پژمان اکبرزاده

قتل جاسوس وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در هلند

در فوریه‏ی ۱۹۹۵، جسد یک ایرانی در هلند، در نزدیکی مرز آلمان، کشف شد: محمود جعفری، معروف به «انوش» که در میان ایرانیان مقیم هلند، به‌عنوان یک فعال سیاسی، اجتماعی و فرهنگی از مقبولیت زیادی برخوردار بود.

حدود یک سال بعد، در پی انتشار گزارشی از یک فعال ضد جاسوسی در این کشور و هم‏چنین گزارشی مفصل در روزنامه‏ی هلندی «تراو» روشن شد که این فعال سیاسی و فرهنگی به جاسوسی برای وزارت اطلاعات ایران مشغول بوده است.

این روزها در جامعه‏ی ایرانی هلند، به‏ندرت صحبت از ماجرای انوش می‏شود. بسیاری اصلاً او را به یاد ندارند و یا ترجیح می‏دهند چیزی به یاد نیاورند. رویدادی که رعب و وحشت فراگیری را در میان ایرانیان مقیم هلند پدید آورد و شاید هنوز هم تاثیر نامرئی آن بر روابط ایرانیان در این کشور حس می‏شود.

کشور کوچک و ۱۶میلیون نفری هلند، بیش از سی‌هزار ایرانی را در خود جای داده است. این جمعیت یکی از بزرگ‏ترین جوامع مهاجر ایرانی در اروپا را پدید آورده است که البته شاید پیرو سیاست‏های دولت هلند، در سراسر این کشور پراکنده شده‏اند.

بزرگ‏ترین موج مهاجرت ایرانی‏ها به هلند، به سال‏های پایانی دهه‏ی ۱۹۸۰ تا سال‏های میانی دهه‏ی ۱۹۹۰ بازمی‏گردد؛ دورانی که هلند به گستردگی، پذیرای پناهندگانی بود که با فرار از فضای ایرانِ جنگ‏زده، به دنبال فراهم کردن زندگی آرامی برای خود و خانواده‏های‏شان بودند.

در چنین فضایی «انوش» که نام واقعی‏اش محمود جعفری بود، در جامعه‏ی روشنفکری ایرانی در هلند، نامی آشنا بود. بسیاری از فعالان سیاسی، اجتماعی و فرهنگی به خانه‏ی او رفت‏وآمد داشتند و نشست‏ها و بحث و گفت‏وگوهای خود را در آن‏جا برپا می‏کردند.

انوش به سازمان‏‌های اجتماعی رفت‏وآمد داشت، در بین گروه‏های سیاسی دارای مقبولیت بود و حتی در برگزاری برنامه‏های فرهنگی نیز فعال بود، اما در نهایت، جسد او در نزدیکی مرز آلمان پیدا شد.

مراسم یادبود انوش در فوریه‏ی سال ۱۹۹۵، همراه با اندوه عمیق ایرانیان مقیم هلند برگزار شد، ولی مدتی بعد، انتشار اطلاعیه‏ای درباره‏ی او و تایید پلیس هلند، مهاجران ایرانی در هلند را شوکه کرد و موجی از وحشت در میان آنها پدید آورد.

صدها نوار از نشست‏های برگزار شده در خانه‏ی انوش، تماس‏های تلفنی با ایران، دفترچه‏های برنامه‏ریزی و حدود دوهزار صفحه گزارش، نقش او را به‌عنوان جاسوس وزارت اطلاعات ایران در هلند فاش کرد.

هاله‏ قریشی، استاد دانشگاه و جامعه ‏شناس در آمستردام، آن روزها برای انجام یک پروژه‏ی پژوهشی با بسیاری از ایرانیان دیدار و گفت‏گو می‏کرد. هاله در کتاب خود درباره‏ی زنان تبعیدی ایرانی در هلند و امریکا که در نهایت در سال ۲۰۰۳ به چاپ رسید، درباره‏ی آن روزها می‏نویسد:

“به فضای بی‏اعتمادی‏ای که از پیش در میان ایرانیان وجود داشت، دامن زده شد. بسیار دشوار بود که درباره‏ی زمینه‏ی سیاسی‏شان با آنها صحبت شود. به‏ویژه، داستان فرستاده شدن نوارها به ایران، ضبط مصاحبه‏ها را غیرممکن کرده بود.”

