محمد برقعی
حمله ی وحشیانه ی نظامیان اسرائیل به کاروان کشتی های صلح دوستانی که از سر انسانیت به همدلی و یاری مردم محروم و ستمدیده فلسطین می رفتند از سوی بیشتر جهانیان محکوم شده است، اما پاره ای ایرانیان در اثر آنکه حکومتشان فرصت طلبانه حمایت از فلسطینیان را بهانه ای برای مشروعیت بخشیدن به بیدادهای خود کرده است در حمایت از مردم فلسطین چنان جانب احتیاط را دارند که حتی در محکوم کردن این جنایت آشکار هم بر آن هستند که فلسطین باید همراه و هم سنگ با اسرائیل محکوم شود. از آن جمله آقای فرخ نگهدار اعلامیه ای را که توسط ۷۵ نفر از روشنفکران ایرانی در محکومیت این عمل صادر شده، سخت مورد نکوهش قرار داده و آن را شتاب زده و احساساتی و بنیادگرایانه خوانده است و نبود آن را بهتر از بود آن دانسته است و گفته اند زبان اعلامیه تند است که ظاهراً اشاره به آن دارند که در آن گفته شده حکومت اسرائیل سرشت اشغالگر دارد و بعد هم بدانجا رفته اند که مدعی شده اند ما امضاءکنندگان این بیانیه خواستار نابودی اسرائیل هستیم.
از آنجا که این خطا نه از سوی یک نفر و نه در یک مورد خاص است، بلکه خشم مردم ما از حکومت خودمان عینکی شده بر دیدگانمان در نگاه به مسئله فلسطین و اسرائیل تا حدی که یک اعلامیه دیگر در همین بابت با امضاء جمعی به نام جوانان درآمده که گویی وزارت امور خارجه اسرائیل نوشته است، از این روی شکافتن این موضع و تشریح دلیل این خطا شاید مفید باشد.
ریشه ی این خطا در اندیشه و داوری جدا نکردن “واقعیت” از “حقیقت” و بلکه درهم آمیختن این دو است. “واقعیت” امری ست سیاسی که هویت آن مبتنی بر قدرت است. “حقیقت” امری ست اخلاقی که از ارزش ها و باورها می جوشد و هر چه آن ارزش ها فراگیرتر باشند آن حقیقت نیز بیشتر مورد قبول قرار می گیرد. اربابان قدرت می کوشند با تکرار واقعیت آن را به “حقیقت” تبدیل کنند.
کاربرد این دو مفهوم را در رابطه با اسرائیل و فلسطین بررسی می کنیم.
واقعیت: اسرائیل دولتی یهودی و نیرومند در خاورمیانه است که نه تنها نابودی آن ممکن نیست، بلکه هر ادعایی از این دست یا از سر خشم و نادانی است یا از سر فرصت طلبی سیاسی و عوام فریبی. همانگونه که کشور آذربایجان یا شهر هرات به ایران باز نمی گردد، این گونه سخنان هیچ حاصلی ندارد جز آنکه نیروهای بنیادگرا و متعصب را تقویت کرده تا صدای یهودیانی را که خواستار همزیستی مسالمت آمیز با همسایگان فلسطینی خود هستند، خفه کند.
حقیقت: آیا این سرزمین به یهودیان تعلق داشته و دولت اسرائیل حق دیرینه ی یهودیان را گرفته یا این سرزمین فلسطینیان است که اسرائیلیان به زور اشغال کرده اند؟ اسرائیل ادعای خود بر این خاک را با سه دلیل توجیه می کند که در ذیل تشریح می شود.
۱ ـ تاریخی: یهودیان ساکنان اصلی این سرزمین بوده که حال پس از دو هزار سال سرزمین آبا و اجدادی خود را باز پس گرفته اند. این استدلال دو ایراد بنیانی دارد: نخست آنکه با این استدلال کشور آمریکا و کانادا باید به بومیان سرخ پوست و بیشتر آمریکای لاتین به اولاد مایاها پس داده شود. شهر استانبول به ایتالیایی ها پس داده شود چون از اصل توسط کنستانتین امپراتوری روم ساخته شده است و شهر اسکندریه به یونانیان. ثانیاً بسیاری از همان یهودیان که دو هزار سال قبل ساکن اورشلیم بوده اند بعدها مسیحی شدند و بخش وسیعی از همان مسیحیان یا یهودیان اولیه مسلمان شدند، لذا در حقیقت مردم کنونی فلسطین بیشتر اولاد همان یهودیان اولیه هستند تا یهودیان مثلاً اتیوپی یا سایر کشورهای اروپایی که در اثر قرن ها زیست در منطقه دیگر و ازدواج با مردم دیگر اصالت نژادی خود را از دست داده اند.
