اگر قرن بیست و یکم قرن پیشرفت های شگفت انگیز فناوری باشد ـ که هست ـ ، به همان اندازه قرن پسرفت تفکر و اندیشه ورزی نیز هست. از این رو است که به خلاف قرن پیش، که افراد اندیشمند و دارای توان بالای تفکر اداره دولت ها را در دست می گرفتند، اکنون بیشتر دولت های جهان توسط جمعی تکنوکرات اداره می شوند که پیوند چندانی با تفکر و اندیشیدن ندارند.
این گسست پیوند بین اندیشه و عمل ـ هرقدر هم که عمل با بهره گیری از پیشرفته ترین ابزارهای فناوری باشد ـ ، مشکلاتی بزرگ برای جامعه بشری به وجود آورده که مسئله “تروریسم” و مبارزه ناموفق با آن از جمله آنها است.
نزدیک به ۱۵ سال پیش، در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، با حمله تروریستی به برج های دوقلوی مرکز تجارت جهانی در نیویورک و ساختمان پنتاگون، مقر وزارت دفاع ایالات متحده، بیش از ۳ هزار تن کشته شدند. اگر دولتی اندیشمند در رأس کار می بود، باید بخش عمده همت و توان خود را صرف این می کرد که به “علت” این حملات تروریستی پی ببرد تا با از بین رفتن آن معلول هم خود به خود از بین برود. دولت جرج دبلیو بوش ۱۸۰ درجه خلاف این عمل کرد: کمتر از یک ماه پس از حملات تروریستی، با پیشرفته ترین تجهیزات جنگی به افغانستان هجوم برد تا به خیال خود با “تروریسم” بجنگد و یک سال و نیم بعد نیز به عراق لشکر کشید و چنان آشوبی در منطقه به راه انداخت که از کنار القاعده و طالبان ـ که در آن زمان سازمان های عمده “تروریستی” و خود نیز ساخته و پرداخته غرب بودند ـ ده ها شاخه نو سبز شد که نام بردن فهرست وار آنها نیز در گنجایش این نوشتار نیست.
این مبارزه “پیشرفته” از نظر ابزارهای به کار گرفته شده، و تهی از نظر اندیشه، تا امروز نیز ادامه دارد و کار به جایی رسیده که القاعده که در آن زمان سازمانی کوچک، محصور و میهمان طالبان در افغانستان بود، امروز در بیشتر نقاط دنیا دارای شعبه، نمایندگی و سلول های خفته است و طالبان که فارغ التحصیلان مدارس قرآنی پاکستان ـ با پول عربستان سعودی ـ بودند، امروز به چنان قدرتی دست یافته اند که امنیت را از افغانستان سلب کرده و در برابر درخواست های الحاح آمیز دولت ناتوان افغانستان برای مذاکره، شرط و شروط تعیین می کنند.
درپی حملات تروریستی پرتلفات نوامبر گذشته در پاریس، که به کشته شدن بیش از ۱۳۰ تن انجامید، هفته گذشته نیروهای امنیتی بلژیک در تعقیب یکی از تروریست های متواری حملات پاریس، که از او به عنوان طراح آن حملات نام برده می شد، به یکی از محلات مهاجرنشین بروکسل حمله کردند و چند تن از جمله صلاح عبدالسلام، جوان ۲۶ ساله متهم به طراحی عملیات تروریستی پاریس را دستگیر کردند.
به گزارش “بی بی سی” فارسی در روز چهارشنبه ۲۳ مارس: «روز گذشته انفجارهایی در فرودگاه و یک ایستگاه متروی بروکسل روی داد که در نتیجه آن، بیش از ۳۰ تن کشته و ده ها تن دیگر زخمی شدند. گروه موسوم به دولت اسلامی ـ داعش ـ مسئولیت این عملیات را برعهده گرفت. این بمب گذاری ها تنها چندروز پس از آن روی داد که پلیس بلژیک یکی از عاملان حملات خونین ماه نوامبر در پاریس را همراه با چند مظنون دیگر در شهر بروکسل بازداشت کرد. دولت فرانسه خواستار استرداد این فرد شده، اما وکیل مدافع او گفته با این درخواست مخالفت خواهد کرد».
بمب گذاری های فرودگاه و متروی بروکسل ـ که به نوعی پایتخت اتحادیه اروپا به حساب می آید ـ با واکنش بسیاری از شخصیت های بزرگ و زمامداران دنیا روبرو شد. برآیند این واکنش ها، نظر ابراز شده در بالا را تأیید می کند که دنیای قرن بیست و یکم، در کنار پیشرفت های شگفت انگیز فناوری های نو، چگونه از عنصر اندیشه تهی شده است.