جاسوسی محمود جعفری یا انوش، در نهایت ماه‏ها پس از قتل او، در اطلاعیه‏ای به قلم امرالله ابراهیمی، فعال ضد جاسوسی در هلند و نازنین، دوست دختر انوش، فاش شد. پلیس پیش از این به دلیل درجریان بودن تحقیقات، آنها را از انتشار اطلاعیه بازداشته بود. کمی بعد هم توسط روزنامه‏ی «تراو» در هلند، موضوع به شکل گسترده‏ای پوشش داده شد و سپس برای نخستین‌بار وزارت اطلاعات هلند در گزارش سالانه‏ی خود، این موضوع را تایید کرد.

 

جاسوسی انوش چگونه روشن شد

موضوع جاسوسی محمود جعفری اما چگونه روشن شد؟ ظاهراً نخستین مظنون به او، امرالله ابراهیمی، عضو پیشین بخش ضد اطلاعات سازمان مجاهدین خلق بود. ابراهیمی به گفته‏‌ی خود او، به دلیل تضاد فکری با این سازمان، از آنها جدا می‌شود و در قالب گروهی مستقل به نام «آذرخش»، فعالیت‏های ضد جاسوسی خود در اروپا را ادامه می‏دهد. وی می‌گوید:

“در سال ۱۹۹۳، وقتی برای نخستین بار انوش را دیدم به او مشکوک شدم. او مسائلی را در رابطه با من بیان کرد و ادعا داشت که این اطلاعات را از سازمان مجاهدین خلق گرفته است. در صورتی که من مطمئن بودم سازمان مجاهدین خلق چنین اطلاعاتی را به‏هیچ‏وجه نمی‏تواند در اختیار او گذاشته باشد. مگر این که افرادی از سازمان مجاهدین خلق که با رژیم کار می‏کردند یا از عراق به ایران رفته بودند، چنین اطلاعاتی را در اختیار رژیم قرار داده باشند و رژیم هم آنها را در اختیار انوش قرار داده باشد.

بعد از راه یکی از دوستان سابقم که هم‏چنان با مجاهدین کار می‏کرد، متوجه شدم که انوش توسط افراد مختلف اطلاعاتی در رابطه با دیگران به مجاهدین می‏‌دهد و هم‏چنین برعکس. این‏ها مواردی بودند که باعث شدند من به انوش شک کنم، تا این‏که یک‌بار همراه دو تن از بچه‏‌های چریک‏های فدایی (شاخه‏ی اشرف دهقانی)، برای خرید کتاب به خانه‏ی انوش رفتیم. پیش از آن، من از او تقاضای یک کاست شعر کرده بودم. انوش که چند اتاق داشت و در کتاب‏خانه مشغول دادن کتاب به این دوستان بود، به من گفت نواری را که خواسته بودم، در اتاق نشیمن روی تلویزیون است. وقتی برای برداشتن نوار رفتم، دیدم که چندین نوار آن‏جا چیده شده‏ است. من یکی از نوارهایی را که فکر می‏کردم نوار درخواستی‏ام است، برداشتم و با اشتیاق خواستم همان‏جا گوش بدهم. اما دیدم که این نوار حاوی مکالمه‏ی ضبط شده‏ی یکی از افرادی است که من می‏شناختم و هدف‏دار هم ضبط شده است. آن‏جا دیگر شک و شبهه‏ای نکردم و ۱۰۰درصد مطمئن شدم که او جاسوس است.”

 

کشمکش با پلیس و افشای ماجرا

امرالله ابراهیمی، فعال ضد جاسوسی، در پی این موضوع، چندین بار در تماس با پلیس هلند، خواستار واکنش آنها می‌شود، اما پلیس تنها به ثبت اطلاعات وی پرداخته است. زمانی که ابراهیمی تهدید کرده موضوع را در گفت‏وگو با رسانه‏های هلندی علنی خواهد کرد، پلیس استدلال کرده که عمومی کردن مسئله، به دشوار شدن پی‏گیری‏های پلیس منجر می‏شود و بهتر است فعلاً سکوت شود.

کشمکش با پلیس تا زمان قتل انوش ادامه پیدا می‌کند و در نهایت، در فوریه‏ی سال ۱۹۹۶، اطلاعیه‏ای درباره‏ی فعالیت‏های جاسوسی انوش در هلند منتشر می‌شود.

