این مطلب ترجمه فارسی مقاله ای است که برای Canadian International Council: Open Canada نوشته شده است.
عکس تراژیک جسد کودکی در ساحل مدیترانه، صحنه های انبوه پناهجویان و مهاجران خاور میانه ای و افریقایی در ایستگاه قطار بوداپست، و جوانانی که راه خود را از لابلای سیم های خاردار، موانع و دیوارهایی که برای ممانعت از ورودشان به خطه اروپا برپا شده، باز می کنند، جهان را عمیقا تکان داده است.
اما مدت هاست که این مشقات ادامه دارد. مردمان معصوم هزار هزار در دریای مدیترانه غرق شده اند، و صدها نفر در کامیون هایی که به طور قاچاق آنها را به “نقطه امن” می بردند خفه شدند، و جهان توجه چندانی نکرد. هیچ دوربین تلویزیونی از بحران واقعی پناهندگی در کشورهای مجاور منطقه، در اردن، لبنان، و ترکیه، جایی که اعداد پناهندگان را نه با صدها، یا هزاران، بلکه میلیون شمارش می کنند، فیلمی نگرفت. نیز آنچه که بنیادگرایان اسلامی بر سر هزاران زن درآوردند، آنها را به بردگی کشاندند، تجاوز کردند، و آشکارا در بازار به فروش رساندند، نادیده گرفته شدند.
این مشقات محصول جنگ ها، جنگ های داخلی، توسعه ناموزون، و خشکسالی های مصنوعی است، اما چه کسانی مسئول این تراژدی ها هستند؟
دولت های غربی، از جمله دولت هارپر در کانادا، و متخصصان و مفسران اتاق های فکرِ همیشه حاضر در صحنه، گروه های تروریستی مثل داعش یا القاعده، و رژیم های دیکتاتوری خاورمیانه و آفریقا را مقصر می دانند. حرف شان غلط نیست، اما همه حقیقت را نمی گویند. آنچه را که پنهان می کنند این است که دولت های غربی از میان آن همه دیکتاتور و مستبدانِ منطقه تنها با دیکتاتورهایی طرف می شوند که با غرب رابطه دوستانه ندارند، و به علاوه توضیح نمی دهند که چه کسانی مسئول ظهور و رشد بنیادگرایانِ خشن اسلامی هستند.
من در این جا به دیگر صحنه های جنگ و درگیری در خاورمیانه کاری ندارم؛ اینکه در غزه چه روی می دهد، با آن هزاران کشته، شهرهای ویران شده، بیماری ها و کم غذایی کودکان؛ یا آنچه بر عراق گذشته، ویرانی ها، کشتارها، و از هم گسیختگیِ یک ملت؛ و یا آنچه که در یمن می گذرد. و تنها بر سوریه و لیبی تاکید می کنم.
چند سال پیش زمانی که جرقه های “بهار عربی” به سوریه رسید، رقبایِ جهانی و منطقه ای فرصتی یافتند تا جنگی نیابتی را آغاز کنند. دولت امریکا ناراضی از آخرین پایگاه روسیه در منطقه، و سعودی ها ناراضی از نفوذ فراوان دولت ملایان ایرانی در سوریه، با سوءاستفاده از خیزش اصیل مردم سوریه علیه دیکتاتور خشن، خود را وارد جنگ کرده و آتش را دامن زدند. دولت امریکا و متحدان غربی اش، همراه با سعودی ها و شیخ های عرب، گروه های ناراضی سوریه را که بسیاری شان متعصبین مذهبی بودند، مسلح و تامین مالی کردند. دولت های روسیه و ایران و متحدان محلی شان از جمله حزب اله لبنان نیز به حمایت از رژیم سوریه برخاستند. جنگ داخلی وحشتناکی سوریه را به خاک و خون کشاند.
در آن زمان، معدودی مفسران، از جمله من، هشدار دادیم که این درگیری به مراتب فاجعه بارتر از حمله به عراق خواهد بود. در یک پانل تلویزیونی بسیار معتبر کانادایی در پاسخ به مفسران امریکایی و کانادایی حاضر در جلسه که تلویحا یا مستقیما حمله نظامی را توصیه، و سقوط سریع بشار اسد را پیش بینی می کردند، اشاره کردم که این جنگی بسیار طولانی خواهد بود و سالها به طول خواهد انجامید، و شاید سرانجام امریکا و متحدانش ناچار به مذاکره با دیکتاتور شوند. آنها از این تفسیرِ ظاهرا عجیب و غریب حالتی خنده دار به خود گرفتند. چهار سال بعد ما شاهد ۲۵۰ هزار کشته سوریه ای، هفت میلیون بی خانمان، و چهار میلیون پناهنده، تمدنی باستانیِ کاملا نابود شده، و ظهور یک جریان بنیادگرای وحشی، یعنی داعش، هستیم ــ که خود محصول مستقیم سیاست های شکست خورده امریکا در منطقه است. اما دیکتاتور سوریه کماکان در قدرت است. متحدین روسی و ایرانی اسد نیز در موقعیتی قوی تر قرار گرفته، و ازاین دست آوردهای خود در دیگر مذاکراتشان حول مسایل دیگر از جمله مسئله اوکرایین و معامله هسته ای بهره برده اند.
