از اینجا، از آنجا، از هر جا /۷۴

کسانی که اهل کتاب و کتاب خوانی هستند خوب به یاد دارند که در دهه های ۶۰ و ۷۰ نویسنده پر توانی در ایران حضور درخشانی پیدا کرد و آن اسماعیل فصیح بود که در نوشته هایش مسائل زمان انقلاب، جنگ و زندگی ایرانیان جنگ زده را با صحنه های زنده و تکان دهنده به تصویر کشید. فصیح روزهای اول جنگ ایران و عراق در آبادان بود. او با چشمان خودش نابودی انسان ها و ارزش های ملی و مادی کشورمان را از نزدیک مشاهده کرد و آن را دست مایه نوشتن رمان های خود قرار داد. جنگ و گرفتاری های حاصل از آن تأثیری ژرف بر روح و جسم فصیح گذاشت و تا پایان زندگی او و قلمش را رها نکرد.

همواره جنگ های بزرگ منبع الهام بسیاری از نویسندگان و شاعران در سرتاسر جهان بوده و در این باره شاهکارها آفریده شده است. اسماعیل فصیح نیز روایت گر دقیق و بی طرف یک جنگ هشت ساله بود که در تمامی شئون زندگی و ارزش های ما و نسل های آینده ایرانی تأثیری مخرب داشت و این موضوع در رمان به یاد ماندنی “زمستان ۶۲″، اثری ماندگار و تکان دهنده، به درستی به نگارش درآمده است. کتابی که پس از چاپ اول، سال ها مجوز تجدید چاپ به آن داده نشد.

اسماعیل فصیح در اسفند ماه ۱۳۱۳ خورشیدی در تهران و در اطراف چهارراه گلوبندک متولد شد. خود او درباره دوران کودکیش نوشته:

“من فرزند آخر (چهاردهم یا شانزدهم) یک کاسب چهارراه گلوبندک بودم. از ۵، ۶ سالگی قصه خوانی را شروع کردم. یکی از خواهرهایم کتاب کرایه می کرد و آن را بلند بلند برایم می خواند. بعد خودم از ده، دوازده سالگی یک خواننده جبری شدم.”

او در سال ۱۳۳۵ پس از چند سال کار در ایران، راهی آمریکا شد و در کالج مانتانا در شهر مزولا به تحصیل پرداخت و در رشته ادبیات انگلیسی فارغ التحصیل شد.

fasih-f

فصیح در آمریکا با دختری نروژی به نام آنابل کمبل ازدواج کرد ولی همسرش هنگام زایمان در بیمارستان، همراه با نوزادش فوت کرد. این اتفاق اثر ناگواری بر او گذاشت و شاید یکی از عللی بود که باعث شد تا او ادامه تحصیل در آمریکا را رها کند و به ایران بازگردد. در تهران کارش را با ترجمه برای موسسه انتشاراتی فرانکلین و شرکت نفت شروع کرد و در حین کار کردن با بزرگانی از اهل قلم مانند: صادق چوبک، نجف دریابندری و غلامحسین ساعدی آشنا شد. در سال ۱۳۴۲ با کمک و توصیه صادق چوبک در شرکت نفت استخدام شد و به اهواز رفت و در هنرستان صنعتی شرکت نفت مشغول به کار گردید و از همین سال به نوشتن و ترجمه آثار ادبی پرداخت.

اولین رمان او “شراب خام” بود که در سال ۱۳۴۷ زیر نظر نجف دریابندری و ویراستاری بهمن فرسی توسط انتشارات فرانکلین به چاپ رسید. آن گاه رمان های “خاک آشنا” و “دل کور” را انتشار داد و پس از چاپ چند مجموعه داستان کوتاه، رمان بسیار ارزشمند “داستان جاوید” را که از روی آئین زرتشت با کوشش و تحقیق چندین ساله و با مشورت فراوان با موبد “رستم شهرزادی” نوشته بود در سال ۱۳۵۸ توسط انتشارات امیرکبیر به چاپ رساند.

