توضیح سخنگوی دولت :برنج، کیلوئی ۵ هزار تومان است نه دانه ای!
فریاد ایرانی ها از دست گرانی بلند است، اما شاید کمتر کسی توجه داشته باشد که همه آتش ها ازگور بانک مرکزی بلند می شود.
اگر این بانک اعلام نکرده بود که قیمت برنج از فروردین تا اردیبهشت امسال، یعنی ظرف یک ماه ، ۸۰ درصد گرانترشده است مردم از کجا می فهمیدند که برنج گران شده است؟!
بیخود نیست که آقای احمدی نژاد گفته اند آقای مظاهری رئیس بانک مرکزی باید استعفا بدهد.
واقعاً هم مگر رئیس بانک مرکزی کار و زندگی و زن و بچه ندارد؟ برای چه دم به ساعت نرخ اجناس و تورم را اعلام می کند و مردم را توی فکر و خیال می اندازد و سر و صدای آنها را بلند می کند؟
جالب است که رئیس این بانک نه تنها نرخ تورم را اعلام کرده و مرتکب یک جرم آشکار شده! بلکه جلوی رئیس خودش، یعنی آقای رئیس جمهور هم ایستاده است وگفته است استعفا نمی دهم، برکنارم کنید.
این بانک همین هفته پیش علاوه بر اعلام نرخ خوراکی ها، حتی اعلام کرد که نرخ مسکن نیز ظرف همان یک ماه، ۳۲ درصد اضافه تر شده است.
انصافاً اگر شما صاحبخانه بودید، هوس نمی کردید بر اساس چنین نرخ مستندی فوراً کرایه خانه مستاجرتان را اضافه کنید؟
بنابراین تشخیص آقای احمدی نژاد کاملا درست است. اگر رئیس بانک مرکزی استعفا بدهد، مشکل گرانی و تورم برطرف می شود. همچنانکه از روزی که شهرام جزایری را دستگیرکردند دیگر نه کسی رشوه داده است و نه کسی رشوه گرفته است!
بلند شدن سر و صدای مردم ازگرانی، یک دلیل دیگر هم دارد.
می دانید که در ایران بعضی چیزها کیلوئی است و بعضی چیزها دانه ای. مثلا اگر بخواهی شتر بخری و به عنوان دیه به خانواده مقتول بدهی، باید دانه ای پول بدهی، اما اگر بخواهی گوشت همان شتر را بخری و کباب بره درست کنی، باید کیلوئی پول بدهی.
شاخص اندازه گیری یا فروش بعضی چیزها هم طی این سالها تغییرکرده است. مثلا خیار یک وقتی دانه ای بود و فعلا کیلوئی است.(شاید هم برعکس؟)
روزی که تلویزیون اعلام کرد که قیمت برنج مرغوب به پنج هزار تومان رسیده است، مردم به تصور اینکه واحد خرید این کالا هم تغییر کرده و برنج دانه ای پنج هزار تومان شده است، به خیابانها ریختند و به گرانی این کالا که یکی از غذاهای اصلی ایرانی هاست اعتراض کردند.
به دنبال اعتراض مردم، سخنگوی دولت آمد توی بالکن و گفت خانمها، آقایان، ساکت. کی گفته است که برنج دانه ای پنج هزارتومان شده است؟ اینها تماماً شایعه و دروغ است. واحد خرید برنج هیچگونه تغییری نکرده و برنج همچنان کیلوئی خرید و فروش می شود بنا بر این مواظب باشید دانه ای ۵ هزار تومان با شما حساب نکنند!
این سخنگو افزود: بدیهی است ما مسئول حکومت های آینده نیستیم و اگر تا چند سال دیگر برنج دانه ای پنج هزارتومان یا بیشتر شد، گناهش را به گردن ما نیندازید، مسئولیت آن متوجه دولت های بعدی است و به همین دلیل هم گفته اند: الخیر و فی ما وقع !

قطع برق، کانون خانواده ها را گرمترکرده است!