۲ ـ دینی: اینکه خداوند این سرزمین را به قوم یهود بخشیده است و این نیرومندترین انگیزه بسیاری از مومنان و بویژه اهالی شهرک نشین های یهودی برای تصرف خانه های فلسطینیان است. بگذریم از اینکه این خوانش از تورات مورد اعتبار همه یهودیان نیست ولی بر فرض آنکه باشد این نظر فقط برای معتقدان به همان دین اعتبار دارد نه برای مردم دیگر و هیچ کسی به اعتبار اعتقادات خودش حق بر مایملک دیگری نمی یابد که اگر چنین می شد هر کسی به کتاب خود استناد می کرد و هرج و مرج عظیمی بر جهان حاکم می شد.
۳ ـ مصوبه سازمان ملل: اگر از این نکته صرف نظر کنیم که کشورهای نیرومند غربی به دلایل مختلف از جمله عذاب وجدان حاصل از هولوکاست این سرزمین را به بازماندگان آن قتل عام واگذار کردند و سعی کردند گناه خود را به هزینه مردمی که در آن ماجرا نقشی نداشتند جبران کنند، اما به هر دلیلی این تصمیم گرفته شده، حال دولتی که هیچ یک از مصوبات همان سازمان ملل را نمی پذیرد نمی تواند به اعتبار آن قطعنامه استناد کند. دولتی که با یاغیگری کامل همه قطعنامه های سازمان ملل را انکار می کند از جمله تمام قطعنامه های سازمان ملل متحد که به مرزهای سال ۶۷ برگردد و یا از ساختن شهرک های یهودی نشینان دست بردارد و یا دیواری را که در خاک فلسطین کشیده از بین ببرد و یا از محاصره غزه دست بردارد، و این به سخره گرفتن قطعنامه های سازمان ملل تا بدانجا ادامه یافته که حال برخلاف هرگونه موازین عقلی و حقوقی از پذیرش قطعنامه اخیر شورای امنیت مبنی بر آنکه یک گروه تحقیق بین المللی و بیطرف در مورد واقعه حمله به کشتی های عازم غزه در آبهای بین المللی تحقیق کند، سر باز می زند و کسی که خود مورد اتهام است برخلاف تمام موازین حقوقی و عقلی می خواهد تحقیق و داوری در مورد جرم خودش را خود بر عهده بگیرد آنهم با کارنامه سیاهی که در موارد مشابه چون قتل عام تل زعتر و صبرا و شتیلا و حمله به جنوب لبنان دارد.
بدین ترتیب دولت اسرائیل هیچگونه “حقانیتی” در مورد تصرف سرزمین فلسطینان ندارد و از زاویه حقیقت گویی و حقوق بشری می توان آن دولت را از بنیان اشغالگر خواند.
گزینش حقیقت یا واقعیت:
از آنجا که مراجعه به حقیقت هیچ مشکلی را حل نمی کند و تجاوزگری و توسعه طلبی جزو ماهیت همه حکومت ها است ـ از جمله حملات ایرانیان به هند و استقرار اروپائیان در خاک آمریکا ـ راه درست مراجعه به واقعیت است؛ میدانی که در آن امکان یافتن راه حل سیاسی ممکن است.
دیدیم که “واقعیت” را نه “حقیقت” که قدرت تعیین می کند. تا اواسط قرن بیستم این قدرت تنها قدرت نظامی بود، اما با رشد بشریت، حقوق بشر و مبارزات مردمی و افکار عمومی به عنوان یک سلاح نیرومند در صحنه سیاست وارد شده است و هر روز هم بر قدرت آن افزوده می شود و با گسترش روابط الکترونیکی و روزنامه نگاری شهروندان و وجود دولت های دموکراسی این سلاح اخلاقی حتی گاه قدرت سلاح نظامی را تحت الشعاع قرار می دهد.