Fasih-Ahvaz43

پس از انقلاب و شروع جنگ با عراق و بسته شدن دانشکده نفت آبادان، اسماعیل فصیح در ۴۷ سالگی با سمت استادیار زبان انگلیسی تخصصی بازنشسته شد و به فعالیت های فرهنگی خود ادامه داد.

فصیح در سال ۱۳۶۲ رمان معروف “ثریا در اغما” را منتشر کرد که این کتاب یکی از رمان های مهم سی سال اخیر در زبان فارسی است و بارها به چاپ رسیده است. “ثریا در اغما” در عرض یک سال به چاپ چهارم رسید و به زبان انگلیسی ترجمه و توسط انتشارات ZED منتشر شد، به طوری که تاکنون متجاوز از ۶۰ هزار نسخه از آن در ۱۵ بار چاپ به زبان های آلمانی، انگلیسی و فرانسوی منتشر شده است.

در سال های دهه ۶۰ و ۷۰ که دوران جنگ و گرفتاری های مربوط به جنگ زدگی و مهاجرت های ناخواسته درون کشوری و خارج از کشور بود، انتشار آثار اسماعیل فصیح موجب گرایش بسیاری به کتاب و کتاب خوانی شد. کتاب های فصیح نثری روان و ساده داشت و اهل کتاب را به خواندن علاقمند می کرد. به همین دلیل است که باید گفت این نویسنده به ادبیات معاصر ایران خدمت بزرگی کرد و قشر خاصی را به خواندن کتاب و رفتن به سوی مطالعه واداشت. او در ادبیات ما شخصیت مثبتی بود و با شناخت کامل از مخاطبان و جامعه کتاب خوان، آثارش را طوری خلق کرد که همه صنف افراد از خواندن آن لذت می برند و این هنر در هر نویسنده ای وجود ندارد. فصیح تسلط کافی و کامل به عناصر داستان داشت و رمان هایش را بر اساس اسلوب درست و علم رمان نویسی جهانی خلق کرد. او جهان بینی خاص خودش را داشت، از تقلید و ایجاد آثاری که یک بار مصرف باشد خودداری می کرد و اگر بگوییم زبان و تکنیک او در سطح نویسندگان جهانی بود، اغراق نگفته ایم.

اسماعیل فصیح ـ سال 1386 در خانه اش

اسماعیل فصیح ـ سال ۱۳۸۶ در خانه اش

شخصیت متین و والای او طوری بود که از هیاهو، مصاحبه و شلوغ کردن پرهیز می کرد و همین باعث شد که در جامعه ما بویژه در میان اهل قلم درست شناخته نشد و حتی مورد بی مهری فراوان قرار گرفت. این هم درد بزرگی است که انسان های برجسته را قدر نمی دانیم و افراد کم مایه را با تبلیغات و بزرگ نمایی در جامعه مشهور می کنیم. واقعاً در این باره چه کسی یا کسانی مقصراند؟ به نظر من بیشتر از همه نویسندگان و قلم بدستانی مقصرند که به نقد و بررسی آثار منتشره نمی پردازند. مصلحت اندیشی ها را بر واقعیت پنداری ترجیح می دهند و سکوت در مقابل آثار بی ارزش و بی تعهد را نمی شکنند و هر کار کم مایه و بی رسالت را می پذیرند.

از میان آثار متعدد فصیح سه کتاب برجسته “داستان جاوید” ، “ثریا در اغما” و “زمستان ۶۲ ” از تأثیر فراوانی در حس حال و هوای کشورمان در سال های دهه ۶۰ و ۷۰ برخوردار است. همین باعث شد که رمان “ثریا در اغما” با شمارگان انتشار چهار و پنج هزار تایی بیش از ده بار به چاپ رسید. رمانی که این گونه آغاز می شود: “خوب، آدمی ست و گوشتی و پوستی و استخوانی که رنگ و لعاب ناچیزی بر اندیشه و عقل است که قیاس این مقوله ها در بعد ماده و معنا قیاس بین قطره و دریا هم نیست که خیلی فراتر از این هاست و لذا آنگاه که در برابرت کوهی از مرارت و سختی کشید، در بهترین حالت به دن کیشوتی می مانی که روبروی آسیاب بادی شمشیر می زند…”

