مینو همیلی

امسال نیز همچون سالهای گذشته در ترکیه با خانواده تیفوری مواجه شدم که کماکان با وجود پذیرفته شدن از طرف کمیساریای عالی‌ پناهندگان سازمان ملل در ترکیه با مشکلات شدید زندگی‌ در آن کشور دست و پنجه نرم می کنند.

من و دختر خردسالم یازده سال پیش در شهر مرزی آغری با آنها زندگی‌ می کردیم. توجه خوانندگان نشریه شهروند را به گفتگویم با سحر دختر ۱۸ ساله آنها جلب می‌کنم به این امید که بتوانیم به وسیله اسپانسوری پنج نفره این خانواده را به کشور کانادا انتقال دهیم.

 سحر جان در بدو ورود به ترکیه چند ساله بودی؟ و چرا به ترکیه مهاجرت کردید؟

 ـ هفت ساله بودم که به همراه پدر و مادر و برادرم به صورت غیر قانونی‌ ایران را به سوی ترکیه ترک کردیم .پدرم به دلیل داشتن عقاید سیاسی و عضویت در یکی از احزاب سیاسی کرد و پس از دستگیری های مکرر و به خطر افتادن جان و آزادی اش مجبور به فرار از ایران شد و در این سفر پر خطر ما هم مجبور شدیم وی را همراهی کنیم .خطرات زیادی در حین فرار ما را تهدید کرد. دلهره و ترس ناشی‌ از گرفتار شدن در دام ماموران مرزی ایران را هنوز به یاد دارم. پس از سه روز ما خود را به ترکیه رساندیم  و از سازمان ملل درخواست پناهندگی کردیم.

 از خطرات زندگیدر آغری که من نیز شاهد آن بودم چه به یاد داری؟

 ـ آن شهر در پای کوههای آرارت  واقع شده  و سرمای کشنده ای داشت و ما مجبور بودیم برای سوخت  بخاری  از پلاستیک نوشابه و دمپایی‌های کهنه و کارتون استفاده کنیم. من سه سال از رفتن به مدرسه محروم بودم .با هم بازی هایم در محیط‌های غیر بهداشتی بازی می کردیم. تغذیه خوبی‌ نداشتیم. به هنگام بیماری قادر به رفتن به پزشک و تهیه دارو نبودیم. به اینها برخوردهای تحقیرآمیز و خودسرانه پلیس ترک را باید اضافه کرد. پس از ده ماه به خاطر تهدید پدرم توسط مأموران اطلاعاتی‌ در شهر مرزی، پلیس ما را به شهری در نزدیکی‌ آنکارا انتقال داد.

  یعنیشما حدودا ده سال است در این شهر جدید زندگیمیکنید. کمیاز شرایط زندگیتان در این شهر به ما بگویید.

ـ من پس از سه سال محرومیت از تحصیل در شرایط ناگوار و نابرابر با همکلاسی هایم و نه به زبان مادری، بلکه به زبان ترکی‌ مجبور شدم درس بخوانم. با این حال توانسته ام آن سه سال را جبران کنم و موفق شدم در مدت هفت سال یازده کلاس را با رتبه ممتاز به پایان برسانم و به زبان ترکی‌ و انگلیسی‌ هم تسلط دارم. در منزل و محله‌ای که قابل سکونت نبوده زندگی‌ کرده ایم. از امکانات تفریحی و بهداشتی محروم بوده ایم. دورانی داشتیم که تنها روزی یک وعده غذا آنهم از شهرداری این شهر دریافت می‌‌کردیم و تنها برادر جوانم مجبور بود از هشت صبح تا یازده شب به کارهای طاقت فرسا تن بدهد که گاهی بدون دستمزد می‌ماند. پدرم اجازه کار نداشت و چون هنرمند است گاهی با تهیه کارهای دستی‌ و با فروش نازل آنها برای خانواده کمک خرجی بود. تنها خواهرم پس از یک سال در این شرایط بد، به خاطر ظلمی که در حق او همسرش روا داشته بود به ما پیوست. او به جرم داشتن بیماری‌ ام اس توسط همسر پزشکش از نروژ محل سکونتش به ایران انتقال و ممنوع الخروج شد. هفت سال در بد‌ترین شرایط بدون امکانات بهداشتی و درمانی و با وجود هفده بار حمله از سوی بیماریش که موجب رشد سریع بیماریش شد توسط سازمان ملل نگه داشته شد و بالاخره دولت کانادا به خاطر کمکهای بشردوستانه و داشتن قبولی از UN وی را پذیرفت.