سرمایه گزارش کرده است که به علت کمبود برق در خوزستان، اصناف از ساعت ۷ شب ناچار به تعطیل مغازه های خود می شوند و این به درآمد و زندگی آنها لطمه می زند و از این حرف ها …
تا آنجائی که من اطلاع دارم کاسب اگر کاسب باشد توی تاریکی وگرمای ۵۵ درجه هم می تواند بنشیند توی مغازه اش و کاسبی اش را بکند! مگر چند هزار سال پیش و در دوران غارنشینی برقی وجود داشت وکولری کار می کرد؟ پس مغازه های آن زمان چه می کردند؟
مشتری هر وقت شب یا روز که دلش می خواست یک شیشه شیر بخرد می آمد دم غار صدا می کرد مشدحسن شیر داری؟ و مشدحسن گاوش را از ته غار می آورد دم در مغازه همانجا جلوی مشتری شیر را می دوشید توی یک پوست هندوانه و می داد دست طرف: تازه، پاستوریزه و مطمئن!
این ادا و اصول ها مال مردم این زمانه است که تا برق قطع می شود غرولند کنان کرکره ها را پائین می کشند و با اوقات تلخ راه می افتند به طرف منزل.
شاید برایتان جالب باشد که بدانید براساس اطلاعی که من کسب کرده ام، قطع برق در خوزستان آنهم هنگام شب، نه به خاطر کمبود برق بلکه به درخواست انجمن حمایت از خانواده است!
مردان خوزستانی به بهانه اینکه روزها گرم است و مردم شب ها برای خرید از منزل بیرون می آیند، زن و بچه را تا نصف شب تنها می گذاشتند و پشت دخل می ایستادند و می گفتند اگر شب هم صنارسه شاهی کاسبی نکنیم پس چگونه اجاره خانه مان را جورکنیم و حریف گرانی موجود بشویم؟
خانمها که می دانستند این حرف ها بهانه است! دست به دامان انجمن حمایت از خانواده شدند که پس ما شوهرمان را کی ببینیم؟
انجمن حمایت از خانواده پس از مدتها فکر و بررسی با سازمان برق صحبت کرد و قرار گذاشتند غروب به غروب برق شهر را قطع کنند که از طرفی مغازدارها نتوانند به بهانه کاسبی در مغازه بمانند و از طرف دیگر در نور شمع محیطی گرم و شاعرانه برای یک زندگی شیرین، فراهم شود!

شهرام جزایری کتاب می نویسد!

براساس گزارش خبرگزاری ها، شهرام جزایری یکی از بزرگترین متهمان اقتصادی کشور، در دادگاه تجدیدنظر به یازده سال زندان، پرداخت ۱۴۵ میلیون دلار جریمه و ده سال محرومیت از فعالیت های اقتصادی محکوم شد.
یکی از ثروتمندان که رغبتی به معروف شدن ندارد و معتقد است در سایه بودن بهتر از توی آفتاب بودن است به خبرنگار ما می گفت این بچه های ناوارد و تازه به دوران رسیده حرمت رشوه دادن را از بین برده اند.
اوکه از دست شهرام جزایری بسیار عصبانی بود می گفت درست است که بدون رشوه دادن نمی توان زندگی کرد، اما رشوه دادن کاری است ظریف و بسیارحساس که کار هرکسی نیست. همینطوری که آدم دسته چکش را در نمی آورد و به این و آن چک نمی دهد.
این ثروتمند می گفت گرچه صد و چهل و پنج میلیون دلار جریمه ای که برای شهرام درنظر گرفته اند، بودجه یک مملکت است، اما امیدوارم این بابا آنقدر”سود استفاده” کرده باشد که بتواند صد و چهل و پنج میلیون دلارش را جریمه بدهد.
خود شهرام جزایری درگفتگوئی با خبرنگا ما می گفت خدا کند یازده سال دیگرکه آزاد شدم صنارسه شاهی برایم مانده باشد که بتوانم به این و آن رشوه بدهم و دوباره زندگی را از نو شروع کنم!
شهرام جزایری در زندان مشغول نوشتن سه جلد کتاب همزمان و با هم است و امیدوار است با فروش این کتابها هم ثروت قبلی اش را به دست بیاورد و هم دیگرانی را که در راه او قدم برمی دارند راهنمائی کند.
اولین کتاب او که قرار است با جوهر نامرئی و بی رنگ چاپ شود، “به چه کسانی باید رشوه داد” نام دارد.
شهرام جزایری قول داده است هنگام امضاء این کتاب که تمام صفحاتش سفید است، نام اشخاصی را که در زندان شنیده و با رشوه دادن به آنها می توان در امان ماند، یواشکی و درگوشی به خریداران کتابش بگوید.
کتاب بعدی او”آداب رشوه دادن” است که به گفته نویسنده قرار است در تمام دانشگاههای جهان تدریس شود و کتاب سوم “رشوه، حلال مشکلات” نام دارد که نویسنده معتقد است اگر به آن درست عمل شود و از تجربیات تلخ او پند گرفته شود، از این پس زندگی هیچ کس در هیچ کجای دنیا لنگ نخواهد ماند!

مرغ ها به تقلید از اوپک، تولیدشان را کم کرده اند!

