از خوانندگان

 

برگهای آخر تقویم سیاسی کانادا در حال ورق خوردن اند. انتخاباتِ پیش رو بیش از آن که آغازگر فصل جدیدی از سیاست در حوزه‌ی داخلی و بین‌المللی کانادا باشد، تبدیل به تورنمنتی سیاست زده شده که هر ذهن پرسشگری را به تعجب وا می دارد، از نیروی تخریب‌گر و نمایشیِ تبلیغات، علیه حزب یا گروه سیاسی‌ای که نگاهی گذرا به کارنامه‌ی اجرایی‌اش هر ذهن منصفی را به تأمل و تأیید وا می دارد.

جهان در چند سال اخیر روزهای سختی را به خود دید. روزها، هفته‌ها، ماهها و سالهایی که ناگهان تبدیل به لحظه‌هایی سرشار از شرمساری و سرافگندگی برای، حقوق‌بشر و سیستمهای سیاسی دموکرات مآب بود. از روزهای آشوب و خون در ایران تا روزهای بمب و باروت در عراق و افغانستان تا تنورهای خاموش نانوایی‌های آتن وقتی که بحران اقتصادی طاقتش را طاق کرد، تا آفریقا که هنوز همانقدر که جنگ داخلی دارد گرسنگی هم دارد، در این میان اما حزب حاکم کانادا به رهبری استفان هارپر به عنوان نخست وزیر در قریب به ده سال گذشته که هدایت قوه‌ی اجرایی این کشور پهناور را بر عهده داشته کارنامه ای دارد برای بالیدن .

اما قصد این نوشتار این است که اشاره کند به چرایی آنچه که جز تخریب نمی توان نام دیگری برآن نهاد، تخریبی که به واسطه‌ی بازی‌های رسانه ای چنان تبدیل به واقعیات بدیهی شده که انکار و نقضش شجاعتی مثال‌زدنی لازم دارد. نمونه‌ی اخیر این شکل از غرض‌ورزی‌ها ماجرای تراژیک مرگ کودک سوری در آبهای ترکیه بود. تصویر جسم بی‌جان و کوچک آلان کوردی وقتی آه از نهاد جهان برانگیخت، حال صرف نظر از این که مورد سوء‌استفاده‌ی عکاس و رسانه‌ها نیز قرار گرفت، اما این تراژدی غیر قابل انکار زمانی تبدیل به ابزاری سیاسی شد که ادعای واهی‌ای مبنی بر اینکه؛ اگر دولت کانادا با ورود او و خانواده اش به این کشور موافقت می کرد، این فاجعه هرگز به وقوع نمی پیوست! ولی پرسش اینجاست که؛ اساساً چرا کشور و دولت کانادا به عنوان تنها کشور متعهد به پذیرش حجم زیادی از پناهنده در زمانی بسیار کوتاه در مقابل سایر کشورهای پناهنده پذیر می بایستی مورد هجمه قرار گیرد؟! یا چرا در برابر وجود کشورهای ثروتمند و امن منطقه‌ی خاورمیانه، نظیر عربستان سعودی و امارات متحده ی عربی که به لحاظ فرهنگی، زبانی و حتی مذهبی، در عین همجواری منطقه ای دارای اشتراکات و قرابت زیادی هستند، باز هم دولت کانادا مورد نکوهش قرار گیرد؟ آیا جز این است که این بهانه تراشی ها تنها اهداف سیاسی را به دنبال دارد؟ بنابراین به شکل کاملا سیستماتیک و عامدانه‌ای آن کودک سوری سیاسی شد و سیاست نیز کودکانه…! منتقدین دولت هارپر برای تخریب حزب حاکم، از رنجش افکار عمومی جهانی در برابر این واقعه ی دردناک، نهایت سوء‌استفاده را برای رسیدن به قدرت کردند. پس هدف آشکار است، پیروزی در انتخابات با دستکاری افکار عمومی، مهمتر از اقدامات ریشه‌ای برای جلوگیری از تکرار فجایع است. در صورتی که اگر قرار بر مرور نمونه‌ها باشد کم نبودند اقدامات فوری و همدلانه‌ای که شخص نخست‌وزیر و دولت متبوعش در راستای حفظ جان و امنیت شهروندان جهان انجام دادندharper.

