد: ایستگاه، محل بی حرکتی، نقطه ی ایست و محل ساکن ماندن است. اما مترو نماد حرکت و جا به جایی است؛ وسیله ای دائماً در حال رفت و آمد و باعث تحرک مسافران.
در این فضای دوگانه، دو شخصیت حضور دارند که مانند این فضا متضاد و در عین حال مکمل یکدیگرند: نوروز با ریشی سفید و فیروز با چهره ای سیاه. نوروز ده سال است که این جا مانده است ولی فیروز مدتﻫﺎ ست که رفته است. نوروز نمایندهﻯ ایده آل های اسطورهﺍی ـ فرهنگیﺍی است که آن ها را در خطر می بیند و از آن ها دفاع ﻣﻰکند، فیروز نمایندهﻯ”واقع بین” زندگی عادی است. نمونه ﺍﻯ از مردم کوچه و بازار که باید شکمشان را سیر کنند… ولی هردو به هم محتاج اند. بدون نوروز، حاجی فیروز نمی رسد و حاجی فیروز است که نوید رسیدن نوروز را به گوش مردم می رساند… و حالا نوید رسیدن سحر سالﻫﺎست که در گوشهﻯ متروک یک ایستگاه مترو، در فضایی بین مرگ و زندگی، در کما به سر می برد. کسی (نوروز) هنوز به دمیدن سحر اعتقاد دارد، کسی دیگر (فیروز) مدتﻫﺎست امیدش را از دست داده ﺍست. این دو در مقابل هم و با طرح سوآلﻫﺎ و دادن پاسخﻫﺎ به این دیالکتیک نیرو ﻣﻰ دهند. تداخل صحنه ها در عالم خواب و واقعیت به زیبایی و عمق این “مجادله” میﺍفزاید.
اگر خلاصه کنیم می بینیم که: فضا دوگانه است= ساکن و متحرّک. شخصیتﻫﺎ دوگانهﺍند= ایده آلیستی و واقع بین. سفید و سیاه. ماجرا در دو حوزه جریان دارد= خواب و واقعیت. نمایشنامهﻯ “انتظار سحر” با برخورداری از این عوامل از لحاظ دراماتیک دارای امکانات بسیار غنی و از لحاظ اجرایی دارای قابلیتﻫﺎی وسیعی می تواند باشد، ولی در متن نمایشنامه از این عوامل بهره برداری نشده و روی آن ها تأکید نشده ﺍست. در نتیجه در اجرا نیز این عناصرکه بالقوه وجود دارند، در روند تحوّل و تحرّک ماجرا تأثیری نمی گذارند. بعد از گشایش ماجرا در تابلوی اول، موضوع خطی پیش می رود و گسترش پیدا نمی کند. دیالوگﻫﺎ روی ماجرای اولیه “دور” می زنند و ماجرا جهش و پیشرفت نمی کند. در حالی که با به کار گرفتن دوگانگی ی فضا، شخصیت و موضوع می توان نمایشنامه را از تکرار چندبارهﻯ یک موضوع رها کرده و ابعاد و زوایای دیگری را برای اجرا فراهم کرد.
از طرف دیگر متنی که بین خیال و واقعیت، رویا و و زندگی و کابوس و حقیقت پرسه می زند، ساختاری متفاوت با متنی رﺋﺎلیستی ـ ناتورالیستی دارد. بنابراین برای انتقال آن روی صحنه، احتیاج به میزانسن، بازی، موسیقی، صحنه پردازی و صدایی متفاوت است. دنیای کابوس و خیال را با صحنه پردازیﺍﻯ رئالیستی نمی توان منتقل کرد. دنیای خواب و خیال سورئالیستی است. استفاده از موسیقی اصیل ایرانی، لباسﻫﺎی فاخر و تمیز و بازیﻫﺎی به شدت رئالیستی و احساسی، فضای خواب و خیال متن را منتقل نمی کند که هیچ بلکه مانعی است برای نفوذ به دنیای خیالی نوروز.
این نمایشنامه نقطهﻯ تحولی است در آثار یلفانی. اگر از امکانات دراماتیکی که در آن وجود دارد بیش تر استفاده می شد و ماجرا با جهش و تحول پیش می رفت، با وجود رگهﻫﺎی ایرانی ـ ملی، می توانست در مجموعهﻯ تئاتر جهانی به عنوان یک نمایشنامهﻯ معتبر معرفی شود.
سینمای ایران مدتهاست مورد توجه هنردوستان جهان قرارگرفته است و ادبیات داستانی ایران نیز کم کم پا به عرصه ی ادبیات جهانی می گذارد؛ در حالیکه نمایشنامه نویسی و نمایش ایرانی نمود و حضوری ندارد. با پشتیبانی از اجرا، بررسی و تحلیل اینگونه آثار، آنها را می توان به جامعه ی جهانی به صورت گسترده تری معرفی کرد.
تلاش گروه اجرایی نمایشنامه ی “انتظار سحر” قابل ستایش است و امیدواریم شاهد اجراهای متعدد این نمایش در شهرهای مختلف باشیم.
ژوئن ۲۰۱۵ ـ پاریس