همین شروع زیبا ما را با خود به داخل بقیه داستان می کشد و آن گاه حس می کنید که ساعت ها نشسته اید و هم زمان با شروع جنگ و محاصره آبادان، همراه آقای آریان که گاهی به محل زندگیش در آبادان برمی گردد و حالا در پاریس است تا خواهرزاده اش ثریا را که در اغما است به ایران برگرداند، همه چیز را مرور می کنید. مروری که بار سنگین مرارت های یک نسل سرگردان و جنگ زده را به یاد می آورد و او را بین پاریس و آبادان به خواندن سیصد و بیست و پنج صفحه مشغول می کند.

اسماعیل فصیح بدون اغراق یکی از اولین نویسندگانی بود که به موضوع جنگ ایران و عراق پرداخت و کتاب “زمستان ۶۲” او شرحی بر این جنگ است. این رمان شاهکار ادبیات جنگ به زبان فارسی تلقی می گردد که مقاومت ملتی را در برابر هجوم همه جانبه دشمن نشان می دهد. فصیح در زمستان ۶۲ جامعه ای توصیف می کند که در آن فشارها و تنش های حاصل از جنگ بر مردم وارد می شود و هم زمان اتفاق هایی در خانواده های مرفه می افتد که در فضای مهمانی ها و بحث های آنها اثری از جنگ نیست و حتی بعضی از افراد از این اوضاع درهم و شلوغ سوءاستفاده خود را می کنند و دست به هر کاری می زنند. او با قلم شیوای خود جامعه متاثر از جنگ در تهران را این گونه توصیف می کند:

“البته مردم تهران هم در زندگی این روزها، از فرط شادمانی و خنده، روده بر هم نمی شوند. آنها هم مثل همه به نوعی منتظر چیزی اند، توی صف منتظر اتوبوس اند یا منتظر نان لواش یا منتظر پاسپورت اند یا منتظر بچه هایشان از جبهه یا منتظر اعلان کوپن مرغ اند یا منتظر اعلان کوپن نفت اند، یا منتظر یک چیزی هستند… و خدا را شکر می کنند. مردم تهران همیشه خدا را شکر می کنند. بابا حالا خوبه، اگر برق دو ساعت برود، می گویند: “بابا حالا خوبه که دو ساعت میره.” اگر چهار ساعت برود، می گویند: “بابا حالا خوبه که چهار ساعت میره.” اگر اصلاً برود می گویند: “بابا حالا خوبه که نفت هست.” اگر نفت نباشد، می گویند: “بابا حال خوبه که توی مخمون نزدند.” شکر می کنند و روزگار را در میهن اسلامی می گذرانند.”

به طور کلی زمستان ۶۲ یکی از موفق ترین کتابها در زمینه جنگ است که بر مبنای واقعیت های جامعه جنگ زده آن زمان نوشته شده و با خواندن آن روزها و خاطره های سپری شده در ذهن خواننده تداعی می شود.

اسماعیل فصیح به کار ترجمه نیز پرداخته و چندین کتاب از جمله “وضعیت آخر” و “ماندن در وضعیت آخر” از تامس آ. هریس را ترجمه کرده که با استقبال فراوان روبرو شده و بیش از سی بار تجدید چاپ شده است. او در کل ۲۰ رمان، ۵ مجموعه داستان و ده ترجمه به جامعه کتاب خوان ایرانی تقدیم کرده است.

این نویسنده صاحب سبک در نوشتن تحت تاثیر نویسندگان خارجی و بویژه ارنست همینگوی بود. شدت این تاثیرپذیری به حدی بود که او را “ارنست همینگوی ایران” می گفتند. او یک بار در دانشگاه محل تحصیل خود با ارنست همینگوی از نزدیک برخورد داشت و میان آن دو صحبت هایی هم رد و بدل شده که روی او تاثیر زیادی گذاشته است. شاید علاقمندی فصیح به ارنست همینگوی از همین برخورد به وجود آمده باشد.