افشای این موضوع اما چه تاثیری در فعالیت‏های وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در هلند و کل اروپا می‌گذارد؟ امرالله ابراهیمی، توضیح می‌دهد:

“آن زمان به این فکر می‏کردم که انوش‏های دیگری هم در میان ما وجود دارند، اما ما هوشیار نیستیم. فکر کردم وقتی این اطلاعیه منتشر شود، می‏توانیم هوشیار بشویم و انوش‏های دیگر را از صف خودمان خارج کنیم. نمی‏‌دانم دیگران چه نظری درباره‌ی این مسئله دارند. حتی شنیدم که افشای این ماجرا ترس‏هایی ایجاد کرده است و بعد از آن، ایرانی‏ها نمی‏توانند خیلی راحت با همدیگر ارتباط برقرار کنند و یا خیلی از ایرانی‏ها محتاط شده‏اند. ولی من حتی با گذشت سالیان، آن حرکت را هم‏چنان کار بسیار مثبتی می‏دانم و فکر می‏کنم ایرانی‏ها خیلی هوشیارتر شده‏اند تا راحت به کسی اطلاعات ندهند.”

این فعال ضدجاسوسی در هلند می‌افزاید:”هواداران حزب کمونیست کارگری، مشروطه‏خواهان و … با انوش رابطه‏ی بسیار نزدیکی داشتند. انوش تا جایی نفوذ کرده بود که در سال ۱۹۹۳، وقتی قرار بود تظاهرات ۳۰ خرداد سازمان مجاهدین در آلمان برگزار شود، از سوی سازمان مجاهدین، به عنوان مسئول نفرات به آن‏جا اعزام شد، در صورتی‏که کادر رسمی وزارت اطلاعات بود.”

 

انوش چگونه شخصیتی بود؟

محمود جعفری یا انوش، به لحاظ کاری و شخصیتی چه ویژگی‏هایی داشت که توانسته‏ بود تا این حد در گروه‏های سیاسی و اجتماعی ایرانی، با نگرش‏های گوناگون، نفوذ پیدا کند؟

رحمان جوانمردی، فعال پیشین در سازمان پناهندگان هلند در روتردام در آن دوران، می‏گوید: «انوش با یک سری پیشنهاد به جمع ما آمد. کتاب‏های فارسی زیادی همراهش بود که می‏خواست آن‏ها را هدیه کند. آن زمان، کتاب‌های ایرانی بسیار کم بود و دسترسی به کتاب ایرانی برای فعالانی که هنوز تاحدودی به مسائل ایران فکر می‏کردند، آرزو بود.»

رحمان جوانمردی می‌افزاید: «در آن سال‏ها، هم‏زمان دو سازمان پناهندگی در هلند وجود داشت که یکی از آنها کارهای فرهنگی انجام می‏داد و دیگری هم ما بودیم که به مسائل پناهندگی می‏پرداختیم و تاحدودی هم سیاسی‏تر بودیم. زمانی که انوش گفت حدود هفت – هشت هزار کتاب‏ برای ایرانیان دارد ما به وی پیشنهاد دادیم که با سازمان دیگر پناهندگی که بیش‌تر کارهای فرهنگی انجام می‏دهد، همکاری کند.»

این فعال سازمان پناهندگی هلند در روتردام درباره انوش می‌افزاید: «از آن‏جایی که او سابقه‏ی فعالیت سیاسی نیز داشت و از تاریخچه‏ و وضعیت سازمان‏های سیاسی هم آگاه بود، صحبت با او و شرکت در گفت‏وگو‏ها در جوار او جالب بود. به این‏ترتیب، انوش می‏توانست خود را هم در جمع‏های سیاسی و هم در مجامع فرهنگی جای بیاندازد. در عین حال قلم خوبی هم داشت. اتفاقاً همان‌موقع ما درصدد بودیم که نشریه‏ای به زبان فارسی منتشر کنیم. انوش آن‏قدر پیشنهادهای خوب داشت که ما حاضر شدیم با او در یک تحریریه بشینیم. البته او هیچ‏وقت عضو سازمان پناهندگی ما نشد، ولی در سازمان پناهندگی‌ای که در کنار ما بود، عضو بود و حتی تا هیئت رییسه‏ی این سازمان هم نفوذ کرده بود.»

