متن سخنرانی خوان مانوئل سانتوس در جشن اعطای جایزهی صلح نوبل، اسلو
اعلیحضرت، خانواده پادشاهی، اعضای محترم کمیته صلح نوبل، شهروندان عزیز کلمبیایی، ساکنان کرهی خاکی، خواهران و برادران؛
تا شش سال پیش هیچ کلمبیایی جرأت نداشت از صلح و پایان جنگی سخن بگوید که نیم قرن از آن در رنج بودیم. برای بیشتر ما، پایان جنگ خیالی ناممکن بود. دلیلی هم برای این باور وجود نداشت. کمتر کسی در کلمبیا، بهتر بگویم، هیچیک از شهروندان کلمبیا، زندگی در سایهی صلح و آرامش را تجربه نکرده بودند.
امروز، پس از شش سال مذاکره و رایزنی دشوار، میتوانم به همهی جهانیان بگویم ـ با فروتنی و قدردانی از کمکهای دوستانمان در سراسر جهان ـ که مردم کلمبیا در حال تبدیل کاری ناممکن به ممکن و شدنی هستند.
جنگی که مگر رنج و زوال مردم ما چیزی در انبان نداشته، رو به پایان است. مانند رویدادهای حیات، صلح هم فرایندی است که شگفتیهای بسیاری در برابر ما میگذارد.
دو ماه پیش هنگامی که در یک رفراندوم مخالفان قرارداد صلح با سازمان چریکی فراک، با اندکی تفاوت بر موافقان پیش افتادند، نه تنها ما کلمبیاییها بلکه همهی جهان در حیرت فرو رفت. درواقع چنین نتیجهای را هیچ کس پیشبینی نمیکرد.
یک هفته پیش از رفراندوم با هزار امید و آرزو قرارداد را در حضور رهبران جهان امضا کردیم. اما با اعلام نتیجه رفراندوم، به نظر میآمد که شعلههای امید فرو نشسته است. بسیاری از مردم بیدرنگ پاراگرافی از شاهکار برندهی نوبل ادبیات، گابریل گارسیا مارکز را به یاد آوردند که میگوید:
“انگار خدا تصمیم گرفته بود همهی توان ما را برای آفریدن شگفتیها به آزمایش بگذارد و ساکنان روستای ماکوندو را به تناوب بین شادی و یأس، تردید و شفافیت نگه دارد. شرایط چنین بود که هیچکس نمیتوانست با اطمینان از مرز واقعیات سخن بگوید”.
ما کلمبیاییها هم خود را در وضعیت اینهمانی با مردم روستای ماکوندو دیدیم که مارکز توصیف میکند. مکانی که نه تنها جادویی و رازآمیز که متضاد نیز هست. به عنوان نخستوزیر، پیامدهای رأی منفی مردم به رفراندوم را به خوبی دریافتم. بیدرنگ همه را به گفتمان سراسری برای صلح، وحدت و دوستی دعوت کردم. تصمیم گرفتم که فرایند صلح را ادامه دهم و نگذارم رأی منفی باز هم جنگ را ممکن کند. میخواستم با گفتمان در سطح ملی و با اجماع همگانی، قرارداد صلح دیگری را ممکن سازم.