در سال های آخر عمر فصیح با او برخورد خوبی صورت نمی گرفت، به طوری که وقتی در سال ۸۶ سکته کرد و در وضعیت بدی در بیمارستان بستری بود، نه ماه در انتظار آن بود که مجوز چاپ رمان “تلخ کام” اش را صادر کنند. هر نویسنده ای به عشق چاپ آثارش زنده است. چرا باید کار به جایی برسد که نویسنده ای مانند اسماعیل فصیح گله کند و در بستر بیماری بگوید: “نه ماه است که ناشر، کتاب جدیدم را برای اخذ مجوز به ارشاد تحویل داده و هنوز که هنوز است از آن خبری نشده و از این بابت تحت فشار عصبی ام.”

در هر حال این هم مشکل اغلب نویسندگان مستقل و غیر وابسته است که این روزها با آن مواجه هستند، اسماعیل فصیح نویسنده و مترجم صاحب سبک ایرانی در روز ۵ شنبه ۲۵ تیرماه ۸۸ در ۷۵ سالگی در بیمارستان شرکت نفت تهران درگذشت.

بخشی از نامه اسماعیل فصیح به همسرش

آخرین نامه من (نامه سه شنبه) کوتاه بود (ولی پر معنی، البته) و امیدوارم در این یکی جبران بشود. من الان احساس خوبی دارم ولی دلم می خواهد برایت چیزهای زیادی بنویسم. در حقیقت دلم می خواهد تا زنده ام همین طور مثل همین الان به تو بنویسم و وسط نوشتن جمله دوست دارم بمیرم. این نامه یک پیام مخصوص هم دارد، چطور است با همین پیام شروع کنم.

نوشتن چیز ساده و آسانی نیست (یعنی خوب نوشتن کار ساده و آسانی نیست.) نویسنده های حقیقی آدم های تنهایی هستند. برای آنها نوشتن رگ ناف به زندگی است. نوشتن یک مرحله عرق ریختن و خون خوردن و بی خوابی و رنج است. پس چرا؟ من نمی دانم. چرا یک نویسنده می خواهد با صدای گمشده خود در زمان های گمشده، با آدم هایی که او هرگز نخواهد دید و نخواهد شناخت، رابطه برقرار کند؟ چرا؟ ما در ایران هستیم و ایران قربانش با تمام عظمت و زیبایی گنجینه ادبش (فراموش نکن که واقعا داشته) امروز هنوز در خم اول کوچه ایست که نوشتن مستقل هنری را قبول کند یا حتی بفهمد. ولی این یک مرحله گذران است. البته من نه امیدوارم و نه مطمئنم که اوضاع بهتر شود و آخر از همه من خودم کسی نیستم که پیغمبر و راهنما یا شوالیه کاذب نجات اوضاع ادبی باشم.

ولی مطمئنم تجربه و وجود انفرادی هر کدام از ما راه تازه و رنگ تازه ای به امکان روشن ساختن (و زیبا ساختن) مسئله کلی زندگی است. من حال امشب نمی خواهم زیاد وارد فلسفه این کارهای خودم بشوم، چون یک دلیل ساده و اصل قابل توجیهی ندارد و تحریکات روحی من هم پیچیده و عمیق است ولی من یک قول به خودم داده ام: که هرگز کتاب هایم را با کسی بحث نکنم و به انتقادات خوب یا بد توجه نکنم و حتی نخوانم، مگر این که خصوصی و انسان به انسان باشد.

اخبار کتاب و تازه های نشر

*پنجاه و دو قطعه شعر عاشقانه از پابلو نرودا با عنوان “از خودت برایم بگو” با ترجمه بابک زمانی از سوی انتشارات کتاب کوله پشتی روانه بازار نشر شد. بابک زمانی این ترجمه را به احمدرضا احمدی تقدیم کرده است. در پشت جلد این کتاب این شعر آمده است:

“چیزهایی که نداشته ام را / بسیار دوست داشته ام / همچون تو / که بسیار دوری / که بسیار ندارم ات…”

*طبق اطلاع مدیر انتشارات کوله پشتی، امتیاز حق انتشار کتاب “به دردسر افتادن” اثر “کلی لینک” از وی خریداری شده و این مجموعه داستان با ترجمه سحر جراحی در ۳۲۸ صفحه رقعی و شمارگان هزار نسخه با بهای ۲۰ هزار تومان به بازار خواهد آمد. این کتاب شامل ۹ داستان است که در عین جدا بودن با هم در ارتباط هستند. هر کدام از این داستان ها به دردسرهای مختلف انسان ها می پردازد و نشان می دهند که انسان چطور خود را در مشکلات می اندازد.