 

ورود برادر جاسوس به هلند و سامسونت روسی

در پی قتل انوش، برادر او، احمد جعفری از تهران به هلند آمد. عده‏ای بر این باور بودند که او هم از سوی وزارت اطلاعات ایران، برای پی‏گیری موضوع به اروپا آمده است.

احمد در نهایت مدعی شد که تنها برای خروج از ایران، وانمود کرده که با وزارت اطلاعات همکاری خواهد کرد، ولی با آنها قطع ارتباط کرده است؛ در زمان ارتباطش هم اطلاعاتی نادرست به این سازمان منتقل می‏کرده است، اما وجود یک کیف سامسونت در این میان، بسیار حساسیت‏‌زا شده بود.

احمد پوری از سازمان پناهندگی «پرایم» در لاهه، از قول احمد جعفری، برادر انوش، در پیوند با مأموریتش در هلند می‏گوید:

«احمد گفت که آمدن او از ایران به هلند به این دلیل بوده که انوش یک سامسونت ضبط حاوی اطلاعات مافوق سری جاسوسی روس‏ها داشته است. ظاهراً احمد می‏بایست به عنوان وارث انوش، این کیف را تحویل بگیرد و به سفارت ایران بدهد. او ادعا می‏‌کرد که پلیس پیش از آمدن او، خانه‏ی انوش را اشغال کرده و تمام این وسایل را همراه با ۳۰۰ نواری که انوش از صحبت‏های ایرانی‏ها ضبط کرده بود، برده و در نتیجه او هیچ کار جاسوسی‏ای برای جمهوری اسلامی نکرده و فقط از ایران فرار کرده است.

روزنامه‏ی «تراو» در شماره‏ی ۲۷ ژوییه‏ی ۱۹۹۶ می‏نویسد: «جامعه‏ی ایرانی هم‏چنان به احمد جعفری به عنوان یک جاسوس مشکوک ماند و او به نوعی به صورت رانده شده هم‏چنان در هلند زندگی می‏کند.» احمد پوری می‌گوید:

«بعدها شنیدم که احمد جعفری در یکی از شاخه‏های سازمان پناهندگی آمستردام، مترجم پناهنده‏ها شده است. باتوجه به این‏که مترجم به مسائل بسیار جزئی و کاملاً محرمانه‏ی افراد دسترسی دارد، حضور چنین فردی به‌عنوان مترجم می‏تواند بسیار خطرناک باشد.»

 

واکنش دستگاه امنیتی هلند

این فعال سازمان پناهندگی پرایم در لاهه می‌افزاید: «تجربه‏ی ما در فعالیت‏هایی که در این مدت در هلند داشته‏ایم، نشان می‏دهد که پلیس هلند این‏گونه افراد را به دلایل زیادی بیرون نمی‏کند. از جمله این‏که آنها هم چنین افرادی را زیرنظر می‏گیرند تا ببینند سیستم ایران چگونه کار می‏کند. ما از این نمونه‏ها زیاد داریم. یک بار در یکی از تجمع‏های خیلی مهم، دو نفر جلوی مجلس داشتند از تظاهرات ما عکس می‏گرفتند. بچه‏ها هم متقابلاً از آنها عکس گرفتند و کار که به درگیری کشید، آنها کارت دیپلماتیک خود را به پلیس ارائه دادند. عکس این دو بعد در روزنامه‏ی تراو چاپ شد.»

احمد پوری در رابطه با نقش دولت ایران در این میان معتقد است: «جمهوری اسلامی به‏ هر طریقی تلاش می‏کند در این‏جا بین ایرانیان نفوذ کند، پراکندگی و ترس و واهمه به‏وجود بیاورد و از آن سو، دولت هلند هم در نهایت تأسف آنها را درجا بیرون نمی‏کند. خیلی‏ها را شناسایی و ثابت کرده‏ایم جاسوس هستند. نمونه‏ی آن همین دو نفری بودند که از تظاهرات عکس می‏گرفتند و آن زمان در روزنامه‏ها هم نوشتند، ولی هیچ‏کدام تاکنون اخراج نشده‏اند.»

