شهروند ۱۲۵۱

دو ماه و نیم پس از برگزاری چیزی شبیه انتخابات در افغانستان، فرستاده ویژه سازمان ملل تائید کرد که در این مثلا انتخابات، تقلبات گسترده ای صورت گرفته است. به این ترتیب می توان گفت بعد از شبیه سازی گاو و گوساله و بزغاله، انتخابات ایران هم شبیه سازی شد!

به دنبال این اظهارنظر، حامد کرزای، رئیس جمهور فعلی افغانستان که به خاطر خواهش و التماس افغان ها، و توی رودربایستی قبول کرده است رئیس جمهور مادام العمر افغانستان باشد! به دفاع از خود و انتخاباتی که برگزارکرده است پرداخت وگفت آقا عجب مملکتیه این دنیا!


بیخ گوش ما و در همین ایران هم مثلا انتخابات شد، جوری که میلیونها نفر از مردم ایران به درستی و نتیجه آن اعتراض کردند، اما سازمان ملل نه تنها صدایش درنیامد و فرستاده ویژه ای به آنجا نفرستاد، بلکه کشورهای مهم دنیا هم انتخابات وکشت وکشتار بعدش را ندیده گرفتند و هول هولکی مشغول تعامل، (در اینجا یعنی معامله!) با ایران شدند.

کرزای که از زور عصبانیت مرتباً شنل اش از روی شانه اش لیز می خورد و می افتاد، به خبرنگار ما گفت آقا تقصیر خود گردن شکسته ام است که از تجربه دیگران پند نمی گیرم.

اگر منهم از تجربه شما ایرانی ها استفاده کرده بودم و توی این چهار سال، نیم کیلو اورانیوم بی قابلیت را غنی کرده بودم، اگر هم سازمان ملل کسی را به افغانستان می فرستاد، برای این نمی فرستاد که ببیند در انتخابات ما تقلب شده یا نه، بلکه برای این می فرستاد که ببیند ما هم در نزدیکی های قندهار (افغان ها به قم می گویند قندهار!) مشغول غنی سازی اورانیوم هستیم یا نه؟


حامد کرزای به خبرنگار ما گفت به قول شاعر خودتان: اگر جستم از دست این تیرزن/ من و کنج ویرانه پیرزن. یعنی اینکه اگر دوباره رئیس جمهور شدم قبل از هر چیزی چهار صد پانصد کیلو اورانیوم از سوپرمارکت عبدالقدیرخان می خرم و مشغول غنی کردنش می شوم تا ببینم کی جرأت داره دفعه دیگه بگه انتخابات افغانستان تقلبی بوده؟!


پیروزی جدید ایران…


قدیمی ها داستان های قشنگی می ساختند و مثال های جالبی می زدند.

آدم نمی دانست داستان یا مثالی را که می شنود، اتفاق افتاده و مصداق واقعی دارد یا نه؟ اما چفت و بست قضیه طوری بود که می توانستی باورکنی اتفاق افتاده است یا می تواند اتفاق بیفتد.

یکی از این داستانها را که یقیناً شما هم شنیده اید، این بود که می گفت: بازرگانی که با غلام و الاغش در راه بود، شب را درکاروانسرای مخروبه ای اقامت گزید. نیمه شب سرما چنان شدت یافت که غلام گرچه خود نیز می لرزید، هر رواندازی را که در دسترسش بود، روی ارباب خود انداخت و با وجود این ارباب از سرما می لرزید.

ناگهان فکری به ذهن غلام رسید وگفت ارباب، دیگر چیزی نداریم که روی شما بیندازم، فقط پالان الاغه هست…

بازرگان خوشحال از یافتن رواندازی دیگر، گفت اسمش را بگذار لحاف و بیار بنداز روم!

پیروزی (!) هسته ای اخیر جمهوری اسلامی، نیز اسمش پیروزی است، ولی اصلش چه عرض کنم.

بعد از سی سال مرگ بر آمریکا گفتن، بالاخره دست دوستی شیطان بزرگ را فشردیم، قرار شد اورانیوم ایران را به روسیه یا فرانسه ببرند، و غلیظش کنند و برگردانند. آقای احمدی نژاد حتی فرمودند ما حاضریم از آمریکا نیز اورانیوم غنی شده بخریم. ( لابد اورانیوم ها را آب می کشند که نجس نباشد؟!)

سالها پیش که پیشنهاد شد اورانیوم تولید شده ایران را به روسیه ببرند وکمی بجوشانند تا غلیظ شود و برش گردانند، حکام کشورمان فرمودند اصلا و ابداً. خدا نیاورد آن روزی را که ما اینکار را بکنیم.

اما معلوم نشد چی شد که یکمرتبه دیو تبدیل به فرشته شد، جمهوری اسلامی همه شرایط پیشنهادی پنج به اضافه یک را قبول کرد به شرط آنکه اسمش را در داخل کشور بگذارند پیروزی جدید ایران!


