بخش دوم

یکی از پادشاهان خوشنام دوران ساسانی بهرام پنجم فرزند یزدگرد است. او را بهرام گور هم نام برده اند و در مورد این نام گزینی چنین حکایت شده که پادشه روزی به هنگام شکار شیری دید که خود را بر پشت گوری افکنده و گردن او را به دندان گرفته، بهرام تیری در کمان گذاشته نشانه گرفت تیر از پشت شیر فرو شد و به بدن گور نشست، از آن روز وی را بهرام گور نامیده اند. او به شادکامی و رفاه مردم توجه بسیار داشت بخشنده و خوش دل بود، به همین دلیل مردمان او را دوست داشته و داستان های زیادی از زندگی او سینه به سینه نقل کرده اند. این داستان ها در شاهنامه فردوسی و بهرام نامه نظامی گنجوی ذکر شده است. فردوسی روزگار بهرام پنجم را روزگار شادی مطلق ایرانیان می داند در زمانه غلبه اعراب و این گونه به آن اشاره می کند: چنان فاش گردد غم و رنج و شور/ که شادی به هنگام بهرام گور.

او که یکی از سه پسر یزدگرد اول است از کودکی نزد”نعمان منذر” ـ امیر عرب حیره ـ برای تعلیم و تربیتی شاهانه سپرده می شود. برای این منظور برای او کاخی به نام “خورناگ” و یا طبق گویش اعراب خورنق در حیره ساخته می شود. گفته می شود که صحنه هایی از داستان های زندگی او مانند صحنه شکار شیر و گور و داستان او با آزاده طبق دستور نعمان بعدها بر روی یکی از دیوارهای این قصر کشیده شده است و کمال الدین بهزاد نگارگر مکتب هرات تصویری به همین نام ساخته و پرداخته کرده است که البته داستان سمنار معمار را بازگو می کند. حکایت های کمتر شنیده شده دیگری نیز از زندگی بهرام گور ذکر شده است که از آن جمله اند ربودن تاج از بین دو شیر، حکایت هایش با دختران هفت قلعه و حرام کردن می و در انتها مرگ افسانه وارش که حکیم عمر خیام در یکی از رباعیاتش اینگونه به موضوع مرگ او اشاره می کند:

آن قصر که جمشید در او جام گرفت

آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت

بهرام که گور می گرفتی همه عمر

دیدی که چگونه گور بهرام گرفتplate-

تمام این داستان ها شخصیتی فراتاریخی از او می سازد.

داستان بسیار جذاب و اثرگذاری از بهرام که بعدها به تکرار روی ظروف سفالین نقره و کاشی های زرین فام و قاب های گچی دیده می شود داستان دلدادگی بهرام و آزاده است. به روایت شاهنامه آزاده کنیزی رومی است که منذر بن نعمان او را به بهرام پیشکش می کند. تاروپود این داستان زیبا و محسورکننده این گونه بهم بافته می شود که شاعر بزرگ توس کنیزک رومی را آزاده می نامد. مهارت آزاده در نواختن چنگ و زیباییش باعث می شود همواره و همه جا همراه بهرام باشد. در یکی از روزها بهرام سوار شتری تیزرو به نام هیون همراه آزاده از قصر خارج می شود. در دشت به تعدادی آهو در حال چرا بر می خورند. بهرام که از نغمه چنگ و همراهی معشوق سرمست است آهوان گریز پای را یک به یک از پای در می آورد. آنگاه به یک جفت آهو برمی خورند و بهرام آهوی نر را شکار می کند و سپس از آزاده می پرسد اکنون کدام آهو را شکار کنم؟ آزاده که از غرور و خودخواهی بهرام ناخرسند است آزمونی سخت را به بهرام پیشنهاد می دهد، مبنی بر اینکه گوش و پای آهوی ماده را به هم بدوز. آزاده که خود آهوی خوش خرام شکار پادشاه است سخت ملول قصد در هم شکستن غرور پادشاه را دارد، اما از مهارت تیراندازی شاه غافل است. بهرام قبول می کند تیر در کمان گذاشته به سوی آهو پرتاب می کند. تیر اول از کنار گوش آهوی ماده گذشته و هنگامی که آهو پای خود را به عکس العملی طبیعی برای خاراندن گوش بالا می آورد بهرام تیر دوم را پرتاب کرده و پا و گوش آهو را بهم می دوزد.

بخارید گوش آهو اندر زمان

به تیراندران راند چاچی کمان

سر و گوش و پایش به یکجا بدوخت

بر آن آهوان آزاده را دل بسوخت

آزاده از دیدن این صحنه غمگین و آزرده می شود. در مقابل رجزخوانی بهرام که می گوید هزاران آهو را با چنین مهارتی از پا در می آورد، تاب نمی آورد و چنین سخت دلی را نشانه خوی اهریمنی شاه می داند نه مهارت او. شاه که انتظار شنیدن سخنانی چنین تند و گستاخانه از محبوب خود ندارد، او را از شتر بزیر افکنده و لگدمال می کند، اما در واقع شاهان ساسانی معتقد بودند که سلطنت آنها به گونه ای مشیت الهی ست و پیروزی آن ها در شکار موید این امر است. همین گونه است که در بررسی تمام نقش برجسته های تاق بستان دیده می شود تنها شخص شاه در حال شکار به تصویر درآمده است   و نه هیچ مقام دیگر و یا حتی شاهزاده ای. و اما در ادامه داستان آمده است بهرام آن گونه از کشتن زنی بی دفاع شرمسار می شود که دیگر هیچ گاه به همراهی زنی به نخچیر نمی رود. بدین سان تصویر بهرام پادشاهی کمان کشیده بر پشت شتر تنها و تنها به همراه آزاده زنی ریزنقش در حال نواختن چنگ در خاطره ی تصویرها ثبت می شود  . جذابیت این داستان حماسی عشقی دوره ساسانی به قدری عمیق و اثرگذار بود که دامنه تاثیرش تا قرن ها بعد قابل مطالعه و بررسی استTaq-e_Bostan.

در مقطعی از تاریخ و همگام با حکومت سلجوقیان (۴۲۹ ه. ق- قرن پنجم) در ایران در زمینه هنرهای بصری شاهد نوعی تحول و تجدید ویژگی های هنر ایرانی هستیم و این دگرگونی به همراه به تصویر کشیدن مضامین غنی عاشقانه ادب ایران دوره ساسانی درخششی دو چندان می گیرد. مصور کردن مجالس شکار و داستان بهرام و آزاده بر روی صفحات کتب و سفالینه ها و کاشی های لعاب دار هر چند دیر زمانی از وقوع آنها گذشته بود از مرسوم ترین سنن تصویری در این زمان بوده اند. نگاره های این دوره یادآور ارتنگ مانی هستند و نقش بهرام و آزاده از پرکاربردترین نقوش برای تزیین سفالینه های لعاب داری ست که در شهرهای مختلف ایران تولید می شد.

آبان ۱۳۹۴

منابع:

ـ نقاشی ایرانی رویین پاکباز

ـ هنر در گذر زمان هلن گاردنر

ـ تاریخ هنر ایران امبرتو شراتو(جلد ۹) ترجمه یعقوب ازند

*شیوا شرف پور کارشناس ارشد مرمت اشیای فرهنگی است.