مقامات (روسیه) و (سوریه) تائید کرده اند که این دو کشور سری از هم سوا دارند و فقط حروف شان کمی جابجاست.
به گزارش دویچه وله، روسیه همین تازگی ها تعدادی جنگنده میگ ۳۱ و کلی نظامی برای پناهجویان سوری به سوریه فرستاده است.
آوارگان سوری پرسیده اند این میگ ها را باید خالی خالی بخوریم یا با نان بربری؟ و روس ها جواب داده اند باقلوا را چه جوری می خورید؟ اینها را هم همینجوری میل بفرمائید!
خواندن خبرهائی از این دست آدم را به این نتیجه می رساند که آدم های صلح طلب، آدم های بخیلی هستند. بگذارید از خودم شروع کنم: آدم صلح طلبی هستم و دلم نمی خواهد در هیچ کجای دنیا جنگ و خونریزی باشد و لابد این بدان معنی است که ناخواسته دلم می خواهد میلیونها کارگر کارخانه های اسلحه سازی از نان خوردن بیفتند؟ خدایا خودت مرا بابت افکار خیرخواهانه ام ببخش…!
روزی که امام خمینی فرمودند جنگ برکت است و نعمت، گیج و مات از خودم پرسیدم یعنی چی؟ و به امید این که معنی این حرف را بفهمم، با عجله رفتم یک پاکت سیگار خریدم، یکیش را روشن کردم و با یک پک محکم شروع کردم به کشیدن. چشمتان روز بد نبیند، به چنان سرفه ای افتادم که هنوز درد و فشار ریه ها و اشکی را که از چشمانم سرازیر شده بود را فراموش نکرده ام.
تقصری نداشتم، دیده بودم که خیلی از دوستان وقتی می خواهند به مسئله ای فکر کنند و از آن سر دربیاورند، سیگار می کشند. دیگر به اینش فکر نکرده بودم که آن ها سال ها تجربه سیگار کشیدن دارند. من ناشی اولین بارم بود که لب به سیگار می زدم و آنهم چنان پک عمیقی زده بودم که حداقل یکربع سرفه کردم تا ریه هایم آرام گرفت و اشک چشمانم قطع شد. لابد خیال کرده بودم هرچه عمیق تر پک بزنم مسائل را بهتر می فهمم و سریع تر درک می کنم؟!
بگذریم. آن روز فهمیدم درک سخنان بزرگان به سیگار کشیدن نیست کما این که بعد از آن همه سرفه، باز هم از خودم می پرسیدم جنگ کجایش برکت ونعمت است؟ درجنگ که جز کشت وکشتار و بی خانمانی و شیون و گریه خبر دیگری نیست ….؟
حالا که بعد از سی سال مطالعه، یواش یواش دوزاری ام دارد می افتد، فهمیده ام کارخانه های اسلحه سازی چگونه میلیارد میلیارد از ساخت و فروش اسلحه سود می برند ، و یواش یواش دارم متوجه می شوم که جنگ برای خیلی ها مثلا کارخانه های اسلحه سازی، نعمت است و برکت.
“زمانه” گزارشی منتشرکرده است از سود دهی کارخانه های اسلحه سازی که بد نیست شما هم نگاهی به آن بیندازید. حداقل فایده این گزارش این است که حساب و کتاب آدم بهترمی شود و می فهمد بعد از عددهزار، اعداد دیگری هم هست! http://www.radiozamaneh.com/239038
یادم می آید زمانی که با ماهی صدتومان حقوق استخدام شده بودم، خیال می کردم هزار آخرین رقمی است که در دنیا وجود دارد.
شب ها وقتی دراز می کشیدم، مجسم می کردم یک دانه عدد یک را با سه تا صفر که در مقابلش صف کشیده اند و چه کیفی می کردم . تصور می کردم هزار آخر دنیاست چون بعد از آن دیگر چیزی به عقلم نمی رسید… هزار و دیگر هیچ …
و روزی که معلم حسابمان پای تخته عدد یک میلیون را نوشت که شیش تا صفر داشت، انگار که جنیفرلوپز را لخت مادرزاد دیده باشم، دچار چنان شرم حضوری شدم که دو دستی جلوی چشم هایم را گرفتم و کورمال کورمال از کلاس رفتم بیرون!
گزارش زمانه را که خواندم به خودم گفتم مگر می شود که یک شرکت این قدر سفارش اسلحه بگیرد و این قدر ازکشتن مردم سود ببرد؟
بنازم به قدرت خداوند که به هرکسی به نوعی نان می رساند. شاید اگر بنده هم زودتر فهمیده بودم که در پس پرده جنگ چه ثروتی نهفته است، اتاق پشتی مان را تبدیل کرده بودم به کارخانه اسلحه سازی و الان وضع مادی بهتری داشتم!
چرا اینجوری نیگام می کنین؟ ترقه که می تونستم درست کنم، درآمدش بیشتر از طنزنویسی نبود ؟!
مشکل بی آبی ایران حل می شود!
دانشمندان ناسا به تازگی کشف کردند که درکره مریخ آب جریان دارد. نه از این آب هائی که توی شیشه پلاستیکی هست و شیشه ای ۲۵ سنت باید خرید ها…آب معمولی، آبی که در رودخانه ها جریان دارد ….
