حالا که همه ی خبرها تحت الشعاع مسابقات فوتبال قرار گرفته است، من موافقم که گزارشی از آمادگی تیم ولایت فقیه در ابتدای مسابقات بدهم اگرچه به علتی که در زیر خواهد آمد این تیم نتوانست در مسابقات شرکت کند، ولی توانست امامت خود را در فوتبال جهانی به نمایش گذارد.

ابتدا باید از تأخیری که در چاپ خبر شد از خوانندگان پوزش بطلبم چون این گزارش توسط دستگاه مرس خدابیامرز به شهروند ارسال شد.

و اما گزارش:

تیم ولی فقیه با مربی گری خامنه ای و طراحی مصباح یزدی و با طراحی لباس آیت الله همدانی با شورت های زردرنگ و لکه های قرمز و زیر پیراهن یقه اسکی و سیاه رنگِ آستین بلند، وارد میدان شد.

از چهره های معروف و گلزن ـ ببخشید گل خور ـ معروف می توان از لاریجانی رئیس مجلس آنهم با شورت کاملاً متفاوت با بقیه ی تیم یعنی با رنگ قرمز ولی لکه های زرد رنگ نام برد. همین جا باید گفت که گزارشگران مدعی هستند که رنگ اصلی چنین بود، اما احمدی نژاد کاپیتان تیم سرخود آن را عوض کرد، بدون اینکه لاریجانی را خبر کند و چون لاریجانی در یک عمل انجام شده قرار گرفت به خبرنگاران گفته بود که قصدش از این پوشش متفاوت این است که اعلام کند در تیم ایران آزادی مطلق رعایت می شود.

کاپیتان تیم که ضمناً لباس دروازه بان را نیز به تن دارد و بازوبند سیاهی هم به بازو دارد احمدی نژاد است. او کوتاهترین بازیکن تیم است.

به محض حضور تیم در میدان از پشت بلندگو از مردم خواسته می شود که صلوات بفرستند، اما صدای بوق و کرنای مردمی که زبان فارسی را نفهمیدند بر جمعی که صلوات فرستادند چنان چربید که خامنه ای عصبانی شد و عصایش را حواله ی آنان کرد. گزارشگران تلویزیون که خامنه ای و مصباح یزدی و همدانی را با ردا و عمامه و دمپایی در کنار میدان یافتند از کوچکترین حرکات ناشیانه آنها فیلم می گرفتند و به سراسر جهان مخابره می کردند. مثلا اینکه همدانی دو بار دست پاچه شد. یک بار برای اینکه به خامنه ای خود را برساند یک لنگ دمپایی اش را ول داد و چنان برگشت که با پیشانی عمامه ی مصباح یزدی را “هد” زد و درست همان موقع صدای سوتی شنیده شد که همدانی بی اختیار دست راستش را بلند کرد و مصباح یزدی هم که نمی دانست باید عمامه اش را نگه دارد یا تعادل همدانی را حفظ کند، دور خود یک چرخی زد و خامنه ای که صدای خنده ی اطرافیان را متوجه شد به عقب برگشت و چشم غره ای به همدانی رفت و گفت:

ـ مردیکه خودتو جمع کن، آبروی ما را پیش آفریقایی ها نبر!

و بار دوم نیز عبایش بر نرده ای گیر می کند و به جای اینکه در جهت خلاف گره ی عبایش بچرخد در جهت گره می چرخد و خود را چنان به نرده می کوبد که یکی از دوربین های فیلمبرداری به لرزه افتاد و احتمالاً تماشاچیان جهانی آن کانال احساس زمین لرزه در استادیوم بر سایر احساساتشان غلبه یافت.

خامنه ای که دنبال صندلی در کنار میدان می گشت با تعجب مصباح یزدی را روی صندلی ای نشسته یافت و با اخم به یکی از توپ جمع کن ها گفت:

ـ ور ایز مای صندلی؟

بعد جمله اش را تصحیح کرد و این بار گفت:

ـ ور ایز مای چر؟

و آن شخص شانه بالا انداخت و چیزی نگفت ولی شخص دیگری آمد و نیمکت مربی های ایرانی را در جای دیگر نشان داد. تا این لحظه که مصباح یزدی خود را به “اونوری” زده بود و خامنه ای بدون صندلی و ناراحت را نادیده گرفته بود، یک دفعه به خود آمد و به دو و جلوتر از خامنه ای در وسط نیمکت خود را جای داد. خامنه ای در یک طرف و آیت الله همدانی که دیگر به نفس نفس افتاده بود در سمت چپ نیمکت جای گرفتند. اما در وسط میدان ولوله ای شد. تیم ولایت فقیه ۲۲ نفره به صف شدند. تمام دوربین ها روی تعداد نفرات تیم چرخیدند و گزارشگران همه با تعجب به بررسی و تحلیل های “من”درآوردی خود پرداختند. یکی گزارش کرد که ممکن است قانون فیفا عوض شده باشد. دیگری مدعی شد که این از قدرت احمدی نژاد بر فیفا گواهی می دهد. سومی گزارش کرد که تیم ولی فقیه ممکن است نداند که تعداد یک تیم باید چند نفر باشد. احمدی نژاد گلر و کاپیتان تیم یکدفعه جلو پرید و در حالی که ورجه وورجه می کرد و خود را مشغول تمرین بدنی نشان می داد روی دوربین ها ظاهر شد و با لبخندی چیزی گفت که صدایش شنیده نشد. در این لحظه یک نفر که ژاکت فیفا به تن داشت از بیرون میدان به طرف تیم روانه شد. گزارشگران او را به عنوان نماینده ی فیفا معرفی کردند.

خبرنگاران نیز از این فرصت استفاده کردند و با دوربین و بلندگو به دنبال او به میدان سرازیر شدند. آن نماینده به طرف احمدی نژاد می رود، اما احمدی نژاد با دیدن او خود را بی توجه به او نشان می دهد و به پشت صف تیم می رود و لاریجانی که رودرروی آن شخص قرار می گیرد با صدای بلند که خبرنگاران بشنوند می گوید:

ـ ما زیر بار قوانین قدرت های استعماری قرار نمی گیریم. ما می خواهیم حق بازیکنان ضایع نشود. اینان بازی کنان ملت مسلمان ایران هستند. ما می خواهیم از تمام انرژی مان استفاده کنیم.

در این لحظه احمدی نژاد از سوراخی دیگر که بغل سردار نقدی باز شده بود به جلو صف می آید و دوربین ها روی او می چرخند و او در حالی که به خشتکش ور می رفت، گفت:

ـ نیم ساعت دیگر ما به شما مهلت می دهیم.

از آنجایی که گفته ها بلافاصله روی آنتن ها می رفت، مردم بلافاصله بعد از این سخن او را “هو” کردند و او به سرعت حرف خود را چنین تصحیح کرد که “ما نیم ساعت دیگر به شما جواب خواهیم داد.”

دوربین ها روی نیمکت مربی های تیم رفت. خامنه ای با اخم عصایش را محکم بر زمین کوبید و مصباح یزدی با لبخند خود را خونسرد نشان می داد، اما در قیافه ی همدانی چیزی پیدا نبود و به نظر می رسید که از این هیاهو بی خبر است و از موضوع اختلاف و اعتراض چیزی دستگیرش نشده است.

خلاصه اینکه در حالی که نماینده ی فیفا شانه بالا می انداخت برگشت.

اما خبرنگاران همچنان احمدی نژاد را احاطه کرده بودند:

ـ می خواهید نیم ساعت بازی را متوقف کنید؟

ـ بله من می خواهم مردم جهان بفهمند که زور دیگر چاره ساز جهان نیست. دنیا دیگر دنیای قدیم نیست. این حق ماست.

بعد از چند دقیقه که حوصله ی تماشاچیان هم سر رفته بود و گزارشگران نیز نمی دانستند چگونه باید تحلیل کنند همان نماینده ی فیفا از بلندگو اعلام کرد که این بازی منحل شد و تیم ولی فقیه از مسابقات حذف شده و تیم مقابل پیروز به حساب می آید. در این لحظه احمدی نژاد رو به تلویزیون ها کرد و گفت:

ـ اوکی، ما قبول می کنیم که یازده نفر شویم.

و درست در همین لحظه هم رو به تیم کرد و گفت بقیه هم باید کاری کنند که همه کارت قرمز بگیرند جز خودم تا نشانشان دهم که من کی هستم. یک تنه گل خواهم زد و بقیه تیم هم کف زدند و صلوات فرستادند.

تماشاچیان با “هو”کردن سالن را تخلیه کردند، اما احمدی نژاد همچنان مشت تکان می داد و خامنه ای و مصباح یزدی هی بلند می شدند و هی می نشستند و آیت الله همدانی هم به خواب رفته بود و … دوربین ها خاموش شدند.

 

* برزو ابراهیمی، نویسنده ساکن تورنتو و از همکاران شهروند بیشتر در حوزه طنز سیاسی می نویسد.