با دقت به درد دل و حرفهای کسانی که رأی منفی به قرارداد صلح داده بودند، گوش دادم، به حرفهای موافقهای قرارداد صلح هم، پای صحبت کسانی که در رفراندوم شرکت نکرده بودند هم نشستم. میخواستم بدانم اگر قرار است قرارداد جدیدی نوشته و امضا شود، مردم چه میخواهند. به دنبال پیمان صلحی بودم که مردم کلمبیا به طور یکپارچه از آن حمایت کنند. چهار روز از شگفتی نتیجه رفراندوم نگذشته بود که خبر حیرتانگیز اعطای جایزهی صلح نوبل همه را شگفتزده کرد. باید اقرار کنم که خبر جایزهی صلح نوبل، انگار ارمغانی بود از آسمان. در شرایط توفانی که کشتی صلح در حال غرق شدن بود، اعطای جایزهی صلح نوبل، کشتی را توان دیگری داد تا از غرق شدن نجات بیابد و به سوی ساحل و بندر صلح حرکت کند. از اعتمادتان سپاسگزارم؛ سپاس برای اعتماد شما به آیندهی سرزمین ما. اعضای کمیته صلح نوبل، امروز آمدهام تا به شما و جهانیان بگویم که کامیابی نصیب ما شد و به ساحل نجات رسیدیم. امروز ما کلمبیاییها پیمان صلح جدیدی داریم که بر اساس آن درگیری مسلحانهای که پنج دهه موجب رنج مردم شده بود، پایان میگیرد. سپاس از سازمان فارک که از پیشنهادهای ما استقبال کرد و پذیرفت. این قرارداد جدید، دو هفته پیش امضا شده است و هفته پیش هم کنگره ملی کلمبیا آن را با اکثریت قاطع تأیید کرد. با تصویب کنگره، راه برای اقدام بعدی و تبدیل این توافق به قانون گشوده شده است. فراگرد اجرای آنچه مدتها در انتظارش بودیم، با حمایت ارزشمند سازمان ملل متحد، شروع شده است. با این پیمان صلح، طولانیترین درگیری مسلحانه نیمکرهی غربی رو به پایان است. با اجرای این قرارداد، چنانچه آلفرد نوبل هم خواسته بوده است، ارتش و نیروی نظامی ـ در این مورد یک نیروی نظامی نامنظم ـ فرو میپاشد و تبدیل میشود به جنبش قانونی سیاسی. با این پیمان صلح میتوان گفت که قاره آمریکا از آلاسکا تا پاتاگونیا منطقهی صلح و دوستی است. اکنون میتوانیم جسورانه از خود بپرسیم: اگر جنگ در یک نیمکره پایان میگیرد، چرا نباید بتوانیم همهی کرهی خاکی را عاری از جنگ و خشونت بکنیم؟ شاید امروز بیش از هر زمانی بتوانیم، جهانی خالی از جنگ و ستیز در تصور داشته باشیم.
ناممکنها ممکن میشوند.
***
آلفرد نوبل که ۱۲۰سال پس از مرگش رؤیای با شکوه و میراثاش امروز ما را اینجا گرد آورده، روزی نوشته است: “هولناکترین وسیله بین ابزار وحشت، جنگ است.”
جنگ به خودیخود هرگز هدف نبوده است. جنگ تنها ابزار و وسیله است، ابزار و وسیلهای که هماره باید از دستیابی به آن دوری جست. شوربختانه به هنگام جنگ برای دفاع از آزادی و حقوق مردم کلمبیا مسئولیت دولتی داشتهام و خوشبختانه به هنگام رقم خوردن برگهای زرین صلح هم مسئولیت اداره کشورم را بر عهده داشتم. به همین دلیل و بر مبنای تجربههایم، میتوانم به شما بگویم؛ خلق صلح و آرامش بسیار دشوارتر است از وارد شدن به جنگ. هرگاه لازم باشد، باید آماده مبارزه باشیم، کاری که من به هنگام پست وزیر دفاع و رئیس جمهور انجام دادهام. من ناگزیر بودم با گروههای غیرقانونی مسلح مبارزه کنم. زمانی که درهای صلح و دوستی بسته بود، مبارزه قاطع و مؤثری را پیش بردم. با این وجود، حماقت محض است که فکر کنیم، هدف مبارزه نابودی رقیب است. اگر راه حلهای خشونت پرهیز یافت نشود، پیروزی نهایی با استفاده از سلاح، چیزی مگر آزردگی روح مردم نیست. پیروزی با سلاح، نابودی کامل رقیب، دنبال کردن جنگ تا بینهایت، معنایی ندارد مگر فراخواندن زوال کرامت و شرافت انسان. انسانی که میشود به جای گلوله با کلام با او به گفتگو نشست. گفتمانی با پذیرش همهی جوانب با ارزش آن. در کلمبیا با همین سیاست موفق به امضای پیمان صلح شدیم. به همین خاطر هم امروز افتخار حضور در این سکوی خطابه را دارم. اینجا هستم تا تجربههای باارزش خودم را با شما در میان بگذارم. نخستین گام این بود که نیروهای شبهنظامی مسلح (چریک) را نه دشمن که به عنوان رقیب سیاسی بپذیریم. جنرال الوارو وانسیا تووار ـ مورخ و انسانگرایی که فرماندهی ارتش کلمبیا را به عهده داشت ـ تفاوت دشمن و هماورد را به من آموخت. او به من گفت: “واژه «جنگ» بار سنگین نفرت و شور مبارزه را در ذات خود دارد که با شرافت و فخر نظامیگری همسان نیست”. او به من آموخت که برای انسانی کردن جنگ، تنها محدود کردن پلشتیها و زشتیهای آن اگرچه لازم است اما کافی نیست. برای انسانی کردن جنگ باید کرامت انسانی هماورد را به رسمیت شناخت و ارزشی برابر با نیروی خودی به آنها داد.