به گزارش روزنامه سرمایه، تعدادی از کارشناسان از این که وظیفه اصلی دولت به جای پرداختن به مسائل اصلی مملکت شده است تامین برنج و تخم مرغ وگوجه فرنگی و پودرهای شوینده، اظهار ناراحتی کرده اند.
تصور می کنم اگر این کارشناسان حتی یک بار با گوجه فرنگی و تخم مرغ املت درست کرده بودند و با کته خورده بودند، چنین ایرادهائی نمی گرفتند. لامصب آنقدر خوشمزه میشود که آدم دلش می خواهد انگشتهایش را هم بلیسد. البته به شرطی که غذا را با دست خورده باشد!
انصافاً اگر دولتی وظیفه خود بداند که املت روزانه مردم را تامین کند و به فکر پودر شوینده بعدش هم باشد که مردم مجبور نباشند مثل صد سال پیش، با خاکسترظرفهایشان را بشویند، کار بدی کرده است؟
تصور بفرمائید که ساعت ۹ صبح است، جلسه هیات دولت تشکیل شده، یکی از وزرا راجع به مسائل هسته ای گزارش می دهد و دیگری راجع به مسائل بسته ای. (یعنی بسته پیشنهادی خارجی ها به ایران و بسته پیشنهادی ایرانی ها به خارجی ها) .
رئیس دولت می گوید آقایان، الان ظهر می شود و مردم ناهار می خواهند. به جای پرداختن به مسائلی که چهار پنج سال است داریم درباره اش حرف می زنیم، به فکر چهار تا تخم مرغ برای ظهر مردم باشید.
وزیر مسئول حرف رئیس دولت را تائید می کند و می گوید قربان من که دارم از دست این مرغ ها دق می کنم. مدتهاست که مثل اوپک تولیدشان را کم کرده اند و باعث گرانی تخم مرغ شده اند.
یکی از وزراء می گوید اگر با مرغ ها برخورد جدی تری صورت بگیرد، دیگر نمی توانند اینطور با زندگی مردم بازی کنند.
وزیر دیگری می پرسد یعنی چکارشان کنیم؟ می توانیم توی سرشان بزنیم که تخم بیشتری بگذارند؟
وزیر اولی جواب می دهد همه کارها را که نباید با خشونت و زور پیش برد. به نظر من باید با زیرکی با آنها رفتار کرد به طوری که خودشان احساس کنند اگر تخم مرغ بیشتری تحویل جامعه بدهند، جامعه برای آنها عزت و احترام بیشتری قائل است.
وزیر اولی پوزخندی می زند و می گوید عزت و احترامی که یک مرغ در مملکت ما دارد، هیچ انسانی ندارد. نمی توانیم بگذاریم روی سرمان حلوا حلوایشان کنیم که…
یکی از وزرا می گوید بهترین راه ارشاد و نصیحت است. اگر مرغ ها را در جریان وضع خراب اقتصادی قرار بدهیم و همچنانکه کاندولیزا رایس از پادشاه عربستان خواهش کرد تولید نفت خود را بالا ببرد، از مرغ ها خواهش کنیم یک شیفت اضافه کار کنند و تولید خود را بالا ببرند، مسلماً با احساس مسئولیتی که من در مرغ ها سراغ دارم، از ساعات خواب و استراحت خود هم که شده می زنند و تخم بیشتری می گذارند.
یکی دیگر از وزرا می گوید به نظر من باید از سیاست چماق و هویج استفاده کرد یعنی کسانی که مرغداری دارند باید همراه با یک خروس خوش هیکل، یک کاسه گندم و یک چاقو بروند داخل مرغدانی. مرغ هائی را که تخم کرده اند با آن خروس و آن کاسه گندم تنها بگذارند که برای خودشان جولان بدهند و کیف کنند و به مرغ هائی که تخم نکرده اند یک چشم غره بروند، تیغه چاقو را نشان بدهند و بیایند بیرون.
به نظر من یک مرغ هر چقدرهم که بی شعور باشد، فرق یک خروس خوش قد و بالا و یک کاسه پر از گندم با یک چاقوی تیز را تشخیص می دهد و معنی آن چشم غره را می فهمد!
ظاهراً تصویب این بسته پیشنهادی و انتشار خبر آن در اینترنت گرچه روی مرغ های چشم سفید ایرانی اثر چندانی نداشته، اما مرغ های خارجی را به جنب و جوش و تلاش بیشتری واداشته است، به طوری که در حال حاضر تخم مرغ در تمام فروشگاههای دنیا به وفور یافت می شود!
mirzataghikhan@yahoo.ca