با توجه به این که ایرانی ها همه کارهایشان را با پارتی بازی حل می کنند، مقامات کشورمان در نظر دارند از فیروز نادری، دانشمند ایرانی که در ناسا مقام بالائی هم دارد خواهش کنند سر رودخانه ای را که درمریخ جریان دارد بگرداند به طرف ایران و کاری کند که، بدون خرج و دردسر، آب مریخ شرشر از آن بالا بریزد پائین و مشکل کم آبی کشورمان را برای همیشه حل کند!
خدا برای ایرانی ها سنگ تمام گذاشته…
رئیس انجمن سکته مغزی ایران گفته است که سکته مغزی سومین عامل مرگ ایرانی هاست.
دانشمندانی که در این باره مشغول مطالعه هستند می گویند خداوند برای ایرانیها سنگ تمام گذاشته و یک مغزی به آنها داده که یک مثقالش در کله خارجی جماعت نیست. دلیل شان هم خیلی ساده است، فقط ایرانی ها هستند که عقل شان می رسد با این همه مشکل چگونه کنار بیایند:
بیکاری؟ بی پولی؟ تحصیل؟ حجاب؟ اجاره خانه؟ خواست های بجا و خرده فرمایش های همسر؟ خواست های بچه ها؟ ترس از آینده؟ مشکلات اجتماعی؟ فرار از دست گشت های مختلف؟ حل کردن گرفتاری های اداری، رساندن صنار حقوق به یک دنیا خرج وووو….
این همه مسئله را توی توپ بریزی داغون میشه، مغز که یک تیکه گوشت بی استخوان بیشتر نیست و تازه گوشت هم نیست، دنبه است.
و خدا همین یه ذره دنبه را حفظ کند برایمان که سی چهل سالی به آدم می گوید چیکار بکن و چیکار نکن و چه کلکی بزن و چه جوری زیر آبی برو که از دست مال مردم خورها و حقه بازها بتوانی فرار کنی و در میان این دود و گرد و خاک زنده بمانی .
یه بچه شیرخوره آلمانی را که مغزش نو و دست نخورده است بیاریش تهران، نرسیده آلزایمر می گیره و به قول امروزی ها هنگ می کنه!
ما سرمان توی لاک خودمانه!
لطف کار مسئولان ما این است که کاری به کار دنیا ندارند وسرشان توی لاک خودشان است. یعنی نه می خواهند بدانند چرا روسیه فعالیتش را در سوریه گسترش داده و نه کاری به این دارند که تلخی روابط عربستان و ایران چرا روز به روز دارد بیشتر می شود و چرا کار به تهدید کشیده ….؟
همین دیروز دستور داده شد که مانتوهای آستین کوتاه وجلوباز از بازار جمع آوری شود تا یک مشکل بزرگ مردم ایران برطرف شود!
ابراهیم خطا بخش، رئیس اتحادیه پوشاک اصفهان ضمن اعلام این خبر گفت درصورت مشاهده چنین اجناسی با متخلفین برخورد قانونی می شود.
آقای خطا بخش به خبرنگار ما گفت درست است که اسم من خطا بخش است ولی هر خطائی را نمی بخشم. مثلا اگر رفتم منزل و دیدم هنوز آبگوشت مان درست و حسابی نپخته، گذشت می کنم. ازیک چنین خطاهائی میشه گذشت. بعضی از گوشت ها دیرپزه. در چنین مواردی یک پیش غذای مختصری می خورم و سر خودم را با اینترنت گرم می کنم تا ناهار حاضر شود ولی وای به حال وقتی که ببینم یک مغازه مانتوی آستین کوتاه تن مانکنش کرده، آنوقته که دیگه شمر هم جلودارم نیست و تا آن فروشنده متخلف را به سزای جنایتی که کرده نرسانم حتی به اخبار گوش هم نمی کنم که ببینم چرا روسیه یک مرتبه دلش برای باقی مانده سوریه سوخته است، دارد آنجا را بمباران می کند و بجایش پایگاه می سازد!
یعنی چی مثلا؟
ازیک نفر که داشت الاغش را کتک می زد پرسیدند چرا حیوان زبان بسته را می زنی؟ جواب داد من عصبانی که میشم، دوست و آشنا سرم نمیشه …!
آلمانی ها هم ظاهرن همین حالت را پیدا کرده اند. نه که یک مرتبه نزدیک یک میلیون پناهنده را قبول کرده اند و توی خرج و مخارجش مانده اند، شروع کرده اند به کسب درآمد از این و آنور دنیا …
شنبه پیش بیست و پنجمین سالگرد یکی شدن دو آلمان بود. بهمین دلیل! آلمانی ها برج آزادی تهران را نورباران کردند.
درسته که پولش را گرفته اند، ولی آخه برج آزادی تهران چه ربطی دارد به یکی شدن دو آلمان؟ یکی از همشهریامون که این خبر را خوانده بود با لهجه شیرین آذری اش می گفت (هچ دخلین وار؟!)
*میرزا تقی خان، طنزپرداز و سریال نویس پیشکسوت، با سابقه ۵۰ سال طنزنویسی در توفیق، کشکیات، کاریکاتور، کیهان و تلویزیون از همکاران افتخاری شهروند است. از این نویسنده کتاب “آدم های زیادی” در سال ۲۰۱۳ منتشر شده است.