تاریخنویسها حساب کردهاند که در سدهی بیستم میلادی بیش از ۱۸۷ میلیون انسان به خاطر جنگ جان خود را از دست دادهاند. ۱۸۷ میلیون! هر یک از آنها جان شیفتهای بوده و انسانی ارزشمند؛ کسی که خانوادهاش به او عشق میورزیدهاند. شوربختانه تراژدی مرگ در قرن اخیر هم همچنان ادامه دارد. شاید بسیار مناسب باشد که سخنانام را با یادآوری کلام یکی دیگر از برندگان نوبل ادبیات؛ باب دیلن، ادامه دهم که در دههی شصت قرن بیستم، دل میلیونها جوان از جمله من را تحت تأثیر قرار داد: “چه مقدار باید بمیرند تا بدانیم چند نفر جان باختهاند؟ پاسخ، دوست من، با باد در پرواز است”.
***
هنگامی که مردم از من میپرسیدند؛ آرزوی برنده شدن جایزه صلح نوبل داشتهام، پاسخ میدادم، برای من صلح در کلمبیا مهمترین و بهترین جایزه ممکن است. صلح در سرزمین من! این صلح بیتردید، صلح رئیسجمهور یا دولت نیست، بلکه صلح همهی مردم کلمبیا است! زیرا همهی ما با هم باید برای ساختن و بازسازی ماموطن دوشادوش هم حرکت کنیم. به همین خاطر امروز این جایزه را از طرف ۵۰ میلیون کلمبیایی ـ زنان و مردان هموطنام ـ که شاهد پایان کابوس جنگاند میپذیرم؛ جنگی که ۵۰ سال ملت ما را به سوی زوال، شوربختی، درد و زجر برد و موجب توسعهنیافتگی شد. بدیهی است که پیش از هر چیز، این جایزه را از طرف قربانیان جنگ میپذیریم؛ از طرف هشت میلیون قربانی و جنگزده که ناچار به ترک خانه و کاشانهشان شدهاند، از طرف ۲۲۰ هزار زن و مرد و کودکی که شرمسارانه جان باختند، این جایزه را دریافت میکنم. کارشناسان صلح میگویند، فرایند صلح کلمبیا، نخستین بار در جهان رخ میدهد؛ زیرا حقوق نیروهای رقیب را در مرکز گفتمان قرار داده است. در گفتمانهای صلح، انسان و انسانیت را مرکز روند صلح قرار دادیم. چیزی که به آن میبالیم. قربانیان خواهان عدالت هستند، اما پیشاپیش هر چیز، حقیقت را طلب میکنند. آنها با روح بزرگ، بخشنده و روحیهی انسانیشان از ما میخواهند که چنان عمل کنیم که قربانیان جدیدی دیگر بار تجربهی تلخ آنان را شاهد نباشند.
