احتمالا شنیده یا خوانده اید که “نیمه حقیقت از دروغ بدتر است”.  حرف درستی است.  با آن که وجه مشترک هر دو فریبکاری است، اما دروغ به دلیل ماهیت بدگمانی برانگیزی که دارد، به مخاطب هشدار می دهد و او را هشیار می کند.  به خاطر همین ویژگی است که گوبلز، وزیر تبلیغات آلمان نازی می گفت برای آن که دروغ باورپذیر شود، هم باید بزرگ باشد و هم مرتب تکرار شود.  “نیمه حقیقت” از این بابت متفاوت است. به خاطر لعاب و جلوه حقیقتی که در آن است، عیار باورپذیری آن بالاتر و ضریب فریبکاری اش بیشتر است. با این حال به خلاف دروغگویی که به آسانی از همه کس، حتی کودک دو ساله برمی آید، گفتن “نیمه حقیقت” به شکلی موثر مستلزم داشتن تردستی و مهارت خاص و مصداق زبانزد “دزد با چراغ” است.

roohani--ahmadi

کسی که “نیمه حقیقت” می گوید، اگر کارش در فریبکاری اثربخش باشد، می بایست آنقدر مهارت داشته باشد که بتواند نیمه دیگر آن را چنان پنهان کند که ذهن مخاطب به سوی آن نرود. یک مثال شاید بتواند موضوع را تا حدودی روشن کند: سیدمحمد خاتمی و دارودسته موسوم به “اصلاح طلب” او ۸ سال تمام – ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴ – در شرایطی که نظام با دشواری های فراوان روبرو شده و در معرض خطر فروپاشی بود با “نیمه حقیقت” اصلاحات مدعی شدند که می خواهند  ـ و می توانند ـ جامعه ایران را متحول کنند بی آن که توفیق یابند کمترین تحول محسوسی ایجاد نمایند و یا حتی چند و چون “اصلاحات” مورد نظر خود را مشخص کنند و توضیح دهند که آیا اصولا نظام با قانون اساسی تبعیض آمیز و ضد دموکراتیکش امکان و توان اصلاح پذیری دارد؟!

 

سرخوردگی شدید ناشی از این فریبکاری موجب ظهور پدیده عجیب الخلقه ای به نام محمود احمدی نژاد شد که نظرش به نظر گوبلز نازی ـ و سیدعلی خامنه ای ـ نزدیک تر بود و باور داشت که اگر دروغ های شاخدار بگوید و به تکرار بگوید، نتیجه ای بهتر از “نیمه حقیقت” گویی خاتمی و اصلاح طلبان خواهد داشت.  نظر احمدی نژاد – و سید علی خامنه ای – در مدت ۸ سال چنان فاجعه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به وجود آورد که بار دیگر موجودیت نظام در معرض خطر فروپاشی قرار گرفت و رهبرمعظم به رغم میل باطنی خود به “نرمش قهرمانانه” که روایت مکارانه “سرکشیدن جام زهر” است تن داد و در گردابی افتاد که هرروز بیشتر در آن فرو می رود.

 

در چنین پیش زمینه ای است که از دو سال پیش، میدان داری عرصه سیاسی کشور به دست هواداران گفتن “نیمه حقیقت” افتاده و شیخ حسن روحانی با رنگ بنفش و برچسب اعتدال و تعامل به جلوه گری و عرض اندام پرداخته است.

 

برگزاری آنچه در حکومت آخوندی با دروغگویی وقیحانه “انتخابات” نامیده می شود و هیچ ربطی با مفهوم متعارف و متداول آن در دنیای آزاد ندارد، در پایان سال خورشیدی جاری دو جناح نظام را به جان یکدیگر انداخته است.  در چهارچوب این رودررویی، هفته گذشته شیخ حسن روحانی به یکی از برج و باروهای جناح “دروغگو” حمله کرد و (نقل به مضمون) گفت که نقش شورای نگهبان در انتخابات تنها نظارتی است و تعیین صلاحیت ها به عهده هیات های اجرایی تابع وزارت کشور است.  این سخنان موجی از مخالفت های شدید جناح مخالف را برانگیخت و از فرمانده سپاه پاسداران گرفته تا رییس قوه قضاییه به موضع گیری علیه آن پرداختند.

 

صرفنظر از آن که حق به جانب این یا آن جناح باشد یا نباشد، گفته شیخ حسن روحانی مصداق “نیمه حقیقت بدتر از دروغ” است. “نیمه حقیقت”ی که بیان نمی کند که خود او نیز منصب ریاست جمهوری را مدیون همین نظارت استصوابی است.  “نیمه حقیقت”ی که خاک به چشم مردم می پاشد و وانمود می کند که اگر به فرض نظارت شورای نگهبان استصوابی نباشد، آنگاه انتخابات درست و واقعی است!  “نیمه حقیقت”ی که از پاسخگویی به این پرسش طفره می رود که در نظامی که براساس ماده ۱۱۰ قانون اساسی آن یک فرد، بدون داشتن مسئولیت مشخص، اختیاراتی بی حد و مرز دارد و می تواند “قانونا” با سرنوشت نزدیک به ۸۰ میلیون انسان بازی کند، چه فرقی می کند که مجلس در دست این یا آن جناح حکومت باشد. “نیمه حقیقت”ی که ذهن ها را از توجه به سرچشمه و منشأ مشکل که ساختار کل نظام است منحرف می کند.  “نیمه حقیقت”ی که صورت مسأله موجودیت منحوس و ایران بربادده حکومت پلشت ولایت مطلقه فقیه را تا حد دعواهای فردی و جناحی کاهش می دهد و راه حل هایی کاذب برای آن ارایه می کند.  “نیمه حقیقت”ی که به راستی بدتر از دروغ است!

شهریور ۱۳۹۴

* شهباز نخعی نویسنده در حوزه ی مسائل سیاسی، ساکن اروپا و از همکاران شهروند است.

Shahbaznakhai8@gmail.com