نگاهی به داستان وضعیت نوشته ی محمد شریفی
آموزگار پیر به طرف تختهسیاه برگشت. صدای خروپف آرام علی براتیانی، شاگرد تنهای کلاس، فضای ساکت کلاس را بهنحو تکاندهندهای وهمآمیز کرده بود. آموزگار پیر وحشت کرد، در را گشود و با شتاب از راهرو گذشت، وارد حیاط شد. هنگامی که میخواست از در مدرسه بیرون برود، مستخدمهی مدرسه که چادرش را باد به اهتزاز درآورده بود وارد مدرسه شد و با دیدن آموزگار پیر گفت: «جمعهها که مدرسه تعطیله، آقا!»
آموزگار پیر هاجوواج گفت: «مگه امروز دوشنبه نیست؟!»
مستخدمه گفت: «امروز جمعه است!»
آموزگار پیر گفت: «پس چرا علی براتیانی آمده بود؟!»
مستخدمه هاجوواج در چهرهی آموزگار پیر نگریست و گفت: «علی براتیانی که دو هفتهی پیش عمرش رو داد به شما!»۱
«جمعهها که مدرسه تعطیله آقا!»
و «علی براتیانی که دو هفتهی پیش عمرش رو داد به شما!»
این دو جمله که اوج هنری داستان «وضعیت» است، دو وظیفهی اساسی بهعهده دارند؛ اولن ذهنیت معلم پیر را در هم میریزد و دیگر اینکه تصورات خواننده را تکان میدهد و دنیای دیگری را برایشان میسازد.
داستان در بستر بستهی کلاس و نگاه گاهگاهی معلم پیر از پنجره به بیرون شروع میشود و میرود تا خواننده را به کسالت بکشد که آن دو جمله ضربههای بجا و کاری را بر خواننده وارد میکنند.
معلم پیر، علی براتیانی و مستخدمه، سه شخصیت داستانِ «وضعیت» هستند. داستان، تنها یک زمان سادهی تقویمی و خطی دارد. علی براتیانی حضورش واقعیتی وهمآلود است که از طریق ذهن معلم پیر، وارد داستان میشود و مستخدمه، تنها در پایان داستان دیده میشود. فقط معلم پیر است که بیشترین حضور را در جغرافیای داستان دارد. شخصیت او از طریق رابطهی ذهنی و وهمآلود با علی براتیانی، مستخدمه، بستر و فضای داستان ساخته میشود. او که حساب روزهای هفته از دستش دررفته، در دنیای غریزه و عادت سرش را پایین میاندازد و به کلاس میرود. در کلاسِ بدون شاگرد، یکی از دانشآموزانش را در ذهن حاضر میکند و هرجا که لازم است با او حرف میزند. وقتی از غیبت دیگر بچهها حوصلهاش سر میرود از کلاس خارج میشود تا به خانه برگردد که در پایان داستان مستخدمه او را میبیند؛ روز جمعه و مرگ علی براتیانی را به یاد او میآورد.
در داستان «وضعیت» از هیچ سازهی خارقالعادهی داستانی استفاده نمیشود، بلکه اتفاقی بسیار ساده، در دید خلاقهی نویسنده بیانی تازه و هنری میگیرد و توفیق او را در خلق شخصیت آموزگار پیر به کمال میرساند.
اگر از همان جملهی اول داستان دقت کنیم، میتوانیم خود را برای آن ضربههای آخر داستان آماده کنیم؛
وقتی آموزگار پیر وارد کلاس شد، شاگردی که در میان میز و نیمکتهای خالی بهتنهایی خوابیده بود، گفت: «برپا!»
«آموزگار پیر، میز و نیمکتهای خالی، بهتنهایی، خوابیده بود، گفت: برپا»، همه و همه نشانههایی به آن ضربههای پایانی داستان هستند.
انتخاب بستر محدود کلاس، چشمانداز بیرون، کویر با تاقهای گز، دلگیری محیط، موقعیت فرهنگی و جغرافیایی داستان را در حالتی بسیار موجز میبینیم و «صدای آب ـ بابا آب را و کرهخر ساکت شو» ی بچهها را از کلاسهای خالی مدرسه میشنویم.
معلم داستان «وضعیت» که حواس فرهنگی خود را از دست داده است، دچار بیزمانی شده و بر این باور است که اصلن اشتباهی رخ نداده است. به همین خاطر واقعیت را نمیبیند؛ روزهای هفته و مرگ علی براتیانی را. درست در همینجاست که مستخدمهای عامی او را به خود میآورد و استفاده از ایهام در گفتار مستخدمه، عمق داستان را دوچندان میکند. در ابتدای داستان معلم و علی براتیانی حضور دارند. به قول مستخدمه «علی براتیانی که دو هفتهی پیش عمرش رو داد به شما (معلم)!»
در انتهای داستان دو شخصیتی را در کنار هم بر جغرافیای فرهنگی داستان میبینیم که یکی پیر و بدون حواس، دچار بیزمانی شده و دیگری عامی است.
«وضعیت» و دیگر داستانهای کتاب باغ اناری نشان میدهد که شریفی نهتنها داستاننویسی خلاق، بلکه دارای سبک خاص خودش است و همین او را از دیگر داستاننویسان جدا میکند.
–[۱] باغ اناری، ص ۱۳