متن زیر سخنان حسن داعی است در مراسم بیست و ششمین سالگرد کشتار ۶۷ و اولین سالگرد به رسمیت شناختن کشتار ۱۳۶۷ و دهه شصت در جمهوری اسلامی  به عنوان “جنایت علیه بشریت” توسط پارلمان کانادا و اعلام اول سپتامبر به عنوان روز حمایت از زندانیان سیاسی ایران توسط دولت کانادا. گزارش کامل مراسم را اینجا بخوانید.

Hasan-Dai

 

حسن داعی فعال و پژوهشگر سیاسی مقیم امریکا، در رشته مهندسی راه و ساختمان در دانشگاه پلی تکنیک تهران ثبت نام کرد و سپس زندانی سیاسی زمان شاه بوده که مدتی را در زندان قصر گذراند. در سال ۲۰۰۱ به امریکا آمد و از سال ۲۰۰۲ به نگارش گزارشاتی در مورد اوضاع ایران مشغول بوده.

سلسله پژوهشها و گزارشات درباره شبکه لابی رژیم ایران همراه با برخی اسناد و مدارک معتبر در خارج از کشور بویژه در امریکا توجه بسیاری از سازمان ها و نیروهای مترقی را برانگیخته است. روشنگری های ارزشمند حسن داعی در مورد نقش افراد و نیروهایی که در این رابطه با حکومت جمهوری

اسلامی همکاری می کنند، مورد استفاده بسیاری از نیروهای اپوزیسیون رژیم اسلامی ایران در خارج از کشور قرار گرفته است.

***

برای من مایه افتخار است که در بزرگداشت قهرمانانی سخن بگویم که ۲۶ سال پیش، پس از سالها شکنجه و درد، در کمال سرافرازی و در اوج مقاومت، به دار آویخته شدند. از برگزارکنندگان این برنامه سپاسگزارم که شرایطی فراهم آورده اند تا به این قهرمانان ادای احترام کنیم. همچنین سپاسگزارم که توانستید با تلاش زیاد قطعنامه شناسایی قتل عام به عنوان جنایت علیه بشریت را در پارلمان کانادا به تصویب برسانید. این کار بسیار مهمی است و امیدوارم که هموطنان در کشورهای دیگر از این تجربه استفاده کنند.

قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷، ادامه جنگ و ستیزی بود که خمینی و پیروانش از دهسال قبل از آن، از روز نخست ورود وی به ایران، علیه جامعه سیاسی و مدنی کشورمان شروع کرده بودند. در این سالها، گروه های سیاسی و صنفی تار و مار شدند، حقوق زنان و اقلیت های قومی و مذهبی سلب شدند، دانشگاه ها به خاک و خون کشیده شدند و ده ها هزار نفر از مخالفان رژیم، زندانی، شکنجه، آواره و بسیاری از آنان اعدام شدند.

در همه این سال های سیاه رژیم با برگزاری نمایش انتخابات بین جناح های خودی، ادای دموکراسی هم در می آورد. یعنی رژیمی که برمبنای ولایت مطلقه فقیه بنا شده، ماسک دموکراسی و احترام به رأی مردم را نیز به چهره می زند. این است تفاوت داعش از نوع ولایت فقیه، با داعش از نوع خلافت اسلامی.

این نمایشات، در خرداد ۱۳۷۶ به مدار جدیدی ارتقاء یافت. رژیم که پس از نزدیک به بیست سال سرکوب و کشتار مخالفان سیاسی، خیال آسوده تری پیدا کرده بود، برای کاهش فشارهای اجتماعی، محمد خاتمی را رئیس جمهور کرد و جناح خط امام که در زمان حیات خمینی، با کنترل سپاه، وزارت اطلاعات و قوه قضائیه، پرچمدار جنگ، سرکوب و کشتار بود، به جناح اصلاح طلب نظام تبدیل شد و به مردم ایران که هنوز زخم های دوران سیاه را بر تن داشتند، پیام داده شد که کم هزینه ترین و تنها راه برای بهبود اوضاع کشور، شرکت در نمایشات انتخاباتی و امید بستن به جناح های حکومتی است.

صد البته که سرکوب و اعدام از یک طرف و نمایش دموکراسی و وعده اصلاحات در نظام ولایت فقیه از طرف دیگر، دو روی یک سکه اند و هر دو اهداف یکسانی را دنبال می کنند. رژیم با سرکوب و اختناق، به دنبال درهم شکستن مقاومت و پایداری مردم در برابر رژیم است. از طرف دیگر، با نمایش انتخابات و وعده اصلاحات، تلاش می کند تا از مایوس شدن مردم و روی آوردن آنان به راه حل هایی که به دنبال تغییر رژیم اند و بر مخالفت و مبارزه با رژیم استوارند جلوگیری کند. یعنی، چوبه دار و وعده اصلاحات در نظام ولایت فقیه مکمل یکدیگرند.

این سیاست دوگانه، سال گذشته به مدار بالاتری ارتقاء یافت و یک مقام بلندپایه امنیتی نظام به عنوان رئیس جمهور به مردم ایران و جهانیان معرفی شد و مصیبت بارتر این که، جلاد قتل عام زندانیان سیاسی یعنی مصطفی پورمحمدی وزیر دادگستری شد.

و لابد، مردم ایران نیز شایسته این رئیس جمهور و چنین وزرایی هستند. سال گذشته که وزیر خارجه کانادا انتخابات در ایران را قلابی خواند، در همین کانادا، دوستداران رژیم با امضای طومار، از وزیر خارجه حسابرسی کردند که چرا به انتخاب مردم ایران توهین کرده است. این است نظام ولایت فقیه که پس از سی و شش سال جنایت و ویرانی کامل ایران زمین، از مردم انتظار دارد که به قاتلان خود افتخار کنند.

رژیم و شبکه های خارج از کشوری اش و رسانه های همسو با آنان تلاش می کند تا فرهنگ ذلت و حقارت را بین ایرانیان جا بیندازد تا مردم، سقف خواسته هایشان را در چهارچوب نظام کاهش دهند و تنها راه نجات خود از جهنم آخوندی را امید بستن به خالقان و نگاهبانان این جهنم بدانند و آرام آرام، به نگاهبانان این جهنم اعتماد کرده و به آنها عشق بورزند. این، سقوط اخلاقی و درهم شکستن کرامت انسانی نزد ایرانیان است. دردناک ترین نمونه آن، زمانی است که یک زن ایرانی که بسیاری از حقوق انسانی اش توسط این نظام سلب شده، عکس حسن روحانی را با عشق و محبت می بوسد و وی را ناجی و مدافع خود می داند.

پادزهر این فرهنگ ذلت، بزرگداشت زندانیان سیاسی و یاد ده ها هزار قهرمانی است که در سخت ترین شرایط زندان، در برابر رژیم استقامت کرده و می کنند و بهترین راه برای مبارزه با کارزار فریب و دروغ رژیم و نمایشات اصلاح طلبی، یادآوری تاریخچه سیاه همه جناح های رژیم در سرکوب و جنایت بویژه کشتار زندانیان سیاسی است، زیرا آشکار شدن این گذشته سیاه، تمام لبخندهای دروغین آنها را محو و پاک می کند.

بی دلیل نیست که تاکنون، هیچیک از جناح های رژیم و مسئولان درجه اول حکومتی، هرگز درباره این گذشته تاریک لب نگشوده اند. تأکید روی جنایات گذشته رژیم و بزرگداشت قهرمانان مقاومت در برابر رژیم، یک نیاز ضروری برای مبارزات امروز ماست.