رئیس جمهور ما را غریب گیر آورده اند


آقا من آخرش از دست این کمدین ها وکاریکاتوریست های خارجی یرقان می گیرم. درست است که آقای احمدی نژاد کیف می کند و از خدا می خواهد همه تلویزیون ها و رادیوها و روزنامه ها راجع به او حرف بزنند، ولی این دلیل نمی شود که کمدین های خارجی همه آدمهای دنیا را ول کنند و بچسبند به رئیس جمهور ما.

یعنی اینها درکشور خودشان یکنفر را که بتوانند سوژه قرار بدهند ندارند؟ باید از آنور دنیا دستشان را دراز کنند و یقه رئیس جمهور ما را بچسبند؟

هرکدام از کانال های خارجی را که بگیری، می بینی یک کمدین دارد سر به سر رئیس جمهور ما می گذارد و هر روزنامه و مجله خارجی را که بازکنی می بینی کاریکاتوری از رئیس جمهور ما کشیده است.


مصبتونو شکر. مولانا و ملانصرالدینمان را که ترکیه می خواهد صاحب شود، فارابی مان را ترکمنستان، فردوسی و بوعلی سینای مان را کشورهای عربی، دریای خزرمان را که روس ها خوردند و یک آب هم روش، پول نفتمان را که فلسطینی ها و لبنانی ها و ونزوئلائی ها می خورند، اقلا این یک رئیس جمهور بانمک و شوخ را برای خودمان بگذارید. والا به خدا ماهم آدمیم، به پیر به پیغمبر ما هم بشریم و اگر قرار باشد سربسرکسی بگذاریم خودمان بلدیم!


جریمه بوق


به گزارش بی بی سی، مرتضی تمدن استاندار تهران گفته است مالکان اتوموبیل هائی که در جریان اعتراضات بعد از انتخابات بوق زده اند احضار می شوند.

در مورد اینکه چگونه می شود ثابت کرد که اتوموبیلی سه ماه قبل بوق زده است یا نه؟ آقای تمدن گفت به قول رئیس جمهور محترممان، مدارکش موجود است!

همه دنیا می دانند که خداوند بوق را داده است به اتوموبیل برای زدن، بنا براین اگر اتوموبیلی بوقش درست بود و نزد، یقیناً راننده اش سوءنیت داشته و اگرهم زده باشد که تکلیفش روشن است: باید جریمه شود.

وی اضافه کرد البته اگر اتوموبیلی بوقش خراب بود، حتماً صاحبش در آن تظاهرات فریادی زده یا سرفه ای کرده است که در آن صورت جریمه اش یک کمی بیشتر از بوق زدن است!



چلوکباب هندی، حرف ندارد!


نزدیک یک ماهی می شود که مسئله آلوده بودن برنج های هندی وارداتی، به یکی از مسائل مورد بحث درکشورمان تبدیل شده است.

برای حل این مشکل چهار وزارتخانه ستادی را تشکیل دادند و هفده نفر ازکارشناسان این وزارتخانه ها پس از خوردن نفری یک پرس چلوکباب سلطانی و یک سیخ کوبیده اضافی، تائید کردند که برنج ها سالم است، کباب ها مشکل دارد!

کارشناس ها در پاسخ خبرنگاران که پرسیدند اگر برنج ها سالم است، چرا مطبوعات هند به نقل از مقامات هندی اعلام کرده اند که این برنج ها مسموم است؟ جواب دادند شما حرف هندی ها را که کلمات را جویده جویده ادا می کنند و آدم اصلا نمی فهمد چه می گویند قبول می کنید ولی حرف ما را که آرام و شمرده حرف می زنیم قبول نمی کنید؟!

یکی ازکارشناسان با خنده به خبرنگاران گفت اگر شما توانستید برای بنده تعریف کنید ( اینجیکی دانائی) که رقاصه های هندی در حال رقص می گویند یعنی چی، ماهم قبول می کنیم که شما حرف مطبوعات هند را درست فهمیده اید!

کارشناس دیگری نیز ضمن ادای توضیحاتی گفت درکشوری که پانصد جور مذهب و هزار جور زبان مختلف دارد، معلوم است که همه چیز قاطی پاطی می شود و مطبوعاتش هم برنج به این خوبی را مخلوط با سم آرسنیک اعلام می کنند!

این کارشناس در حالی که دور لبش را با پشت دست پاک می کرد گفت البته این برنجی که ما الان خوردیم برنج طارم بود، ولی از نظرشکل و قیافه کاملا شبیه برنج های هندی بود! وی با خنده اضافه کرد اگرکباب ها کمی برشته تر شده بود من با جرأت می گفتم که چلوکباب هندی حرف ندارد.


ایمیل نویسنده :

mirzataghikhan@yahoo.ca