این گفته منسوب به کارل مارکس که (نقل به مضمون) “تاریخ تکرار می شود، یک بار به صورت تراژدی و بار دیگر به شکل کمدی” اگرچه شباهت های بسیاری بین منش و عملکرد – و بی گمان عاقبت کار – آلمان هیتلری و حکومت پلید آخوندی وجود دارد، دقیق و صادق نیست، زیرا آنچه که در ایران آخوند زده می گذرد نه تنها به هیچ وجه جنبه مفرح و کمدی ندارد، بلکه خود یک تراژدی تمام عیار و کامل است!
از جمله وجوه شباهت بین دو نظام، شیوه های مغزشویی ـ به ویژه نوجوانان و جوانان ـ است. آدولف هیتلر (نسخه اصل مقام معظم رهبری) پیشوای آلمان نازی درسال ۱۹۳۸ در مورد ساخت آینده و شستشوی مغزی جوانان می گفت: «این پسران و دختران در سن ده سالگی وارد سازمان های ما می شوند و اغلب برای نخستین بار کمی هوای تازه استشمام می کنند؛ پس از گذراندن ۴ سال با سازمان جوانان به “جوانان هیتلری” می پیوندند و ۴ سال دیگر هم در آنجا خواهند بود… و حتی اگر هنوز هم کاملا ناسیونال سوسیالیست نشده باشند، به بخش کار می روند و آنجا به مدت ۶ یا ۷ ماه دیگر تربیت می شوند… و اگر هنوز هم چیزی از آگاهی طبقاتی یا منزلت اجتماعی در ذهن آنها باقی مانده باشد… در ورماخت [نیروهای مسلح آلمان] از بین خواهند رفت» (نقل از دایره المعارف هولوکاست).
کم و بیش همین روند را می توان در برنامه های شستشوی مغزی نوجوانان و جوانان در حکومت آخوندی و تبدیل آنها به بسیجی، حزب الهی و پاسدار یافت.
هفته گذشته نماهنگی ویدیویی به نام “ارغوان” در شبکه های اجتماعی منتشرشد. دراین نماهنگ، که توسط باشگاه فیلم حوزه هنری خانه موسیقی بسیج تهیه شده، امیرحسین ارغوانی فرزند نوجوان شهید تقی ارغوانی به همراه گروهی دیگر از نوجوانان ۱۲ – ۱۳ ساله سرودی را می خوانند که شاعر آن سید ضیاء محسنی نام دارد. در بخشی از شعر این سرود آمده است:
«زکودکی خادم این تبار محترمم
چونان حبیب مظاهر مدافع حرمم
به قصد حفظ حریم حرم به پا خیزم
کنار لشکر عشاق حسین هم قدمم
*
اگر که حرمت این بارگه شکسته شود
و یا اگر که ره کرببلا بسته شود
چنان زنم به پیکر غاصب شام و عراق
که بند بند وجودش زهم گسسته شود
*
حکم دفاع از حرم زشاه نجف دارم
برم برم حرم هماره جان به کف دارم
هدف فقط رهایی عراق و سوریه نیست
مسیرم از حلب است قدس را هدف دارم».
ورای شباهت فراوان شیوه تبلیغ این نماهنگ با روش های آلمان هیتلری، در آن چند نکته وجود دارد که به آسانی نمی توان از آنها گذشت: نخستین نکته این که هنوز از یادها نرفته است که پس از بیرون راندن دشمن متجاوز از خاک ایران و بازپس گیری خرمشهر، ۱۹ماه
پس از تجاوز صدام حسین و به درازا کشاندن بیهوده جنگ با تلفات و خسارت های غیرقابل جبران، شعار اصلی خمینی و یارانش که هزاران جوان ایرانی را به قتلگاه برد و به کشتن داد “راه قدس از کربلا می گذرد” بود. اکنون، نزدیک به سه دهه پس از سرکشیدن جام زهر، معلوم نیست به چه دلیل، این راه حدود ۴۰۰ کیلومتر تغییر مسیر داده و قرار است از “حلب” بگذرد!