رونالد هایفتز استاد دانشگاه و بنیانگذار مرکز مدیریت دولتی در دانشگاه هاروارد، که من هم از آنجا فارغالتحصیل شدهام، یک بار به من گفت: “هرگاه احساس دلسردی، خستگی و بدبینی میکنی، همیشه با قربانی صحبت کن. اینان هستند که میتوانند به شما برای ادامه راهتان توان و شجاعت بدهند.” باور کنید چنین هم بوده است. اغلب با قربانیان جنگ در کلمبیا صحبت کردهام و پای درد دلهای دلخراششان نشستهام. برخی از آنها امروز همینجا در کنار ما هستند و یادآورمان میشوند که برقراری صلح پایدار چقدر اهمیت دارد. لینر پالاسیوس یکی از این قربانیان است. دوم می ۲۰۰۲ یکی از نارنجکهای دست ساز شبهنظامیان فارک در درگیری مقابل کلیسایی در بوخایا، روستای محل اقامت او، میان جمعیتی که در پی پناهگاه بودند، افتاد. تعداد زیادی زن، مرد و کودک کشته شدند. بیشتر کشتهشدگان کودکان بودند! در کمتر از چند ثانیه پالاسیوس ۳۲ نفر از اعضای خانواده از جمله پدر و مادر و سه خواهر و برادر جوانترش را از دست داد. سازمان چریکی فارک به خاطر این عملیات هولناک درخواست بخشش کرده است و لینر که رهبر قبیلهای است، گناه آنان را بخشیده است. این تجربهی متناقض را من شاهد بودهام: در حالی که بسیارانی که خود نیز به طور مستقیم از جنگ آسیب ندیدهاند، مخالف صلح هستند، قربانیان جنگ داخلی آمادهاند تا خون عزیزانشان را به بهای صلح در کشور، برای دیدار آرامش در روزهای پیشرو ببخشایند تا فردا خالی باشد از هرگونه نفرت و دشمنی.
این جایزه به همهی کسانی تعلق دارد که سالها برای رسیدن به صلح در هاوانا حضور داشتند. اینان اجر کارشان را گرفتند؛ اکنون هم میشود نتیجه کار آنها که پیمان صلح در کلمبیا است را الگویی کرد برای همهی مناطق دیگر در گوشهگوشه جهان که هنوز جنگ و خشونت جاری است. اشاره من هم به نمایندگان دولت در گفتمانهای صلح است و هم کسانی که از سوی سازمان فارک ـ مخالفهای ما ـ برگزاری جلسههای گفتمان صلح را ممکن کردند. سپاسگزار خواست همگانیام برای دستیابی به صلح، برای فشردن دستان صلح در باد، برای در آغوش گرفتن پیک صلح در فضای کشور. بدون خواست دو طرف صلح ممکن نمیشد. با این حال، میخواهم این جایزه را تقدیم کنم به نیروهای مسلح کلمبیا. آنها که هرگز دفاع از مردم کلمبیا را کنار نگذاشتند. اقدام آنها نشان میدهد که پیروزی واقعی سربازان و پلیس کلمبیا، صلح است. پس از سپاس از خانوادهام که بدون همکاریشان توان ادامه فرایند صلح را نداشتم، مایلم، جایزه صلح نوبل را با جامعه جهانی تقسیم کنم که سخاوتمندانه و با شور و شوق فراشد صلح در کلمبیا را حمایت کردند. از همین سکوی خطابه صلح، از مردم نروژ که آرامش و دوستی در ذاتشان است سپاسگزاری میکنم. اگر نبود این همه سخاوتمندی، بیتردید آلفرد نوبل هم فرصت انتخاب برندهی صلح نوبل را به شما نروژیها نمیداد. نروژ و کوبا به عنوان برنامهریزان روند صلح در کلمبیا، شیلی و ونزوئلا به عنوان یاران همیشه حاضر فراگرد صلح کلمبیا، آمریکا و اروپا با فرستادگانشان در مراحل گفتمان صلح، همهی کشورهای آمریکای لاتین و کارائیب و حتا چین و روسیه و … باید برای اقدام شایستهشان افتخار کنند.
