ما ایرانی ها ویژگی های بد کمی نداریم. ویژگی هایی که همه مان به آن معترفیم، اما خود را از آن مستثنا می شماریم. همه مان دست به دست هم دادیم و کشوری را که می توانست در سایه مدارا و خردورزی و واقع گرایی راه هموارتری را برای توسعه سیاسی و اقتصادی طی کند، به تالاب یک انقلاب خونین کشاندیم، اما همه می کوشیم وانمود کنیم که ما در میان فریب خوردگان یا کج اندیشانی نبودیم که باور کردیم یک “مرجع تقلید” که احکامش به لحاظ شرعی لازم الاجرا است و لغو کننده ی آن می تواند به حکم همان شرع مثله شود، وقتی قدرت سیاسی را به دست گرفت، به مسجد می رود و کار اداره مملکت را به سیاستمداران می سپارد. ما نپرسیدیم در کجای تاریخ ۱۴۰۰ ساله اسلام، یک مفتی یا مرجع تقلید حاضر شده است اختیاری را به نفع اندیشه ها یا منافع خود از کسی سلب کند و به دیگری بسپارد؟ مگر آن که آن دیگری مقلد گوش به فرمان خود او باشد؟dance
ما، همیشه دارای اخلاق دوگانه بودیم. ترس از شحنه و داروغه و حاکم شرع و بعدها ساواک و ساواخ و ساواما، با شیر مادر به کام ما فرو میچکید و تا دم مرگ ما را همراهی می کرد و سبب می شد که در رویا یکی و در واقعیت دیگری باشیم. در واقع همه ما ایرانی ها گرفتار یک اسکیزوفرنی تاریخی شده ایم و هرکدام از ما که این را در مورد خودش انکار می کند، خود را فریب می دهد. بدیهی است که در این نزدیک به ۳۸ ساله حکومت ارتجاعی ملاها و مزدبگیران و مزدوران آن ها ، این ویژگی در ما بسیار تشدید شده است.
ما، تقریبا همه ی ما حساب و کتاب سرمان نمی شود. سال های دور در یادداشت های یک شرق شناس خواندم “از ایرانی می پرسی ثروتت چقدر است؟ می گوید یکی دو میلیون! انگار نمی داند که دو میلیون دو برابر یک میلیون است. از همان شخص می پرسی چندتا بچه داری؟ می گوید هفت هشت تا! یعنی برایش مهم نیست که یک فرزند بیشتر یا کمتر دارد، در حالی که این فرزند را خود آفریده است. باز از همان شخص می پرسی چند ساله هستی؟ پاسخ می دهد: هی! هفتاد هشتاد سالیم می شه! یعنی ده سالی کم و زیاد عمر گرامی هم، برایش هیچ ارزشی ندارد.
من با آن شرق شناس یک اختلاف نظر کوچک دارم. این مثال ها نشانه ی عدم درک ایرانی از حساب و کتاب نیست. اتفاقا ایرانی ها خیلی هم اهل حساب و کتاب هستند. مثلا وقتی منافعشان ایجاب کند، همان می شوند که هاشمی رفسنجانی در زمان ریاست جمهوری خود به عنوان “استراتژی نظام در برابر مخالفان خارج از کشور” تشریح کرد. او گفت: “ما باید کاری کنیم که دشمنانمان به مخالف، مخالفانمان به منتقد، منتقدانمان به منتقدان خیرخواه و منتقدان خیرخواهمان دست آخر به دوست تبدیل شوند.” بسیاری از ایرانی ها، خود نمونه روشن تحقق این استراتژی شدند. نگاهی بیاندازید به رفتار و کردار فرخ نگهدارها مثلا!
برگردم به حرف اول: ما ایرانی ها ویژگی های بد زیادی داریم. اما یک ویژگی خوب داریم که سبب شده است هنوز هم به رغم همه اشکالاتمان در مجموع ملتی قابل تحمل و حتی تا حدوی دوست داشتنی باشیم.