از آنجا که واقعیت برآیند نیروها است، لذا تا نشستن بر سر میز مذاکره هر سو سعی در افزایش قدرت خود می کند، پس سازمان ها و فعالان حقوق بشری که سلاحشان بسیج افکار عمومی مردم جهان است در این مرحله باید دست به افشای جنایات دولت اسرائیل بزنند و آنان نمی توانند در مورد نیروی اشغالگر با همان زبانی صحبت کنند که در مورد مردم فلسطین قربانی. در این مرحله نمی توانند افشا نکنند که حاکمان افراطی کنونی اسرائیل عامل اصلی تشنجات منطقه هستند. نمی توانند از زجری که مردم در محاصره غزه می برند نگویند و افشا نکنند که اسرائیل از هر گونه مصالحه و صلحی سر باز می زند. نمی توانند نگویند که سرشت ماجراجوی این حکومت آگاهانه راه را بر هر گفتگویی می بندد، راه حل تشکیل دو کشور فلسطین و اسرائیل را نمی پذیرد. محمود عباس را که تمام سرمایه آبروی خود و الفتح را بر سر مذاکره با فلسطین گذاشته است تا جایی که با حماس درگیری نظامی پیدا کرده است، بی اعتبار می کند و با ادامه ساختن شهرک های یهودی نشین در کناره باختری ـ نه در نوار غزه ـ آگاهانه دولت خودگردان فلسطین به دنبال صلح را ضعیف می کند و حماس و احمدی نژاد و القاعده را تقویت می کند تا با بهانه قرار دادن اعمال خشن آنان به توسعه طلبی خود ادامه داده و از پذیرش قطعنامه های سازمان ملل و حتی پیشنهادات کنفرانس صلح سر باز زند. پاتریک سیل از روزنامه نگاران معتبر جهان در کتاب خودش A Gun for Hire با مدارک بسیار نشان داده که چگونه ابو ندال از رهبران تندروی فلسطین پس از جدایی از الفتح با هدایت موساد سران میانه روی فلسطینیان را ترور می کرد تا تندروهایی چون حماس قدرت بگیرند. دولت اسرائیل با تکرار “واقعیت” زورمدارانه خود سعی می کند اشغال سرزمین فلسطینیان را به عنوان حق و “حقیقت” به جهان ارائه دهد تا آنکه هر کسی که به این زورگویی ها اعتراض کند آن را مخالف یهودیان اعلام کند. حتی کاری می کند که در همین روزها نام آورترین خبرنگار ویژه کاخ سفید یعنی خانم هلن توماس در سن ۹۰ سالگی و بیش از ۷۰ سال اعتبار روزنامه نگاری مجبور به استعفا شود چون گفته که این سرزمین متعلق به فلسطینیان است یعنی “حقیقت” را گفته است، یعنی بیان این “حقیقت” و تمایز آن از “واقعیت” چنان برای اسرائیل در کشوری که اصل آن بر آزادی بیان است غیر قابل تحمل است که گویی در ایران و تسلط حکومت اسلامی کسی جسارت پیدا کند و قرآن را بر باطل بخواند یا به حضرت رسول توهین کند.
کسانی که همه امور را از زاویه قدرت سیاسی و مماشات با قدرت نگاه می کنند و یا در درگیری با جمهوری اسلامی نگاهشان به حقوق بشر هم نگاهی قبیله ای می شود چنان از نگاه، از زاویه حقوق بشری غافل می شوند که در حالی که همه سلاح ها در دست قدرتمندان است از مبارزان حقوق بشری هم می خواهند که از حمله به قدرتمندان زورگو دست بردارند و “سرشت آنان را ستیزه گر و توسعه طلب” نخوانند مبادا خاطر آنان آزرده شود. اینان فراموش می کنند که تنها با همین افشاگری ها و حملات سخت از زاویه حقوق بشری به نیروهای تجاوزگر و بسیج افکار عمومی علیه آنان است که آنان تن به گفتگو و مذاکره و مصالحه سیاسی می دهند.
با حمله هر چه سخت تر و افشای هر چه بیشتر اعمال حاکمان جنایتکار از جمله حمله غیر انسانی و وحشیانه به کاروان کشتی هایی که برای شکستن محاصره مردم بیگناه غزه می رفت، است که امید می رود زورگویان بر سر میز مذاکره بنشینند و بپذیرند که از سرکوب بیرحمانه مردم فلسطین با بهانه حضور حماس که روی دیگر سکه آنان است، ره به جایی نمی برند و با تقویت امثال احمدی نژاد و حاکمان ایران نمی توانند برای همیشه به فجایع خود در حق مردم فلسطین ادامه دهند.
اعلامیه ۷۵ نفر روشنفکر ایرانی مثل اعلامیه های دیگر مجامع حقوق بشری و نیروهای مترقی جهان و حتی همه یهودیان پیشرو و صلح طلب می بایست به صراحت در مورد حکومت اسرائیل افشاگری کند و از حقوق مردم فلسطین فارغ از نوع ماهیت حاکمان آنان دفاع کند و نگذارد اسرائیل به بهانه حماس و دولت ایران به جنایات خود ادامه دهد و سد راه امکان همزیستی مسالمت آمیز اسرائیلیان و فلسطینیان شود. در میدان جنگ هر کس باید توپخانه خود را نیرومند و مجهزتر کند و این شامل نیروهای مدنی و صلح طلب هم می شود، منتها توپخانه آنان از جنس افشاگری، دادن اعلامیه و تجهیز افکار مردم است نه چون زورگویان حملات هوایی و شلیک گلوله و حبس و کشتار. هیچ قدرتمندی به نیروی ضعیف و غیر مبارز توجهی نمی کند و هیچ ستمگری بدون زور تن به مصالحه و سازش نخواهد داد.