بعداز مطالعه ۳۴ پیمان صلح در جهان که در سه سال اخیر نوشته و امضا شده بود تا از جنگهای مسلحانه جلوگیری کنند، مؤسسه کرون وابسته به بخش بینالملل صلح دانشگاه نوتردام در آمریکا به این نتیجه رسیده است که پیمان صلح کلمبیا کاملترین و جامعترین در نوع خود است. همین گزارش مینویسد: “توافق صلح در کلمبیا، بارقهای از امید در جهانی است که گرفتار ناشکیبایی و درگیری است.” این پیمان نشان میدهد که آنچه ناممکن مینماید میتواند حتا در سوریه، یمن یا سودان جنوبی هم ممکن شود. کلید رسیدن به صلح، به کلام شاعر انگلیسی تنیسون این است: “مبارزه کردن، در جستجوی صلح بودن، یافتن راه در تاریکی و هرگز دست از تلاش برنداشتن”.
***
برآمد فراگرد صلح کلمبیا، آموزههای زیادی که مایل هستم با جهانیان در میان بگذارم:
باید برای کسب صلح، راههای مناسب و اندرزهای مشورتی را تدارک دید، آنچه در مراحل پیشین موجب ضعف روند رسیدن به صلح بوده است را به خوبی بررسی کرد و از اشتباهات دیگرانی که برای دستیابی به پیمان صلح ناکامیاب بودهاند، درس گرفت.
باید برنامه عمل و دستور کار مذاکره واقعی تعیین شود که بتواند مشکلاتی که به طور مستقیم با درگیری و جنگ گره خوردهاند را حل کند، با طرح هزاران موضوعی که موجب آزار مردم شدهاند و ربطی به جنگ ندارند، فقط روند صلح شکست میخورد.
باید گفتمان صلح با اختیار کامل نمایندگان و پنهانی انجام شود تا شرایط فراگرد صلح موضوع سیرک رسانهها نشود.
برای رسیدن به صلح، گاه باید به ناگزیر مبارزه و نشستن دور میز صلح توأمان انجام شود. این تاکتیک را هم از یکی دیگر از برندگان جایزه صلح نوبل، اسحاق رابین، آموختهام. باید برای تصمیمهای سخت که نیازمند شجاعت هست و به طور معمول مرسوم هم نیست، آماده بود تا رسیدن به صلح ممکن شود. در مورد ما، این گفته به این معنا بود که میبایست با دولت کشورهای همسایه که از دیدگاه سیاسی و ایدئولوژیک مانند هم نیستیم، رابطه برقرار کرد که چنین شده و ادامه هم خواهد داشت، زیرا حمایتهای منطقهای برای حل جنگهای متقارن اجتناب ناپذیر است. خوشبختانه امروزه، همهی کشورهای منطقه برای رسیدن به صلح، یکپارچه هستند و وفادار که به باورم لازمهی صلح جهانی است.
ما همچنین به نتایج بااهمیتی دست یافتیم؛ توافق برای یافتن مدلی که مبتنی بر قانون این امکان را فراهم کند که به بیشترین اصول عادلانه بی آن که صلح به خطر بیفتد، برسیم. تردید ندارم که مدل صلح در کلمبیا، یکی از سندهای مهم و میراث بزرگی است برای همهی کسانی که در فرایند صلح و آشتی تلاش میکنند.
***
خانمها و آقایان، اکنون در جهان یک جنگ کمتر وجود دارد و آن هم در کلمبیا است.