ما، به رغم مصیبت های بزرگی که تجاوزها و ویرانگری های اقوام بیابانگرد و غارتگر همسایه بر نسل های متعددمان روا کرده است، احتمالا به دلایل ژنتیکی در نهایت به شادی و شادخواری بیشتر دلبستگی داریم تا ماتم و عزا. و همین ویژگی است که می تواند منشا، بازیافت انرژی ما در پایان دوران های سیاه تاریخی بوده باشد.
بعد از سال ها ضمن مرتب کردن آپارتمان خودم گذاشتم شجریان برایم بخواند. سال ها بود به این دلیل که آواز ایرانی روضه خوانی را در ذهن من تداعی می کند، از موسیقی سنتی ایرانی فاصله گرفته بودم. اما امروز دیدم چقدر احساس قدیم من نسبت به این نوع موسیقی در ناخودآگاه خودآگاهانه بوده است: بله آواز در موسیقی سنتی ما به روضه خوانی شبیه است و اصلا ریشه در همان دارد. اما وقتی به تصنیف های ایرانی با آن ضرباهنگ های شورآفرین و برانگیزنده می رسیم، می خواهیم سر از زانوی غمی تاریخی برداریم، همه پرده های کلفت و غم انگیز خمودگی و در خود فروشدگی حاصل از یک آئین مرگ پندار را بدریم و یکدست جام باده و یکدست زلف یار، به رقصی در آن میانه بپردازیم که اگر خوب و جهانشمول طراحی شود، نه تنها ما را، که جهانیان را به سماع سوارکاران در میدان چوگان رهنمون می شود.
یک نمونه خیلی خوب از ظرفیت های جهانشمول شدن شادی رقص گروهی رقصندگان آکادمی رقص گورکیان بر روی  آهنگ شاد روناک ساخته ی بیژن مرتضوی است که برای لذت شما به اشتراک می گذارم.
من شادمانم که آهنگ های ایرانی را شهروندان جهانی برای شادی پاس می دارند. و من بر این باورم که ایرانی ها تنها با گسترش همین شادی است که می توانند ریشه یک نظام مرگ سالار را بسوزانند، زیرا پایه های حاکمیت آخوندها را روضه خوانی و عزاداری است که محکم کرده است. من حتی خوشحالم وقتی می بینم گروه هایی از جوانان ایرانی در تکیه ها زیر پوشش سینه زنی و عزاداری رقص و پایکوبی به راه می اندازند و درست همان کاری را می کنند که دلشان می خواهد مثل جوانی های نسل من در دیسکو انجام بدهند و اجازه ندارند، پس دیسکو را به تکیه می برند.
فاتحه نظام مرگ سالار حاکم بر ایران را همین پاسداری از شادی است که خواهد خواند. بیهوده نیست که نایب امام زمان هر از گاهی فریاد بر می دارد که دشمن بزرگ ما هجمه فرهنگی است، راست می گوید، تنها با فرهنگی پویا است که می توان به جنگ یک فرهنگ میرا رفت. و فرهنگ پویا، امروز برخلاف نظر نسل من فرهنگ برج عاج نشینان نیست، بلکه فرهنگ مردمانی است که می خواهند شاد باشند و زندگی کنند. باری اکنون وقت آن رسیده است که فرهنگ شادی طلب ایرانی به ستیز این بی فرهنگی حاکم برخیزد. حالا چه در ایران با بهره برداری از آزادی های ایام عزاداری باشد و چه در گوشه و کنار جهان با تلاش برای معرفی رقص و آهنگ پرشور ایرانی.
شاد باشید و شادی را پاس بدارید. تنها دشمن است که شما را غمگین می خواهد.

ویدیوی رقص “روناک” که بر روی ساخته ی بیژن مرتضوی توسط رقصندگان آکادمی گورکیان در آمریکا اجرا شده را  ببینید.

 

*جواد طالعی، شاعر، نویسنده و روزنامه نگار آزاد با بیش از ۴۰ سال سابقه روزنامه نگاری حرفه ای از سال ۲۰۰۰ میلادی به این سو مسئولیت دفتر اروپائی شهروند را به عهده دارد. او همزمان با رسانه های معتبر فارسی زبان دیگر مثل بی بی سی، رادیو فرانسه، دویچه وله و سایت های اینترنتی متعدد همکاری داشته است.