به دنبال حمله به سفارت عربستان و قطع روابط بین ایران و برخی کشورهای عربی، وزیرامورخارجه ایران کتباً اعلام کرد که ایران تنش نمی خواهد و خسارت عربستان را جبران می کند!
حالا برخی از مفسران می پرسند، این داستان حمله به سفارتخانه ها و بعد عذرخواهی کردن و خسارت پرداختن تا کی باید ادامه پیدا کند؟
یادمان نرفته است که انگلستان بعد از حمله به سفارتش در تهران، فقط بابت پاره شدن یک عکس تاریخی، بیش از یک میلیون پوند خسارت خواست و لابد گرفت؟
کسانی که چنین سئوالاتی را مطرح کرده اند، پرسیده اند پس ضرب المثل “آزموده را آزمودن، خطاست” را برای کی و کِی ساخته اند و یک خطا را چند بار باید تکرار کرد؟
این تیپ مفسران که خیال می کنند با یاد گرفتن دوتا دونه ضرب المثل آدم مفسر می شود، توجه ندارند که ما صد تا ضرب المثل دیگر هم داریم که ضرب المثل اولی را نفی می کند. مگر در مقابل ضرب المثل آزموده را آزمودن خطاست، ضرب المثلی نداریم که می گوید: بسیار سفر باید تا پخته شود خامی؟ (البته اینجا بسیار ضرر باید مناسب تراست!) و مگر نمی گوئیم “کار نیکوکردن از پرکردن است”؟ این ضرب المثل ها داخل آدم نیستند؟ روی آنها نباید حساب کرد؟ نباید هی به سفارت خانه ها حمله کنیم و خسارتش را بپردازیم تا حمله کردن و رد پا باقی نگذاشتن را درست و حسابی یاد بگیریم؟! تازه فیسبوک پر است از کلمات بزرگانی که خلاف ضرب المثل آزموده را آزمودن خطاست حرف زده اند.
مگر ادیسون نگفته است اگر یک اشتباه را صد بار تکرار کردی و موفق نشدی، نگو که صد بار اشتباه کردم، بگو فلان کار را صد بار تجربه کردم تا به نتیجه رسیدم. (حالا واقعن ادیسون چنین حرفی زده یا نه را نمی دانم، ولی از یک ایرانی شنیدم که قسم می خورد و می گفت ادیسون به خود من گفت!)
تازه حمله به سفارتخانه ها را مگر ما چند بار تکرارکرده ایم؟ هنوز پنج دفعه نشده، حالا حالا ها جا دارد که تکرارکنیم ….
دانشمندان تا وقتی توانستند اسید سولفوریکی اختراع کنند که به درد ریختن روی صورت دختران بد حجاب اصفهان بخورد، پدرشان درآمد و صدبار تجربه کردند. آب قاطیش می کردند، شل می شد، اسیدش را زیاد می کردند، می شد مثل ماست کیسه ای، سفت، و قابل پاشیدن نبود.
خود داستان کشف اسید سولفوریک هم که مثل داستان هزار ویک شب خواندنی و شنیدنی است.
میگن یکی از مکتشفین که با زنش دعواش شده بود، وقتی قاشق و چنگال و کاسه و کوزه را پرت کرد این طرف و آن طرف، از زور عصبانیت هر چی روی میزغذا خوری شون بود ریخت توی یک شیشه و شروع کرد به تکان تکان دادن بعد هم شیشه را گذاشت روی اجاق گاز تا مغز پخت بشه و دم بکشه.
نیم ساعت بعد که حالش بهتر شد، با کمال تعجب متوجه شد که آنچه ریخته بود توی شیشه شوخی شوخی شده اسید سولفوریک و دارد قل قل می جوشد. بعد برای این که ببیند این اسیدی که اختراع کرده به چه دردی می خورد، به جای آبلیمو و روغن زیتون ریخت روی سالاد و البته بعدها اعتراف کرد که پدرم درآمد تا آن سالاد را خوردم!
تازه این تجربه ها را آدم هایی کرده اند که اسمشان دانشمند بوده. حمله به سفارتخانه ها را که همیشه آدم های خودسر انجام داده اند. از آدم های خودسر هم که معلوم نیست سرشان به کجا بند است چه انتظاری می شود داشت؟ ولشون کنیم به حال خودشون تا تجربیاتشان را ادامه بدهند و ببینیم مملکت را به کدوم طرف می برند!
