دگرگونی زندگی کودکان در مهاجرت، حرفی درباره فیلم کارتونی «درون و بیرون» Inside Out با نویسندگی و کارگردانی: پیتر دکتر و رونالد دل کارمن.

 

خلاصه داستان:

داستان فیلم، متمرکز بر دنیای درونی دختری است به نام «رایلی» که با مادر و پدرش، به دنبال به اصطلاح یک زندگی بهتر، به بهانه شغلی با حقوقی بهتر و به امید پیشرفت و آینده ای بهتر؟! از شهری در مینه سوتا در آمریکا، که طبیعت زیباتری دارد به منطقه خلیجی، که از نگاه دختر محلی است غمگین در سانفرانسیسکو، نقل مکان می‌کنند.

دگرگونی ها و تغییرات زندگی پس از مهاجرت، در نخستین گام ها به شدت رایلی را واخورده و غمگین می کند و به سمت افسردگی جدی می کشاند. رایلی مجبور شده با این مهاجرت ناخواسته، با خانه و شهری که در آن متولد شده، با دوستان و تیم هاکی­اش خداحافظی کند، بدون اینکه کسی از او بپرسد، آیا تو هم دوست داری از این شهر دل بکنی؟

هر چند رایلی تمامی تلاشش را می کند تا آنجا که ممکن است از زندگی در محیط جدید خوشحال و راضی باشد، اما مثبت بودن آنچنان هم آسان نیست، به ویژه وقتی که قول و قرارها در شهر شلوغ سانفرانسیسکو، آن چنان هم قول و قرار نیست و پدر و مادرش را سخت درگیر سر و سامان دادن به زندگی جدید کرده، در نتیجه رایلی به تنهایی، درگیر دنیای درونی و احساسی و عاطفی خودش می شود و احساسات او چون ترس، ناراحتی، لذت و شادی و نفرت و خشم همگی به کار می افتند تا تمامی تلاششان را بکنند تا رایلی، راهی برای وفق دادن خود با خانه، مدرسه و محیط جدید پیدا کند، اما…

Inside-out

***
جالبترین قسمت این فیلم این است که، بخش مهم این داستان در درون مغز رایلی می گذرد و ساختن این فیلم حرکتی است جالب، در فیلم سازی برای کودکان در جهت شناختن روان و درون انسان. چرا که آنچه که در درون مغز او می گذرد، روایت گر، اصلی داستان است.

بیننده در مغز او و کلا شخصیت هایی که مبتکرانه ساخته شده اند، می تواند ببیند که انسان با پنج حسش چون ترس، خشم، شادی و غم و نفرت چگونه برای زندگی کردن درگیر می شود. حس هایی چون شادی که به شکل، کاراکتر، فعال و باهوشی با لباسی راحت و موهایی آبی است، که نماینده، احساس مثبت بودن یا لذت است، افسردگی که کاراکتری گیج و کمی تنبل دارد و به رنگ آبی تیره است. ترس که به رنگ بنفش است، لاغر و لرزان است و خشم و عصبانیت که بیشتر دهانی را می بینی که از لج دندانهایش نمایان است و نگاهی عصبانی و پرخاشجو دارد و نفرت که رنگ سبز نمایانگر آن است و کلا شخصیتی منفی است و اینکه همه این حس ها که لازم است تا درون او فعال باشند و زندگیش را هدایت کنند و خاطراتی که چون تصویرها و ساختمانهایی است که در گذشته او روی داده اند و زندگی و شخصیت فعلی او بر آنها استوار هستند و به نوعی زندگی فعلی او را چون شادی و غم و …سازمان می دهند، عواطف و حالت‌های او را کنترل می‌کنند، و روی اعمال و تصمیم گیری هایش، تأثیر می‌گذارند.

نقطه مهم در فیلم نمایش، درون و بیرون، آدمیزاد است و این که فیلم توانسته با یاری گرفتن از دیدگاه علمی و روانشناسی موفق شود عواطف انسانی را به شکلی عمیق به نمایش بگذارد و تماشاچی را به سمت شناخت درونمایه های انسان براند؛ اینکه چگونه زندگی یک انسان می تواند بر اساس خاطراتش شکل بگیرد و چگونه مهاجرت می تواند نیز به سادگی، حتی با هدف یک زندگی بهتر ویرانگر باشد و اتاق کنترل مغز چگونه می تواند بشر بیچاره را با گم شدن لذتها به سادگی از پای دربیاورد. به طوری که در فیلم نشان می دهد، اگر لذتها، روابط و خاطراتی که ما براساس آنها زندگی می کنیم گم شوند چه دردسرهایی می توانند بیافرینند و اینکه دنیای تخیل و افکار مثبت، چگونه قادر است ما را در دوران های سخت و طوفانی زندگی نجات دهد.

به ویژه، وقتی اتفاق بدی می‌افتد و انفجاری درونی صورت می گیرد و شادی و غم …از اتاق کنترل مغز بیرون می­افتند و در دالان های تو در توی مغز گم می شوند و حتی به ضمیر ناخودآگاه پرتاب می شوند، چگونه می توانند انسان را وادار کنند تا تصمیم های وحشتناکی برای زندگیش بگیرد و بالاخره اینکه خاطرات دوران کودکی، شادی، عشق، دوستی و روابط خوب در زندگی، چه نقش سازنده ای برای ساختن یک زندگی بهتر و مفیدتر دارند و چگونه قادرند وجود انسان را سرشار از نشاط و نور بکنند.

با دیدن این فیلم، یاد حرفی از رومن رولان، نویسنده معروف فرانسوی افتادم که در کتاب خاطرات زندگیش، به مسئله مهاجرت در دوران نوجوانی اش از یک شهرستان به پاریس، اشاره کرده و توصیف می کند که پدیده مهاجرت، چگونه توانست، تنها از یک شهر به پایتخت همان کشور، زندگی و شخصیتی را که داشته ویران کند و چقدر برایش تجربه دردناکی بوده است. من که دیدن این فیلم را به همه، به ویژه بزرگترها و پدران و مادران و معلم ها و به ویژه آنهایی که تصمیم به مهاجرت دارند و در فکر آن هستند که فرزندانشان را برای یک زندگی بهتر از ریشه هایشان بکنند و ببرند به … توصیه میکنم.

۱۵ جولای ۲۰۱۵