نمونه‌ی آشکاری از این اقدام فوری، همدلی دولت کانادا به رهبری استفان هارپر در مورد شخصِ من است. ماجرا بدین گونه بود که؛ در سال ۲۰۰۹ هنگامی که جمهوری اسلامی ایران نسبت به دو دهه ‌ی گذشته‌اش شکل عریان‌تری از خشونت سیستماتیک را علیه شهروندانش اعمال کرد و خون را به خیابان کشید، نامزدم ندا آقا سلطان وقتی که برای اعتراض به استبداد حاکم همانند میلیونها نفر از مردم ایران به خیابان آمده بود، در مقابل چشم جهان توسط حکومت اسلامی غرق در خون شد! در این میانه زمانی که جهان مبهوت آن حجم از خشونت بود، اما دولت‌پیشگان و سیاستمداران جهانی در حال چانه‌زنی بر سر قیمت نفت با ایران بودند، این دولت کانادا به رهبری هارپر بود که صریح‌ترین و بی‌تعارف‌ترین موضع سیاسی را مقابل حکومت اسلامی ایران و استبداد و دیکتاتوری حاکمینش گرفت و علیرغم وجود قوانین بسیار پیچیده و گاه افراطی این کشور دموکراتیک، پس از رایزنی‌ها و پیشنهادِ عده‌ای از جمله خودِ من در مورد لزوم قطع ارتباط کانادا با حکومت سرکوبگر و حامی تروریسم در منطقه و جهان، دولت هارپر با بررسی منصفانه‌ی شرایط و با مدنظر قراردادن وضعیت تعداد زیادی از ایرانیان مقیم کانادا سرانجام تصمیم به قطع ارتباط با حکومت اسلامی ایران در سطح بالایی گرفت، از جمله اخراج سفیر ایران در کانادا و تعطیل کردن سفارت خود در ایران و از طرفی معلق کردن هرگونه رابطه‌ی تجاری فرهنگی و دیپلماتیک دیگر با حکومت. پس از کشته شدن ندا آقا سلطان، من به عنوان روزنامه نگار به دلیل افشاگری‌هایم در مورد چگونگی سرکوبها و نیز محکوم کردن دستگاه نظام، بازداشت شدم و تحت فشار و شکنجه برای اعتراف غیرواقعی علیه ندا و قیام مردمی شدم. ندا را به ضرب گلوله کشتند اما سناریوی حکومت، اعدام سیاسی من بعد از مرگ ندا بود. در این میانه گرچه من زندان و شکنجه را تحمل کردم ولی هرگز توان گذشتن از خون آزادی خواهانی چون ندا را نداشتم و حاضر به معامله و سکوت کردن نبودم از این جهت فشار حکومت تا جایی پیش رفت که امنیت جانی ام به مخاطره افتاد. در پی آن، دولت هارپر اما در ادامه‌ی سیاستهای همدلانه با مطالبات آزادیخواهانه‌ی مردم ایران، بی‌آنکه در خواستی داشته باشم، تمام اقدامات لازم برای حفظ امنیت و خروج من را در کوتاه ترین زمان ممکن یعنی حدود دو هفته و با اقدام مستقیم وزیر وقت مهاجرت «جیسون کنی» انجام داد، نه برای من به عنوان یک شخص حقیقی، بلکه برای رسا نگاه داشتن صدایی که می توانست فریاد آزادی خواهی مردم باشد. با این تفاسیر آنچه به ذهن متبادر می‌شود این است که حمله‌های همه جانبه به دولت هارپر در مورد پناهندگان سوری از جمله ماجرای «آلان کوردی» نه از سر دلسوزی برای آوارگان جنگی، که تنها بهانه ای ست برای دستکاری افکار عمومی علیه حزب حاکم. منتقدین دولت هارپر با اشاره به نمونه‌هایی از این دست نگاهها را به «سطح» هدایت می کنند در حالی که مساله عمیق‌تر از اینهاست و آن مبارزه دولت هارپر با حمایت ارتش و نیروهای برون مرزی کانادا با مساله ی تروریسم در منطقه خاورمیانه است، موضوعی که با باز کردن دروازه‌های کانادا به روی مردم خاورمیانه، بی‌آنکه فرایند معمول بررسی امنیتی را طی کرده، می تواند تا درون مرزهای کانادا سرایت کنند و در این صورت همین منتقدین فریاد اعتراض آمیز سر می دهند از گسترش ناامنی و تروریسم در کشور و البته که دولت را مقصر خواهند دانست.

نتیجتاً اگر در انتخابات پیش رو با توجه به پروپاگاندا و جهت‌دهی مسموم به افکار عمومی توسط دیگر احزاب، حزب حاکم نتیجه ی انتخابات را به رقیبش واگذار کند، با توجه به رئوس سیاستهای اعلام شده لیبرال ها و شخص «جاستین ترودو» به عنوان رهبر این حزب، اولین برآیند سکان‌داری‌شان، تزلزل امنیت داخلی در کانادا به واسطه‌ی فعالیت مجدد عناصر حکومت اسلامی به بهانه ی حضور دیپلماتیک در خاک کانادا و بازگشایی سفارت ایران در خاک کانادا به صورت مستقیمی باعث ایجاد فضای بالقوه برای گسترش فعالیتهای تروریستی علیه شهروندان عادی به طور عموم و کنشگران سیاسی و آزادیخواهان به طور ویژه خواهد شد. این تنها می تواند یک نمونه از خطای سیستماتیک ناشی از رأی مردمی باشد که با خوراک تبلیغاتی رسانه‌‌ای علیه واقعیات موجود تغذیه شده‌اند. آسانگیری عامدانه و در عین حال فرصت طلبانه‌ی لیبرالها در این مورد خاص نتیجه‌ای جز تضعیف امنیت داخلی کانادا و از طرفی گسترش تروریسم در منطقه ی حساس خاورمیانه نخواهد داشت، چرا که یکی از قطبهای اصلی حمایت کننده تروریسم در منطقه‌ی خاورمیانه رژیم اسلامی ایران است که با منابع عظیم مالی، نفتی و نظامی و با توجه به موقعیت استراتژیک این کشور در منطقه، به راحتی توان مدیریت و حمایت از هر گونه حرکت تروریستی را دارد. نمونه ی آشکارش حمایت از گروه موسوم به داعش در سوریه و قسمتهایی از عراق و همچینین گروههای مسلح اسلامی در فلسطین، افغانستان و پاکستان است. از این روی از سرگیری و گسترش ارتباطات با حکومت اسلامی ایران، آشکارا صدور مجوز برای گسترش تروریسم بین الملل و لابی‌های تخریبی علیه آزادی‌خواهان و پیکارگران سیاسی است. این اقدام دقیقاً یادآور مثل معروفی در ادبیات پارسی ست: خشت اول چون نهد معمار کج /تا ثریا می‌رود دیوار کج.