واکنش های برخی از رهبران جهان، به نقل از “بی بی سی” فارسی، نمایانگر این وضعیت اسفبار است:
«بان کی مون، دبیرکل سازمان ملل متحد [چه نام بی مسمایی!]، با محکوم کردن “این اقدام شرم آور” ابراز امیدواری کرد که مرتکبین این حملات هرچه زودتر شناسایی و به دست عدالت سپرده شوند».
«باراک اوباما، رییس جمهوری آمریکا در تماس تلفنی با نخست وزیر بلژیک، ضمن ابراز همدردی با مردم و دولت آن کشور گفت که ایالات متحده و سایر کشورهای عضو پیمان ناتو درکنار بلژیک قرار دارند و از آن کشور حمایت می کنند».
«شارل میشل، نخست وزیر بلژیک گفت که مردم آن کشور درک می کنند که “لحظاتی دردناک” را پشت سر می گذارند و از همه خواست تا آرامش و همبستگی خود را حفظ کنند».
«پاپ فرانسیس، رهبر کلیسای کاتولیک، آنچه را که “خشونت کور” خواند محکوم کرد».
«دانشگاه الازهر قاهره در بیانیه ای گفت که اقدامات خشونت آمیز از این قبیل “با آموزش های اسلام در مورد مداراگری” منافات دارد».
«فرانسوا اولاند، رییس جمهوری فرانسه گفت که اگرچه محل هایی در بلژیک مورد حمله قرارگرفتند، اما آنچه در بروکسل روی داده به منزله حمله به تمامی اروپاییان است».
«در لندن، دیوید کامرون، نخست وزیر بریتانیا گفت که امروز روز همدردی و تسلی، روز تلاش برای افزایش امنیت خود، همکاری با سایرین و پیشنهاد هرگونه کمکی است که مورد نیاز باشد. ما اطمینان داریم و به وضوح می بینیم که تروریسم هرگز اجازه نخواهد یافت که پیروز شود».
«نخست وزیر ایتالیا نیز در پیامی به مقامات بلژیک گفت مهاجمان از همان جایی آمده اند که به آن حمله کرده اند، قاتلان از ساکنان محلی هستند، اما این خطر جنبه جهانی دارد».
«آنگلا مرکل، صدر اعظم آلمان در مورد این حمله گفت: مبارزه با تروریسم به وحدت عمل نیاز دارد و قدرت ما در وحدت ما است».
محمد جواد ظریف، وزیر امور خارجه حکومت آخوندی نیز گفت: «تروریسم یک معضل جهانی است و مبارزه با آن نیازمند اقدام جهانی است».
ولادیمیر پوتین، رییس جمهوری روسیه نیز گفت: «تنها با تلاش یکپارچه می توان با این پدیده مبارزه کرد».
«دونالد ترامپ، نامزد جنجالی حزب جمهوری خواه در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا نیز گفت که در صورت انتخاب شدن به ریاست جمهوری، از نزدیک کسانی که وارد آمریکا می شوند را زیرنظر خواهد گرفت».
چنان که دیده می شود، همچون موارد پیشین ـ از پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ گرفته تا حملات ۱۳ نوامبر ۲۰۱۵ در پاریس ـ حتی یک تن از بزرگان و رهبرانی که هریک زمام سرنوشت میلیون ها انسان را در دست دارند، پیشنهاد نمی کند که مثلا یک اندیشکده ـ با صرف چند میلیون دلار ناقابل که حتی کمتر از هزینه یک روز “جنگ علیه تروریسم” است ـ ، به مطالعه و بررسی علت یا علل این پدیده رشد یابنده و شکست تاکنونی قدرت های جهانی در مبارزه و مقابله با آن بپردازد!
تازمانی که چنین بوده و عنصر اندیشه ریشه یاب از روند “جنگ علیه تروریسم” غایب باشد، متاسفانه در برهمین پاشنه خواهد چرخید و دنیا همچنان شاهد تکرار این رویدادهای دلخراش خواهد بود. “جنگ علیه تروریسم” واقعی، تنها در صورتی می تواند کارآمد شود که عنصر اندیشه در رویکرد آن راه یابد، مردم دنیا از بهت زدگی کنونی به در آیند و در جستجوی ریشه و علت این پدیده از زمام داران خود بازخواست کنند که به جای سردادن شعار و رجزخوانی های پوچ و توخالی، چرا نمی پرسید چرا؟!
۴ فروردین ۱۳۹۵
* شهباز نخعی نویسنده در حوزه ی مسائل سیاسی، ساکن اروپا و از همکاران شهروند است.
Shahbaznakhai8@gmail.com