۱
اینک
بر هاله ی شکسته ی ماه
تصویری از خم یک تیشه
نقش می بندد
ای انحنای مقّدس!
اینک زمان
زمان تلاوت آیات نام توست
۲
زخم دیرینه
سخت می سوزد
بگذار،
بگذارفرجام ظالم این زخم را
هم امشب
پذیرفتنی شوم
جایی که صدها شقایق کوهی
به زیر پای تو
قربان شدند
در فرصتی میان تیشه و خون
بگذار،
بگذار محراب آخرین من
نگاه و
مهر سنگی من
پای سرد و سنگ تو……..
اینک قبیله ای از درد عشق
در هجرتی به سوی دره های هایل غم
گریه می کند
۳
وقت نزول سپیده
آب های زیرزمینی
زهر می شوند
چاه ها تفته
دشت ها تشنه
کوه ها می شکنند
آنک
تو را قسم
قسم به گریه
از خواب برنخیز!
آنک
شیار شیر
تابوت چرک و خون قلب مرا
حمل می کند
۴
ماران کوه
خوابیده اند
کاروان قبیله ی عاشق
در راستای دره های هایل و ترسناک
دریچه های سنگی امکان
به شکل قلب
مداری مسدود
نقش سنگی خارا
طره های گیسو،
افشان
در انتظار قربانی آخر
۵
اینک
درخت خار
حلوای تلخ مرا
میوه داده است
ارواح خونی قربانیان نقش
در انتظار فاجعه ی آخرین شهید
انبوه موی پریشان و سرخ من
بر روی سینه ی سنگین و سرد خاک!
ای نقش!
ای تیغ تیز!
اینک زمان
زمان هجرت و کوچ است
تا دره های هایل و تاریک
خون در رگ سپیده
دویده ست
و روی قلب سنگ سنگهای خاره
پنجه های خونی من
پنج حرف نام تو را
ناله می کنند:
ش…..ی…..ر…..ی…..ن !