نکته دوم، گیر افتادن و درماندگی حکومت اهریمنی آخوندی است که پس از سوء استفاده از نیاز هم زبانان بینوای افغان، به کشتن دادن نیروهای مزدور حزب الله لبنان و پاسداران و نیروهای ویژه ارتش با عنوان فریبکارانه “مستشار” در باتلاق سوریه، کارش به جایی کشیده که به مغزشویی نوجوانان معصوم ۱۲ – ۱۳ ساله می پردازد تا بلکه بتواند خودکامه جنایتکاری چون بشار اسد را چند روز بیشتر بر مسند قدرت نگهدارد. اگرچه این امر تازگی ندارد و در جنگ ایران و عراق نیز آخوندهای جنایتکار نوجوانان بسیاری را به کشتن دادند که از جمله آنها می توان از بیش از ۶۰ هزار دانش آموز، که از آنها عمدتا برای پاک کردن میدان های مین استفاده می شد یاد کرد. خود خمینی یک بار در عبارتی ترغیب کننده گفت: «رهبر ما آن نوجوان ۱۳ ساله ای است که نارنجک به کمر می بندد، زیر تانک می رود و آن را منفجر می کند»!
نکته سوم نیز این است که “حرم”ی که حکومت دروغ پرداز و عوام فریب آخوندی مدعی دفاع از آن است در دمشق یعنی جنوب غربی سوریه واقع شده و با حلب که مرکز درگیری ها و تلفات پرشمار اخیر سپاه پاسداران است حدود ۴۰۰ کیلومتر فاصله دارد!
نکته چهارم هم این است که در آن جنگ خمینی با لجاجت می گفت که صدام حسین “باید برود”، که تا سال ها پس از سرکشیدن جام زهر و “ارتحال” او نرفت و اکنون جانشین خیره سرتر او می گوید بشار اسد “باید بماند”!
در اینجا نیز شباهت کاملی با رفتار رژیم نازی در آلمان وجود دارد: در پاییز سال ۱۹۴۴، زمانی که نیروهای متفقین از مرزهای آلمان گذشتند و وارد خاک این کشور شدند، حکومت نازی ها جوانان زیر ۱۶ سال را همراه با سالخوردگان بیش از ۶۰ سال برای دفاع از حکومت رایش به خدمت در واحدهای “ضربت مردمی” (معادل “بسیج”) احضار کرد و هنگامی که نیروهای متفقین به پناهگاهی که هیتلر در آن خودکشی کرده بود راه یافتند، با نوجوانان هراسان ۱۲ – ۱۳ ساله ای روبرو شدند که قرار بود حفاظت از جان “پیشوا” را به عهده داشته باشند!
حکومت پلشت و اهریمنی آخوندی با گام های بلند به سوی همان سرنوشت پیش می رود و با هردست و پایی که می زند و تقلایی که می کند، بیشتر در باتلاق خودساخته سوریه فرومی رود. آنچه که هفته گذشته در خان طومان جنوب حلب رخ داد و منجر به کشته، مجروح، ناپدید و اسیر شدن شمار زیادی از نیروهای سپاه پاسداران و نیروهای افغان تیپ فاطمیون شد تنها نمونه ای ازاین بیشتر فرورفتن در باتلاق است.
شگفت انگیز این است که حتی در این شرایط نیز سرداران خشک مغز سپاه پاسداران دست از رجزخوانی های توخالی برنمی دارند. سرداران محسن رضایی و علی شمخانی، که اولی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام و دومی دبیر شورای امنیت ملی هستند گفته اند که: «جمهوری اسلامی ماجرای “خان طومان” سوریه را “بی پاسخ” نخواهد گذاشت و تقاص خون نیروهای کشته شده سپاه را خواهد گرفت».
در جریان اعتراضات سال ۱۳۸۸ به تقلب های گسترده در انتخابات ریاست جمهوری، یکی از شعارهای رایج که در همه تظاهرات تکرار می شد “سوریه را رها کن، فکری به حال ما کن” بود. اگر سیدعلی خامنه ای به این شعار گوش فراداده بود، نه جنگ داخلی در سوریه، که دبیرکل سازمان ملل آن را “جنایت علیه بشریت” توصیف کرده، رخ می داد و چند صدهزار کشته و میلیون ها پناهجو، آواره و بی خانمان به جا می گذاشت، نه سر و کله نیروهایی مانند داعش و جبهه النصره و… پیدا می شد و نه خود چنین تا گلو در باتلاق سوریه فرومی رفت و به دست و پا زدن می افتاد.
تاریخ ایران گواه آن است که مردم، به رغم بردباری و صبوری گاه بیش از حد و غیرقابل درک، در بزنگاه های حساس که پای موجودیت و تمامیت میهن درمیان است، به پا می خیزند و برای نجات آن دست دردست هم می گذارند. بی گمان این بار نیز چنین خواهد بود، اگرچه باید بهایی سنگین برای خیره سری سیدعلی خامنه ای پرداخت شود!
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۵