کاهش یک جنگ در جهان است که امروز در اسلو جشن میگیریم، شهری که در سال ۲۰۱۲ میزبان ما در روزهای نخستین فراگرد پیمان صلح بود. گفتنی است که من همزمان احساس افتخار دارم و فروتنی محض؛ زیرا به کسانی میپیوندم که از سال ۱۹۰۱ تاکنون این جایزهی معتبر را دریافت کردهاند. جایزه صلح نوبل بیتردید سنتزی است برای آموختههای ما از فراگرد پیمان صلح در کلمبیا. تلاش و کوشش برای دستیابی به صلح در خاورمیانه، آفریقای جنوبی، ایرلند شمالی، که تلاشگران صلح در آنجاها همین جایزه را دریافت کردهاند، به ما آموخت که چگونه باید فراشد صلح را به درستی پشت سر بگذاریم. بدیهی است میراث با ارزش جودی ویلیامز و کمپین بینالمللی ممنوعیت استفاده از مین، که برندگان صلح نوبل بودهاند را هم همیشه با خود داشتهایم. از نظر آماری، شرمساری است که بگویم؛ بعداز افغانستان، در کلمبیا از بیشترین مین کاشته شده در زمین استفاده شده و بیشترین قربانی هم در سطح جهانی داشته است. براساس موافقتنامه صلح، تعهد کردهایم که تا سال ۲۰۲۱ خاک کلمبیا از مین تخلیه شود. در راه دستیابی به صلح از حمایتهای نهادها و شخصیتهای دیگری که برندهی جایزه صلح نوبل شدهاند، بهرهمند بودهایم؛ اتحادیه اروپا و شخص باراک اوباما از طرف دولتهایشان قول دادهاند که روند اجرایی شدن پیمان صلح در کلمبیا را پشتیبانی کنند.
***
دوست دارم از این امکان استفاده کنم تا مراتب سپاسام از جامعه جهانی به خاطر دعوت من در جلسه دولتهای قاره آمریکا در سال ۲۰۱۲ که سرانجامش، گردهمایی ویژه در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل در آوریل ۲۰۱۶ بود، ابراز کنم. موضوع این گردهمایی قاچاق مواد مخدر بود که جهان باید برای مبارزه مؤثر با آن هم با راهکارهای جدیدی وارد کارزار شود. کلمبیا در این زمینه هم با دشواری مواجه است؛ بیشترین قربانیان مواد مخدر که با مرگ دیدار داشتهاند، در کلمبیا زندگی میکردهاند و جا دارد که بگویم برای پیکار با قاچاق مواد مخدر هم فداکاریهای باارزشی رخ داده است. با شرمساری باید اعلام کنیم که پس از بیش از یک دهه مبارزه با مواد مخدر، هنوز جامعهی جهانی موفق نشده که کنترل توزیع این ماده مرگزا را در دست بگیرد. قاچاق مواد مخدر، فساد اخلاقی و مالی و خشونت را در جهان ترویج و تغذیه میکند. پیمان صلح با سازمان فارک شامل تعهد این نهاد برای قطع هرگونه ارتباط با گروههای تبهکار قاچاق مواد مخدر است و قول آنها برای همکاری با مبارزه علیه قاچاقچیان مواد مخدر. بدیهی است که مشکل تجارت مواد مخدر، جهانی است و به همین خاطر هم راهحل جهانی میطلبد. آمار و اطلاعات نشان میدهند که جنگ علیه موادمخدر موفقیتی نداشته است و هیچ نشانه ای هم وجود ندارد که در سالهای نزدیک چنین شود. هنگامی که در بخشهایی از جهان تولید و مصرف موادمخدر آزاد است؛ نمونه آن هشت ایالت در آمریکا، بسیار بی معنا است که کشاورزان کوچکی که ماری جوانا میکارند را دستگیر و زندانی کرد. روشی که در جنگ با موادمخدر امروزه راه افتاده است، همانقدر به جامعه جهانی آسیب وارد میکند که جنگهای نظامی. بنابراین باید استراتژی جدید و طرحی نو درانداخته شود.