 

سخنگوی وزارت اطلاعات هلند: نمی‏‌توانیم مصاحبه‏ کنیم

ولی موضع وزارت اطلاعات هلند در رابطه با کل پرونده‏ی جاسوسی انوش و قتل او چیست؟ آیا در این زمینه با سفارت جمهوری اسلامی در لاهه، تماسی برقرار شده؟ آیا پرونده‌ی او هم‏چنان باز است؟ آیا کسی از این وزارت‏خانه حاضر به انجام مصاحبه‏ای کوتاه می‏شود؟

سخنگوی وزارت اطلاعات هلند می‏گوید: «ما نمی‏توانیم در این‏زمینه مصاحبه‏ای انجام دهیم. دلیل آن هم این است که پرسش‏های شما بسیار خاص هستند و ما نمی‏توانیم مشخص کنیم که آیا در حال بررسی موارد خاص هستیم یا نه؟»

امرالله ابراهیمی، فعال ضد جاسوسی در هلند که نقش اصلی را در فاش‌سازی این موضوع ایفا کرده است، واکنش وزارت اطلاعات هلند در جریان این پرونده را بسیار محتاطانه ارزیابی می‏‌کند:

«سازمان امنیت هلند نه تنها در رابطه با انوش، بلکه در رابطه با بقیه‏ی جاسوس‏های جمهوری اسلامی، اطلاعات کامل دارد. بیش از آن‏که ما بدانیم، وزارت اطلاعات هلند می‏‌دانست. ولی چرا دست نگاه داشت؟ چرا تاکنون مثلاً احمد جعفری را با آن‏که این‏‌همه مدارک محکمه‏پسند علیه او وجود دارد، با آن‏که می‏‌داند برای ایرانی‏های ساکن هلند و جاهای دیگر خطری جدی وجود دارد، زندانی نکرده است؟»

ابراهیمی می‌افزاید: «نه تنها احمد جعفری، بلکه کارمندان دیگر وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی نیز هستند که سازمان اطلاعات هلند با آنها محتاطانه برخورد کرده و سعی نکرده آنها را دستگیر کند. عده‏ای عنوان می‏کنند که هلند می‏خواهد همه‏ی آنها را پیش از سقوط رژیم دستگیر و زندانی کند تا برای آینده‏ی خود، در فردای بعد از پیروزی در ایران، جا باز کنند. اما آیا این دستگیری‏ها در آن موقع به درد ما می‏خورد؟ سازمان امنیت هلند اگر می‏خواهد کاری انجام بدهد، باید در حال حاضر انجام دهد. آنها خیلی راحت می‏توانند تمام آن‏چه را که بوده روی سایت‏ها و در یوتیوب قرار بدهند یا در اختیار ایرانیان بگذارند. یا حتی به ما اجازه بدهند اطلاعاتی را که داریم، منتشر کنیم.»

این فعال ضدجاسوسی در ادامه می‌گوید: «سازمان امنیت داخلی هلند باید کسانی را که مدارک محکمه‏پسند علیه‏شان وجود دارد، دستگیر کند. این‏جا ایران نیست که عرصه‏ی تاخت‌وتاز آنها باشد. این‏جا هلند است، کشوری به قول خودمان، دمکرات و آزاد. حداکثر حرف پلیس این است: “چنین افرادی در حال حاضر خطری برای امنیت داخلی هلند به‏شمار نمی‏آیند و همان‏طوری که شما علیه رژیم جمهوری اسلامی فعالیت می‏کنید، آنها نیز به نفع جمهوری اسلامی فعالیت می‏کنند.” اما آیا این استدلال مناسبی است؟»

 

دگرگونی در عملکرد وزارت اطلاعات ایران

وزارت اطلاعات هلند درباره‏ی عدم اجازه برای انتشار چنین مدارکی، باز هم از اظهارنظر خودداری می‏کند. امرالله ابراهیمی اما یکی از تاثیرات پرونده‏ی انوش را دگرگونی در عملکرد وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی، در سال‏های بعد می‏‌داند:

«وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران بعد از این جریان، نفرات خود را خیلی بیش‌تر زیر ذره‏بین می‏برد. خیلی محتاط‌‏تر شده‏اند و شیوه‏های کاری‏شان را بسته‏تر کرده‏اند که کسی نتواند راحت به آن پی ببرد.»

