گفت وگوی شهروند با پریا شاه وردی طراح و نقاش
بعضی از آنها که با هنر سر و کار دارند، از نحوه ی لباس پوشیدن و آرایششان می توانی حدس بزنی که هنرمندند، اما پریا شاه وردی را نمی شود حدس زد که هنرمند است، تا اینکه در خانه اش را به رویت بگشاید و دعوتت کند داخل و تازه ببینی که این خانه، گالری پریا است، در عین حال که محل زندگی اش هست.
از اولین و شاید تنها نمایشگاه انفرادی پریا، در سال ۲۰۰۸ در بنیاد پریا دیدن کرده بودم. از آن زمان دیگر از او نشنیدم، و راستش فراموشش کرده بودم، تا اینکه خبردار شدیم نمایشگاهی در راه دارد.
در خانه ـ گالری اش با او به گفت وگو می نشینم. در تهران متولد شده و دوران نوجوانی و جوانی اش در آشوب های انقلاب و جنگ گذشته. خاطرات تلخ و تار این رخدادها می تواند تو را با خود درون گودال سیاه آن روزهای ایران ببرد. ظاهرش آرام است، ولی درون پرآشوبی دارد. نقاشی هایش را در خواب می بیند و به بیداری آنها را بر چوب منتقل می کند. می گذارم او حرف بزند و من فقط گوش می دهم.
***
از بچگی خیلی دوست داشتم شعر بگم. وقتی دنبال تصویری از بچگی هام می گردم خودم رو می بینم، ۸-۹ ساله، توی زیرزمین خونه ی مون نشسته ام و دارم کاغذی رو خط خطی می کنم و گوشه هاش شعر می نویسم. برای همین فکر می کنم عشق به طراحی از همان زمان در من شکل گرفت.
نوجوانی و جوانی را در پارک دانشجو و تئاتر شهر گذروندم. عاشق تئاتر بودم برای زنده بودن کاراکترها، دیالوگی که بین بازیگرها صورت می گرفت و جریانی که در بازی در حرکت بود. همچنین تغییر حالات و حرکات و فیگورها من را مجذوب خودش می کرد. هنوز هم۱۸ سال است که طراحی کوتاه یک تا پنج دقیقه ای می کنم که طرح حالت و حس و حرکت فیگور را بیان می کنه. به انگلیسی gesture drawing نامیده می شه و من هنوز سیر نشده ام و همچنان هفته ای چندین ساعت از مدل زنده طراحی حالت می کنم. آزاد و رهاست و حس و حال داره و جریانی بین هنرمند و مدل در جریان است.
وارد دبیرستان که شدم فضای دبیرستان منو از درس خوندن زده کرد. با اینکه تو راهنمایی شاگرد اول مدرسه بودم، ولی به جایی رسیدم که همه کتاب هامو کنار ریختم و شروع کردم به مطالعه ی آزاد. البته بالاخره دیپلم ام رو گرفتم و این مصادف بود با دوران انقلاب و آشوب های آن دوران.
بعد از دیپلم وارد محیط کار شدم. زمان جنگ ایران و عراق بود و من در روزنامه ی کیهان کار می کردم. اواخر جنگ بود که تهران رو سه روز بمباران کردند و همه شهر رو خالی کرده بودند و ما داشتیم تو پناهگاه کار می کردیم.
بعد از جنگ ازدواج کردم و پس از به دنیا آمدن دو فرزندم، تمام زندگی و عشقم و وقتم در اختیار اونها قرار گرفت.
بچه ها بزرگ می شدند ولی من در خودم خلائی احساس می کردم. دوباره شروع کردم به طراحی. نزد آقای احمد وکیلی طراحی کار کردم و او شیوه ی آزاد طراحی کردن را به من یاد داد. همیشه می گفت نترسید آزاد و شجاعانه طراحی کنید و من هیچوقت این جمله را فراموش نکرده ام. آنقدر علاقه به طراحی در من زیاد شد که فکر کردم خیلی سئوال دارم که باید جواب داده بشه.
