دلم برای آمریکایی ها می سوزد. راهی را که ما رفتیم و امروز به مقصد می رسیم، آنها تازه می خواهند شروع کنند. انتخابات را عرض می کنم.
باز ما یک شورای نگهبانی را داشتیم که خوب و بد را تشخیص بدهد و بهمان بگوید چه کسی صلاحیت دارد نماینده بشود و چه کسی صلاحیت ندارد، ولی آمریکایی های مادرمرده را هاج و واج و اتوبوس اتوبوس از ده کوره های نیوجرسی که معلوم نیست چه خراب شده ای هست، سوار می کنند و گشنه و تشنه می برند پای صندوق رای بدون اینکه یک ساندویچ یا یک ساندیس بگذارند کف دست شان که گلویی تازه کنند یا حداقل بهشان بگویند کی صلاحیت دارد وکی ندارد و به کی باید رای داد و به کی نباید رای داد.
کاش آمریکایی ها با آنهمه ادعا، حالا که تصمیم گرفته اند بروند پای صندوق های رای و دموکراسی را از ما تقلید کنند، ادای آن را درنیاورند و اقلا پول بنزین مردم و ناهارشان را بدهند. آخه کی توی این دوره و زمانه می آید وقتش را مفت و مجانی تلف کند که شما بروید نماینده مجلس بشوید، بنشینید آنجا چرت بزنید و میلیون میلیون پول بگیرید؟
به این عکس نگاه کنید، معلوم است که اگر ناهاری درکار باشد، مردم از انتخابات استقبال می کنند!
وعده هایی را هم که کاندیداهای آمریکا می دهند چیزهایی ست کلی و بی خاصیت که جذابیتی برای مردم ندارد. کاندیداهای ما اگه میرن توی فلان شهر و وعده میدن که سال دیگه بخاری های مدرسه ها را عوض می کنیم، برای اینه که چند سال پیش بخاری نفتی توی یکی از شهرهامون آتیش گرفت و تعدادی از بچه ها در آتش سوختند. حالا این شده سوژه واسه رای گرفتن از مردم. هر جا میرن میگن ما بخاری های مدرسه ها را عوض می کنیم حتی توی بندرعباس که بدون بخاری هم بچه ها از گرما کلافه می شوند!
مثل این خرس های قطبی که از خواب شش ماهه شان بیدار می شوند، یکمرتبه از خواب سه سال و نیمه شان بیدار شده اند و راه افتاده اند اینور و آنورکشور و شروع کرده اند به ماچ کردن پیرزن ها…لامصب ها جوری هم پیرزن ها را بغل می کنند و می بوسند که انگار مونیکا لوینسکی را بغل کرده اند!
یک روز اوهایو، یک روزکالیفرنیا، یک روز نیوجرسی، یک روز واشینگتن و و و…
آقاجان ما اگر موقع انتخابات از این شهر به اون شهر میریم و به مردم پول نقد و ناهار میدیم، واسه اینه که ذاتاً آدم های میهمان نوازی هستیم و وجدانمان راضی نمیشه که کسی بیاد رای بده و ناهار نخورده بره. شما چی؟
ما ضمناً خیالمان راحته که طرف ناهارش را که خورد و رفت، تا چهارسال دیگه رنگ ما را نمی بیند که بپرسد وعده هایی که دادی چی شد؟ و به همین دلیل هم ضرب المثل حاجی حاجی مکه را درست کرده ایم. شماها که نه از این تجربیات دارید، نه کلیدی دارید که به مردم نشان بدهید و نه نفتی دارید که وعده بدهید پولش را می آوریم سر سفره هایتان، چه چیزی دارید که به مردم بگوئید؟ بگذارید مردم با دردهای خودشان بسوزند و بسازند!
همه می پرسند: جناب حداد عادل، اینجور یک وری، به کی تعظیم می کنه؟
آقاجان، این تعظیم نیست، احترام گذاشتن پس پسکی به خانم هاست. طفلک می ترسه اگر برگرده و چشمش بیفته به خانم ها، سر پیری براش حرف دربیارن!
خجالت برای چی؟
اسحاق جهانگیری معاون اول رئیس جمهوری خطاب به کسانی که نه نامی دارند و نه آدرسی گفته است: مملکت را غارت کردند و هنوز هم خجالت نمی کشند …
یکی از این غارتگران که معتقد بود اینجور وقت ها آدم ناشناس بمونه سنگین تره در یک گفتگوی تلفنی به خبرنگار ما گفت غارت کردن شغل ماست، اگر قرار باشد هرکسی بابت شغلش خجالت بکشد، معلمان، رانندگان تاکسی، کارگران ساختمانی و کارمندان دولت هم باید خجالت بکشند.
شعرای ما صدها سال پیش گفته اند هرکسی را بهرکاری ساختند و بر همین اساس، خداوند تبارک و تعالی این استعداد را به ما داده که بتوانیم با زد و بند و زیگزاگ رفتن و عبور از چم و خم های اداری، جنگل ها را تبدیل به زمین بایر کنیم، بعد دست این زمین بایر را بگیریم و ببریم به اداره مربوطه و او را به عنوان زمین مسکونی خدمت آقای رئیس اداره، معرفی و ثبت نام کنیم و بعد شروع کنیم به ساختمان سازی در همان زمین که قبلا جنگل بوده و حالش را ببریم.