 

سرپوش نامرئی بر ماجرای انوش در هلند

نکته‏ی جالب درباره پرونده‏ی انوش این است که با وجود جنجالی که در سال ۱۹۹۶ بر سر این موضوع به‏پا شد و علی‏رغم تاثیر آن در فضای جامعه‏ی ایرانی آن زمان در هلند، امروزه به‏ندرت سخنی از این موضوع به‏میان می‏آید. حتی بسیاری از ایرانی‏هایی که سالهاست ساکن هلند هستند، از آن ابراز بی‏اطلاعی می‏کنند. امرالله ابراهیمی وجود چنین فضایی را ناشی از یک سرپوش نامرئی می‏داند:

«مشکل بزرگ ما ایرانی‏ها این است که هرکس فقط عشیره و قبیله‏ی خود را می‏بیند. جریانات سیاسی را هم فقط وقتی برای گروه خودشان مفید بدانند، انتشار می‏دهند. در ارتباط با پرونده‏ی انوش هم ما دست تنها بودیم و هیچ تریبونی نداشتیم. در حالی که انتشار اطلاعات نباید بر حسب مصلحت که بر حسب ضرورت باشد. مسئله‏ای که در ارتباط با پرونده‏ی انوش نقش بسیار بزرگی بازی کرد، این بود که خود انوش با تمامی افراد رابطه‏ی حسنه و خیلی نزدیکی داشت. به‌همین دلیل هرکسی می‏‌ترسید که مبادا او فلان مسئله‌ی وی را افشا کند. افراد بسیاری با امثال انوش در ارتباط بودند، ولی ما هم به‌عنوان یک عنصر سیاسی، می‏توانیم تشخیص بدهیم که آنها کادر وزارت اطلاعات نبودند، بلکه ناخواسته در این دام افتاده بودند.»

 

عامل قتل انوش کیست؟

آیا هیچ‏گاه عوامل قتل انوش شناسایی شدند؟ برخی از ایرانیان وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی را مسئول می‏دانند. چرا که انوش تبدیل به مهره‏ای سوخته برای آنها شده بود. امرالله ابراهیمی، اما دیدگاه دیگری دارد:

«اگر قرار بود از میان برداشتن انوش از سوی وزارت اطلاعات ایران و یا جناحی از رژیم صورت بگیرد، سعی می‏کردند مدارک و عکس‏ها را از بین ببرند، اما هیچ‏یک از این مدارک از بین نرفته است.

نکته‏ی دیگر این بود که گزارش‏هایی که انوش برای وزارت اطلاعات نوشته بود، نشان می‏داد که فعالیت او روزبه‏روز بیش‌تر می‏شده. یعنی در سال ۱۹۹۵ بیش‌ترین گزارش را داشته و خیلی فعال‏تر از قبل بوده است. به نظر من، این احتمال خیلی ضعیف است.»

گروه دیگری از ایرانیان اما انوش را جدا از فعالیت‏های جاسوسی، مرتبط با فعالیت‏های مخفی دیگر، خارج از دنیای سیاست می‏دانند و حدس می‏زنند باندها و مسائل مربوط به آن فعالیت‏ها در قتل انوش نقش داشته است؛ حدس و گمان‏هایی که تا زمانی که مدارک معتبری در باره‏ی آنها افشا نشود، هم‏چنان در محدوده‏ی حدس و گمان باقی می‏مانند.

 

پانزده سال بعد

حدود پانزده سال از ماجرای جاسوسی و قتل انوش گذشته است. جو بدگمانی، به‏ویژه در یک سال گذشته و در پی جنبش اعتراضی در داخل ایران، تا حد زیادی از بین رفته است، اما هنوز ایرانی‏هایی که فضای آن روزهای زندگی در تبعید را تجربه کرده‏اند، نسبت به مسائل مشابه حساسند. گاه عکسبرداری از تظاهرات، با واکنش شدید این دسته از ایرانیان اندک روبه‌رو می‏شود و نگاه پر شک و تردید آنها به هر چهره‏ی تازه‏ای که پا به گردهمایی‏های اعتراضی می‏گذارد، ادامه دارد.

به‏هررو سال‏ها گذشته و جامعه‏ی مهاجر ایرانی در تبعید هم دگرگون شده است، اما شناخت از آن‏چه نسل گذشته تجربه کرده، همواره جالب و راه‏گشا است.

 

توضیح شهروند:

معمولا شهروند از بازچاپ مطالب منتشر شده در سایر سایت ها، به منظور اجتناب از کپی کاری، خودداری می کند، ولی گاه برخی از مطالب از جمله این گزارش را، به دلیل اهمیت آن و همچنین جنبه ی آگاهی رسانی و هشیارکنندگی آن، شایسته ی بازچاپ می یابیم. این گزارش در سایت رادیو زمانه منتشر گردیده است.