مردم بیگناه سوریه از یک سو با یک رژیم دیکتاتوری خشن و از سوی دیگر با دسته جاتِ بنیادگرای مذهبی و یا فرصت طلب و ضد دموکراسی مواجه اند. از نیروهای اصیل دموکراسی خواه که با شهامت شورش علیه رژیم اسد را آغاز کردند، چیزی باقی نمانده. کماکان تنها راه حل مسئله سوریه دیپلماسی است، اما تمام آنهایی که جنگ را دامن زدند همچنان بر سیاست های نادرست خود پافشاری می کنند. نتیجه آن، تداوم وضعیت شرم آور مسئله پناهندگان و فاجعه های انسانی است.
در لیبی، نداهای سرنگونیِ دیکتاتور که دست به قتل عام مخالفان زده بود بلافاصله با یک حمله نظامی خونین پی گیری شد. در جامعه ای قبیله ای، هرج و مرج سراسر کشور را فرا گرفت. با سقوط دیکتاتور، در حالی که دولت های حمله کننده، از جمله دولت کانادا، ماموریتِ موفقیت آمیزِ دیگرشان را جشن می گرفتند، جنگ داخلی وحشتناکی آغاز شد و گروه های تروریستی اسلامی بخش های وسیعی از کشور، و حتی برخی کشورهای همسایه را در اختیار گرفتند. آنارشی لیبی ــ حال با دو دولتِ مدعی، و مناطق پراکنده ای که تحت کنترل قبایل جنگی اند ــ بزرگترین مرز افریقا در حاشیه شمالی را برای خروج جوانان افریقایی صدمه دیده از بیکاری و خشکسالی، که هر دو نتیجه سیاست های نئولیبرال تحمیل شده به منطقه بوده اند، باز کرد.
طنز تلخ تمامی این مسایل در این است که آنانی که بیشترین مسئولیت را در ایجاد این بهم ریختگی داشته، کمتر از بقیه صدمه دیده اند. به استثنای ترکیه که یکی از آتش بیاران معرکه بوده، و هم اکنون با مسئله شدید پناهندگی روبرو است، و درگیری هایش با نیروهای کردِ ترکیه مجددا آغاز شده، دیگر مقصران این فاجعه در امان مانده اند. دولت عربستان سعودی و شیخ های عرب که با گشاده دستی فراوان هزینه های جنگ و کمک به جهادگرایان تروریست، و نیز تبلیغ اسلام شان را تامین کرده اند، حتی حاضر به تظاهر به پذیرش بخشی از این پناهندگان عرب نیستند. دولت دیوید کامرونِ انگلستان که از اولین جریاناتی بود که خواستار حمله نظامی به لیبی بود، کمتر از دیگران تحت فشار پناهندگانِ ناخواسته است. همین طور است وضعیت دولت های امریکا، کانادا، و تا حدی فرانسه. سوی دیگرِ این طنز تلخ این است که آنها که کمترین نقش را در ایجاد این فاجعه داشته اند، از جمله ایتالیا و یونان، با بیشترین مسئله پناهندگان و مهاجران مواجه اند.
اغلب کشورهای غربی حال از “مسئولیت اخلاقی” در قبال پناهندگان صحبت می کنند. اخلاق در اینجا جایی ندارد، آنها بی چون و چرا مسئول این فاجعه اند و این وظیفه آنها است که اولا بلافاصله به مسئله فاجعه بار پناهندگان رسیدگی کنند، و سپس جنگ را از طریق مذاکره و دیپلماسی به پایان رسانند.
دولت های غربی باید بپذیرند که گزینه نظامی شکست خورده و تنها بنیادگرایان اسلامی ــ از جمله رژیم اسلامی در ایران ــ و صنایع جنگی و نظامی از آن بهره برده اند.
*سعید رهنما استاد علوم سیاسی و سیاستگذاری دولتی در دانشگاه یورک کانادا است.