تفکر هفته

استفاده افراطی از دستگاه های رایانه ای توسط کودکان و نوجوانان امروزه یکی از مشکلات مهم خانواده ها شده است، به طوری که والدین همواره در این رابطه از کاربرد بیش از حد لپ تاپ و تابلت توسط بچه ها مشکل دارند و نمی دانند باید با چه برخوردی از تلف شدن وقت فرزندان خود جلوگیری کنند، البته این نکته قابل درک است که استفاده بیش از حد از این گونه وسایل علاوه بر آن که سلامتی و شادابی کودکان را تحت تاثیر قرار می دهند، موجب افت تحصیلی و بی توجهی به تکالیف و موضوعات آموزشی می گردند. شما فکر می کنید در این طور موارد والدین باید چگونه با فرزندان خود رفتار کنند؟ بهترین برخورد، برنامه ریزی درست از لحاظ استفاده معقول از این وسایل است. هرگونه برخورد تند و به دور از منطق نتیجه ای معکوس با عملکرد انفعالی از طرف فرزندان دارد. بنابراین باید با زبان و رفتار معقول این مشکل را حل کرد، از قدیم گفته اند: چون سر و کار تو با کودک فتاد / پس زبان کودکی باید گشاد.

ملانصرالدین در تورنتو

دوستی تعریف می کرد، خسته و کوفته از سر کار بر می گشتم و تنهایی رانندگی می کردم، ناگهان فکرم رفت به خاطرات دور و دراز زندگی و این که چرا این قدر گرفتار کار شده ایم که زندگی را فراموش کرده و نمی دانیم عمری که سپری می کنیم، به چه حساب می آید، زندگی یا بیهودگی؟ آن گاه به این اندیشه فرو رفتم که مظاهر زندگی مدرن و استفاده از تکنولوژی و ماشین کیفیت زندگی را بالا برده یا پائین آورده. او می گفت در این اندیشه و خیال بودم تا آن که در تعطیلات آخر هفته که در میدان مل لستمن کنسرت جاز بود و ما هم دست اهل و عیال را گرفته و چند لحظه ای با گوش کردن به موسیقی های قدیمی پر خاطره از فشار کار و زندگی راحت شده بودیم، ناگهان چشمم افتاد به حضرت ملانصرالدین که دیدم به همراه بانو در ردیف جلوی جمعیت نشسته و در حال تماشا کردن کنسرت است، به او نزدیک شدم و پرسیدم: “حضرت استاد به نظر شما استفاده از مظاهر تمدن و تکنولوژی زندگی را بهتر کرده یا بدتر؟” او گفت: “عزیزم، قطعاً استفاده از تکنولوژی زندگی را بهتر کرده است، ولی این ما هستیم که ممکن است نتوانیم خودمان و نرم افزار ذهنمان را با تکنولوژی و مظاهر تمدن تطبیق دهیم. برای هم آهنگی و تطبیق باید از گذشته دوری کرد و غم و آشوبی که در دلمان از آینده داریم را به کناری افکند و در زمان حال زندگی را سپری کرد. پس اگر بتوانیم نرم افزار ذهنمان را طوری تنظیم کنیم که در زمان حال باشیم هم از زندگی لذت می بریم و هم تکنولوژی را ابزاری برای بهتر زندگی کردن می پنداریم. به قول خیام عزیز: از دی که گذشت هیچ ازو یاد مکن / فردا که نیامده ست فریاد مکن / بر نامده و گذشته بنیاد مکن / حالی خوش باش و عمر بر باد مکن.”