گریه ابرقدرت…
در خبرها آمده بود رئیس جمهوری آمریکا هنگام سخنرانی در مورد کنترل سلاح به گریه افتاد. وی گفت در حالی که سالی ۳۰ هزار نفر به دلیل به کارگیری سلاح در آمریکا کشته می شوند، اکثریت کنگره آمریکا با محدودیت سلاح به شدت مخالف است.
خبرنگار ما که طاقت دیدن گریه هیچکس حتی یک ابرقدرت را ندارد، از اوباما پرسید شما که اینقدر دل نازک هستید، چطور در مورد کشته شدن سیصد هزار نفر از مردم سوریه گریه نکردید؟
وی در حالی که مشغول پاک کردن اشک هایش بود جواب داد در مورد سوریه گریه دردی را دوا نمی کند. برای مردم سوریه باید زار زد، ولی من چون فارسی ام خوب نیست، زار زدن را با زر زدن قاطی می کنم اینه که از خیرش می گذرم!
آگاهان معتقدند نمایندگان کنگره آمریکا آنقدرها هم که اوباما گفته آدم های بدی نیستند و خیلی هم مردم دوست اند. آنها حساب می کنند که هر ماه صدها هزار آمریکایی، که با خانواده هایشان می شوند میلیون ها نفر، از ساخت و خرید و فروش سلاح در آمریکا نان می خورند.
بعد آن ۳۰ هزار کشته را از آن میلیون ها نفری که از این راه زندگی می کنند کم می کنند و می بینند خدا را شکر بیشتر از آنچه کشته می شوند، زنده می مانند. به همین دلیل، یعنی به دلیل ملاحظات انسانی! با محدود کردن خرید و فروش اسلحه مخالفت می کنند.
پاسخ به یک سئوال
زمانه یک زمانه ای شده که هرتکونی بخوری یکی یک چیزی بهت میگه …
بعد از آنکه به قول شعرا (در نیمه شبی سیاه و تاریک) یک عده آدم خودسر، سفارت عربستان در تهران را آتش زدند و باعث شدند دنیا جنایت عربستان و اعدام گروهی صورت گرفته در آن کشور را فراموش کند، عده ای شروع کردند به سئوال کردن که این همه آدم خودسر، نصفه شبی توی خیابون چیکار می کرده اند؟
بدبختانه یکی هم نیست به این آدم ها بگه اولن که به شما چه؟ قاضی هستین، بازپرسین، یا مدعی العموم؟
ثانیاً طرف اسمش روشه: خودسره …یعنی چون سرش مال خودشه، هروقت شب حق داره هرکجا که دلش خواست بره و هرجا را دلش خواست آتیش بزنه، سئوال دیگه ای هم هست؟!
اینجوری اشکال داره؟
داستان “کمال همنشین در من اثر کرد” مصداق پیدا کرد و همسایگی با ایران، کار دست مردم ترکیه داد.
شورای دیانت ترکیه اعلام کرده است که نامزدها نباید در ملاءعام دست همدیگر را بگیرند یا رفتاری داشته باشند که مردم پشت سر آنها و درباره رفتار نامناسب شان حرف بزنند.
دو تا از نامزدها با ارسال عکس فوق که در سایت دویچه وله منتشرشده پرسیده اند اینجوری چی؟ دست آدم به بلوز نامزدش هم بخورد اشکال دارد یا نه؟
این دو جوان از شورای دیانت ترکیه پرسیده اند بهتر نیست به جای وضع مقررات برای جوانها، به مردمی که در کار این و آن مداخله می کنند بگوئید سرشان به کار و زندگی خودشان باشد؟
*
میرزا تقی خان، طنزپرداز و سریال نویس پیشکسوت، با سابقه ۵۰ سال طنزنویسی در توفیق، کشکیات، کاریکاتور، کیهان و تلویزیون از همکاران افتخاری شهروند است. از این نویسنده کتاب “آدم های زیادی” در سال ۲۰۱۳ منتشر شده است.