آدمی نیستم که درست سرم را پایین بندازم و سر کلاسی بنشینم و تمام کنم، بعد از اینکه سرنخ ها رو می گیرم دوست دارم خودم مطالعه کنم و پیدا کنم. به خاطر همینه که کارم یک کمی منحصربه فرده، و نمیتونی بگی عین فلانی کار کرده یا شاگرد فلانی بوده. از این بابت خوشحالم چون زود جدا میشم و بعد میتونم خودم ادامه بدم. تمام المان ها را و چگونگی کنار هم قرارگیری شان را به تجربه و با کار مستمر به دست آورده ام و پس از آنکه درونی شده اند به صورت کار واحد ارایه می کنم.
وارد دانشگاه شدم، ۱۳ سال از دیپلم گذشته بود، باید کنکور می دادم، نه عربی خونده بودم و نه زبان. یک سال از صبح تا شب درس خوندم تا اینکه قبول شدم. وارد دانشگاه هنر دانشگاه آزاد تهران شدم. امین نظر، اطمینانی، عمامه پیچ استادان خوبی بودند که من در دانشگاه چند واحد نقاشی و طراحی با آنها گذراندم و با واژه ها و تعاریف گوناگونی از هنر آشنا شدم. از اینها واژه هایی از هنر رو می گرفتم ولی فهمیدن و درونی شدنشان زمان لازم داشت و کار مستمر. همیشه در حال طراحی بودم. عشقم به طراحی روز به روز زیادتر میشد و آرزو می کردم که بتونم تمام روز و شبم را فقط طراحی کنم.
بعد از پایان دانشگاه، در سال ۲۰۰۴ با بچه ها به کانادا مهاجرت کردیم. وقتی مهاجرت کردم خیلی اتفاق های عجیب و غریبی برام افتاد که روی زندگیم تأثیر زیادی گذاشت و برای اولین بار بود که احساس کردم هیچی ندارم، فقط من هستم و دو تا بچه ام. مرتب از واقعیت های اجتماعی سیلی می خوردم. خیلی روزهای سختی رو سپری کردم. تنها چیزی که نگهم داشته بود، مدرسه هنری در داون تاون بود که می رفتم و با گروهی طراح از روی مدل زنده طراحی می کردم. البته من مدل رو می دیدم ولی انگار نمی دیدم و طراحی های خودم رو می کردم. اونجا رو مثل خونه ی خودم می دونستم، در حالی که تو خونه ی خودم فکر می کردم تو خیابون هستم. احساس می کردم خونه در و دیوار نداره. خیلی احساس بدی بود. خیلی.
چرا این احساس رو داشتی؟
ـ نمیدونم، شاید به خاطر مهاجرت بود. احساس می کردم خونه مو از دست داده ام. تغییر خیلی اساسی بود. به لحاظ بافت فرهنگی و اجتماعی و خانوادگی همه چیز تغییر کرد.
فکر نکردی برگردی ایران؟
ـ سال های اول همش در همین کشمکش ماندن و برگشتن بودم، ولی فکر کردم نه، اینجا برای ما بهتره، چون اونجا پیشرفت بیشتری نداشتم و انگار یک دیواری در مقابلم قرار داشت.
چطور شد نمایشگاه اولت را گذاشتی؟
ـ سال ۲۰۰۸ بود. یک روز شش تا از کارهایی که طراحی کرده بودم بردم بنیاد پریا، به طور اتفاقی خانم نیاز سلیمی رو دیدم و کارها رو که نشون دادم، او خیلی استقبال کرد و پیشنهاد داد که من کارها رو اونجا به نمایش بگذارم. بهش گفتم من هیچ کسی رو نمی شناسم و کسی نخواهد آمد. نمایشگاه را گذاشتم و اتفاقا خیلی ها هم آمدند. یادم هست آقای زرهی و خانم الماسی، دکتر رضا براهنی و استاد غلامحسین نامی هم بودند.