خواهرم با وجود آن بیماری به امکانات و درمان ویژه نیاز داشت که نه تنها از آن محروم بود، بلکه در منزلی که فاقد ابتدایی‌ترین امکانات بود روزگار می‌گذرانید .

برادرم هم چهار سال پیش مجبور شد خود را به خطر انداخته و از طریق یونان به سوئیس برود که هنوز او هم بلاتکلیف است .

سحر

 چرا هنوز شما در ترکیه هستید؟

 ـ ما در سال ۲۰۰۱توسط” یو ان” به عنوان پناهنده پذیرفته شدیم. گویا برای “یو ان” بخشی از داستان زندگی‌ ما نا‌ روشن است و به این “جرم” ما هنوز اینجاییم.

 سحر جان از اینهمه ناملایمات خسته نشدهای؟

 ـ چرا با اینکه حق ما نیست ولی‌ چون راه برگشتی‌ نداریم مجبوریم تحمل کنیم. هر چند یو ان در مقابل سرنوشت من و خانواده‌ام کم توجه بود  ولی‌ با وجود پدر و مادر مهربانم و با امید به انتقال به کشور ثالث تا کنون تحمل کرده ام اینکه تا چه زمانی این صبررا  ادامه داشته باشد نمی دانم و امیدوارم ما نیز مانند برادرم دل به دریا نزنیم…

 

چرا نمی توانی به ایران بر گردی؟

 ـ سرپرست خانواده‌ ما یعنی پدرم مجبور شده از ایران فرار کند  و راه برگشتی ندارد،  ما هم تا به حال با او  بوده ایم و آنچه از کودکی در ایران به یاد دارم را دوست ندارم .خاطرات بد دوران کودکی ناشی از دستگیری‌های پدر و آگاهی از شرایط ایران و نابرابری  بین زن و مرد که من شمه ای از آن را با داشتن حجاب اجباری در کلاس اول ابتدایی به یاد دارم تمایلی برای برگشت به ایران در من باقی نگذاشته است. من می‌‌خواهم مثل یک دختر جوان اروپایی در شرایط آزاد و بدون ترس زندگی‌ کنم .

 

آیا خواهر شما در کانادا برای انتقال شما به آنجا اقدامی کرده است؟

 ـ بله خوشبختانه بیماری خواهرم به خاطر درمانهای جدی و  مدرن مهار شده و تحت کنترل است. با وجود تحصیل در رشته دندانپزشکی در طی سه سال اقامتش در آنجا به هر دری زده است متأسفانه تا کنون نتوانسته پنج نفر اسپانسر واجد شرایط را پیدا کند.

 از ایرانیان ساکن کانادا و هم زبانانت چه توقعی داری؟

 ـ امیدوارم آنها با مطلع شدن از شرایط  سخت ما در ترکیه پس از یازده سال در این مسیر ما را یاری کنند.

 با تشکر از سحر که با وجود  اذیت شدن در این مصاحبه با من همکاری کرد، بدینوسیله از تمامیانسان دوستان تقاضا دارم با پیشقدم شدن برای اسپانسری این خانواده به این تراژدی انسانیپایان دهند.

  ترکیه ـ ۲۱ جون ۲۰۱۰

 

شماره تماس با این خانواده:

۰۰۹۰  ۵۴۲ ۳۳۶۷ ۷۹۴

از راست: سحر ، مینو همیلی