اگر بابت چنین کاری که اسمش بهسازی است قرار باشد کسی خجالت بکشد، خود زمین بی چشم و روست که یک روزی جنگل بوده و حالا نمک ناشناسی کرده، آنهمه درختی را که خودش پرورش داده ندیده گرفته و شده است منطقه مسکونی. درست مثل کسانی که فرزند خود را به خاطر چهار تا کلام حرف یا یک اختلاف جزئی از ارث محروم می کنند.
ما که آمده ایم یک منطقه بی آب و علف را آباد و مسکونی کرده ایم برای چه باید خجالت بکشیم؟ اینجوری از زحمت کشان مملکت قدردانی می کنید؟!
آخ که امان از دست این دانشمندان. هر روز یک چیزتازه ای می گویند. تازه به خود آدم هم نمی گویند چون می ترسند که آدم توی رویشان بایستد و جوابشان را بدهد. به یکی دیگر می گویند که بیاید توی فیسبوک بنویسد یا به بی بی سی خبر می دهند که قاطی اخبار کشت وکشتار در سوریه و حمله ترکیه به کردها و فرمایشات بشار اسد و پوتین که ما چه آدم های خوبی هستیم، چاپ کند و کسی نفهمد چی چی به چی چی بوده و چی شده …؟
آخرین حرفی که زده اند و خبری که داده اند این است که درست صد هزار سال پیش، انسان ها و نئاندرتال ها (انسان های اولیه و غارنشین) با هم روابطی داشته اند که اگر باد خبرش را به گوش گشت ارشاد برساند، پدر صاحاب بچه را درمی آورد!
به نوشته بی بی سی، دانشمندان از روی ژن یک نئاندرتال که در غاری در صربستان یافت شده، فهمیده اند که صد هزار سال پیش روابطی بین انسان ها و نئاندرتال ها وجود داشته که آدم شرمش میشه در موردش صحبت کنه … خلاصه ماجرا اینکه بشر صدهزارسال پیش هم مثل برخی از آدم های امروزی، اینقدر هیز و بی چشم و رو بوده که نه تنها هر زن و دختری را که می دیده نیشش باز می شده، بلکه به نئاندرتال های چشم و گوش بسته هم رحم نمی کرده؟!
حالا این ژن لامصب که این دانشمندان از روش این چیزها را می فهمند چی چی هست و کجای آدمیزاد قرار گرفته، خدا می داند و بس.
من که هر چی توی آینه نگاه می کنم جز چشم وابرو و گوش و دهان و بینی، چیزی به نام ژن نمی بینم!
پروفسور کریس استرینگرکه در این مورد تحقیق می کند گفته است هنوز نمیدانیم که این جفتگیریها چه طور انجام میشده (دیگه چطورش را ول کن پروفسور! لابد شب ها هم به همین بهانه میشینی فیلم پورنو نگاه می کنی و به خانمت هم میگی دارم در مورد جفتگیری نئاندرتال ها مطالعه می کنم؟!)
وی حدس زده است که این روابط یا از نوع جفت یابی های مسالمتآمیز بین انسانها و نئاندرتالها بوده یا از طریق حمله گروهی و ربودن مادهها صورت می گرفته.(شبیه همان حمله و تجاوز گروهی که چند سال پیش در استان اصفهان روی داد و پس از بررسی های فراوان گفتند اگر دخترها حجاب شان را رعایت کرده بودند این اتفاق نمی افتاد!)
خود من هم مثل این پروفسور، ازکارهای تحقیقی خوشم می آید. هروقت هم آبگوشت می خوریم، استخوان قلمش را برمی دارم می روم توی یک اتاق دیگر و چندین ساعت روی آن مطالعه می کنم که بفهمم گوسفنده کجایی بوده، به چه زبانی بع بع می کرده؟ علف می خورده یا کاغذ روزنامه و پلاستیک؟ اگر روزنامه می خورده چه روزنامه ای را می خورده؟ و اگر کیسه پلاستیک می خورده آیا هیچوقت شکایتی کرده که آخه من بدبخت چه جوری پلاستیک و این روزنامه های پر از دروغ را بخورم و تبدیلش کنم به شیر پاستوریزه و خلاصه آنقدر در مورد آن استخوان مطالعه می کنم که زنم در را بازمی کند و می گوید من غلط بکنم دیگه آبگوشت درست کنم، پاشو مرد، هزار جورکار داریم !
حالا شما جایی نروید تا ببینیم نتیجه مطالعات پروفسور چی میشه و بفهمیم این انسان دو پا که اگر سندکاخ سفید را هم ازش بخواهی نیم ساعته برات حاضر می کنه، صد هزار سال پیش با چه کلکی و چه وعده ای یک نئاندرتال مادرمرده را که “هر” را از “بر” تشخیص نمی داده گول می زده و به اتاق خواب می برده که حمد و سوره اش را درست کند!
*میرزا تقی خان، طنزپرداز و سریال نویس پیشکسوت، با سابقه ۵۰ سال طنزنویسی در توفیق، کشکیات، کاریکاتور، کیهان و تلویزیون از همکاران افتخاری شهروند است. از این نویسنده کتاب “آدم های زیادی” در سال ۲۰۱۳ منتشر شده است.