در گزارش گونه ای که سردبیر شهروند (حسن زرهی) همان زمان نوشت، از گفت وگوی بین خودشان در مورد نقاشی ها گفت. اینکه دکتر براهنی گفته “نقاشی از اصل مجاورت برای درهم آمیزی آدمها و اندامها و چهره ها سود برده است.” اینکه خودش گفته “چه قدر فکر و فضا و فرهنگ زنانه ی برهنه، اما نه جنسی در کار هست. و براهنی گفته “الهام در کارها رنگ خودش را دارد، هنر منهای الهام لنگی دارد” و استاد نامی گفته:”در نقاشی رها کردن فرم، نترسیدن از بستن کادر از توصیه هایی است که من در همه ی این سالها به شاگردانم کرده ام و در کارهای خانم شاهوردی این امتیاز کاملا مشهود است.” استاد نامی همچنین در مورد نقاشی های پریا گفته” در نقاشی کار با بدن و بدن را از صورت عادی و روزمره آن درآوردن و بردنش به جهان خلاقیت و برهنه کردن او بی آنکه برهنگی موضوع باشد به ذات آفرینش هنری اندیشمندانه تن می زند.”
عباس شکری همکار تحریریه ی شهروند نیز در نظری که پس از دیدن کارهای پریا در وبسایتش داده، می نویسد:”… کارهایتان بسیار خوب هستند و همه ی آنها ترکیب اندیشه و تخیل را در بُعد هرمی دارد و هر کدام قصه ی حوزه ای است از زندگی جاری امروز.”
پریا می گوید از طراحی سیر نمی شود، مرتب عطش دانستن بیشتر دارد. فضای طراحی دنیایی وسیع و نامحدود است که میتوان آزادانه در آن پرواز کرد از بیرون به درون و از درون به بیرون.
با پریا در اتاق خواب او نشسته ایم و داریم گفت وگو می کنیم. اتاق خوابش، کارگاه نقاشی اش هم هست. می گوید، من ساعت مشخصی برای طراحی ندارم، ولی اغلب نیمه های شب یا سحر تصویر را می بینم. نه خوابم و نه بیدار. و همان هنگام از جا بلند شده و شروع به پیاده کردن تصویر روی چوبی که آماده برای کار روی سه پایه گذاشته ام، می کنم. گاهی با تکه چسبانی شروع می شود و گاهی با طراحی فیگور و تصاویر و فضایی که دیده ام، ولی بعد از چند ساعت که خسته شده و کار را رها می کنم. دیگر تا چند ساعت به آن نگاه نمی کنم و وقتی برمی گردم اغلب آن تصویر دیده شده نیست ولی فضای عجیبی است که در بیداری و هوشیاری کامل نمی توان آن فضا را به وجود آورد که البته این به این معنا نیست که روی آن کار نمی کنم و تمام شده است. چندین و چند بار به آن بر می گردم و روی آن کار می کنم تا فضای به دست آمده با المان های آن کاملا ترکیب شده و یک فضای هماهنگ ناهمگون به دست بیاید. همچون حقیقت زندگی. برای همین اتاق خوابش همان کارگاه نقاشی اش هست.
در ایران در چند نمایشگاه گروهی شرکت کرده. در تورنتو و سراسر کانادا چندین نمایشگاه گروهی داشته و در چندین مسابقه ی هنری کارش انتخاب و به نمایش درآمده است. دوره های ناپیوسته انیمیشن در کالج سنکا و طراحی و نقاشی در مدرسه هنری تورنتو را گذرانده است. او سه سال است که در خانه اش کلاس نقاشی دائر کرده و با کودکان که می گوید عاشق آنهاست، کار می کند.
دومین نمایشگاه انفرادی پریا عنوانش “جنگ” است، که در آن ۲۵ اثر در اندازه ی بزرگ در گالری ۱۳۱۳ در کوئین غربی از ۹ تا ۲۰ نوامبر به نمایش درمی آید.
تابلوهایی که قرار است در این نمایشگاه قرار داده شود به من نشان می دهد. من در حوزه ی هنر کارشناس نیستم، ولی در همان حد بیننده و شنونده ی اثر هنری، احساس کردم تکه پاره هایی از گئورنیکا را در تابلوها می بینم؛ آن چشم های از حدقه درآمده و آن دهان های باز و آن بدن های بی شکل شده، همه و همه، جنگ و آشوب را نشان می داد.