***
در کلمبیا با الهام از تلاش ملاله، جوانترین برنده جایزه صلح نوبل برای تقویت آموزش و پرورش و تربیت تن و روان جوانان گامهایی برداشتهایم. امید که با این حرکت، واقعیت جامعه را تغییر دهیم. جهان ما برآمد اندیشه ما است، اندیشهای که کلام را میآفریند و کلامی که کردار را رقم میزند. به همین دلیل باید تغییرات از درونمان شروع شود. باید فرهنگ صلح و همزیستی مسالمتآمیز را جایگزین فرهنگ خشونت کنیم. باید فرهنگ مدارا و چندگانگی فرهنگی را جایگزین فرهنگ جدایی انسانها و تبعیض کنیم. در حوزهی همزیستی باید از معاون وقت رئیس جمهور آمریکا ال گور آموخت و کمپین سازمان ملل برای حفظ قاره خاکیمان. جای خوشبختی است که اعلام کنیم با پایان یافتن جنگ در کلمبیا ـ سرزمینی که از نظر بیولوژیکی بیشترین تنوع زیست را در هر کیلومتر دارد ـ میتواند بازده خوبی برای محیط زیست فراهم کند. زمانی که محصولهای قانونی جای محصولهای غیرقانونی را بگیرند، جنگلزدایی که با کاشت کاکائو رواج یافته است، کاهش خواهد یافت. افزون بر این با تغییر فرهنگ مصرف میشود از جاری شدن میلیونها بشکه نفت به دریا و اقیانوس پایان داد که زیرساختهای نفتی جهان را نابود میکند. در مجموع باید بگویم که فراگرد صلح در کلمبیا که امروز در اسلو با تشریفات خاصی به رسمیت شناخته میشود، حاصل تلاشهای روشنبینانهای است که در طول تاریخ جهان انجام شده است.
دوستان عزیز:
در جهانی که شهرونداناش برای خود و ملتشان تصمیمهای مؤثری به خاطر هراس و ناامیدی میگیرند، باید کاری کنیم که امید را ممکن کنیم.
در جهانی که جنگ و ستیز، با نفرت و تعصب تغذیه میشوند، باید مسیر بخشش و دوستی را بیاییم.
در جهانی که مرزهای زمینی به روی مهاجران و پناهجویان بسته میشود، در جهانی که اقلیتها مورد حمله قرار میگیرند و کسانی که متفاوتاند کنار گذاشته میشوند، باید هنر زندگی کردن دوشادوش هم را، همزیستی گونهگون را بیاموزیم و دریابیم که فرهنگ گونهگون، جامعهای که یکدست نیست، چگونه میتواند هستی را غنیتر کند.
در نهایت، همه ما انسانیم. برای کسانی که بین ما هستند و خداباور، همه ما فرزندان خداییم. همهی ما بخشی از افسانه بودن و زندگی کنار هم در کره زمین هستیم.
چیزی که ما را از هم جدا کند، وجود ندارد؛ نه رنگ پوست، نه باورهای دینی، نه ایدئولوژیهای سیاسی و نه گرایشهای جنسیمان.
بیایید روح خلاق درونمان برای کردار نیک، گفتار نیک و رفتار نیک را بیدار کنیم تا صلح برقرار شود. همه ما انسانیم با رنگ پوستهای متفاوت، دینهای مختلف و گرایشهای جنسی گونهگون. خانهی همهی ما کرهخاکی است و نژادمان انسانیت. اگر این واقعیت را به خوبی درک کنیم، اگر این دریافت را بخشی از کرامت انسانی در زندگی فردی و جمعیمان کنیم، دور شدن و نابود شدن نفرت و جنگ و ستیز را ممکن ساختهایم. ۳۴ سال پیش تلاش برای صلح در کلمبیا شروع شد؛ شروعی که گفتمان را بر تفنگ ترجیح داده بود. همان سال گابریل گارسیا مارکز که در فراشد صلح همراه من بود، جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد. او در سخنرانی خود در استکهلم، گفت: “نقطهای در جهان که دشمنی جدید و آرمانشهر (…) جایی که فامیل و خویشان محکوم شده بودند به صد سال تنهایی، سرانجام و برای همیشه امکان دیگری خواهند یافت”.
امروز کلمبیا، سرزمین محبوب من، لذت این سخنان مارکز را با گوشت و پوست و استخوان احساس میکنند. مردم کلمبیا امکانی که مارکز در سخنرانی خود از آن یاد کرده بود را تقدیر میکنند. از همین سکوی خطابه صلح نوبل، از شما اعضای کمیته نوبل صلح سپاسگزارم؛ زیرا این دفعه تنها تلاش برای دستیابی به صلح را ارج نگذاردهاید؛ کنش شما صلح را تضمین کرد!
خورشید صلح و آرامش و دوستی سرانجام بر آسمان کلمبیا درخشیدن گرفته است.
امیدوار باشیم که درخشش خورشید صلح آسمان جهان را روشن کند.