نام نمایشگاه را به دلیل خاطراتت از جنگ گذاشته ای؟
ـ من وقتی که کار می کردم به جنگ فکر نمی کردم، فقط کار می کردم. وقتی که می خواستم کارهام را بفرستم این طرف و آن طرف برای رزرو جا، از من یک بیانیه می خواستند و نامی برای نمایشگاه، من هم تابلوها را چیدم اطراف و از مقابلشون گذشتم و دیدم چیزی که همه ی اینها رو به هم وصل میکنه و در ذهن من میاد، میتونه جنگ باشه. وقتی نشستم که درباره اش بنویسم، دیدم دوران کودکیم همیشه با تنش بوده، بعد نوجوانیم با انقلاب گذشته، بلافاصله جنگ شروع شده و بعد مهاجرت برای من فشار خیلی بزرگی بود. در طی مهاجرت عزیزی رو از دست دادم، صدمات زیادی خوردم. وقتی تو خودم جستجو می کردم می دیدم که خیلی وقایع تلخی در دنیا اتفاق می افته، و وقایع شیرینی هم اتفاق می افته، که خیلی ها خوشبختانه میتونن در اون بخش زندگی بایستند، معنا و حقیقی بودن کار هنری برای من ارزش کار است. به همین دلیل من این کارها را با ارزش می دونم.
از پریا می پرسم مواد و مصالح کارش چیست؟ می گوید: من از همه چیز استفاده می کنم.
پشت یکی از تابلوهایش را نشانم می دهد و می گوید این مال آن اوایل است که زیاد نمی توانستم کاغذ بخرم.
تمام رسید خریدها رو به هم چسبانده بود و روی آنها نقاشی کرده بود.
او همچنین چند سالی ست روی چوب نقاشی می کند و خودش برای آن قاب درست می کند. می گوید، بر اثر تجربه با مواد مختلف، از سال ۲۰۱۲ شروع کردم به چسباندن روزنامه ها روی چوب.
غیر از طراحی به نظر میرسه به مجسمه سازی هم علاقه داری؟
ـ خیلی مجسمه سازی رو دوست دارم. دو مجسمه سازی که کارشان را بیشتر از همه دوست دارم یکی کمیل کلادل فرانسوی ست و یکی جاکومتی که من تا سال ۲۰۱۰ او را نمی شناختم، ولی خیلی ها می گفتن کارهای من، جاکومتی رو به یادشون میاره. وقتی رفتم زندگینامه ی جاکومتی رو خوندم دیدم چقدر اتفاقات زندگی اش شبیه من بوده.
در بیانیه ای که در موردشکل گیری کار هنری پریا نوشته شده، آمده است:
نقاشی های پریا شاه وردی همچون بستری پابرجاست که جریان آبی بر آن جاریست. این بستر ـ کودکی و نوجوانی ـ و همه عمر سپری شده را با تمام تجربیات و تاثراتش همراه است که همواره تجربیاتی از تنش و انقلاب و جنگ و خداحافظی بوده.
تکه چسبانی ها و تخریب آنها، حضور دایم فیگورهایی که فراواقعی شده اند و گاه مُثله و عبور رنگ محدود بر آنها که همچون جریان آب می شوید و حرکت می دهد و گاه تکه هایی باقی می گذارد.
از سال۲۰۱۲ پریا تجربه ترکیب مواد گوناگون روی چوب را شروع کرد. چسباندن تکه های روزنامه و کندن تکه هایی از آن. نقاشی فیگورهای فراواقعی در فضایی انتزاعی. در نتیجه قرارگرفتن تمام عناصر و فضا به صورت یک ترکیب بندی واحد معنایی در خود حمل می کرد که بیان”جنگ”شد.
برای دیدن کارهای پریا شاه وردی از سایت او دیدن کنید:
Gallery1313, Queen St. West, Toronto, ON. M6K 1L8, Nov. 9-20/2016
Opening Reception Nov 10, 6-9:30 pm