از اینجا، از آنجا، از هر جا /۹۴

“شخصی از مولانا عضدالدین پرسید که چون است که در زمان خلفا مردم دعوی خدایی و پیمبری بسیار می کردند و اکنون نمی کنند؟ گفت: مردم این روزگار را چندان ظلم و گرسنگی افتاده است که نه از خدایشان یاد می آید و نه از پیغمبرشان.” گفته ی کوتاه فوق که گویی روزگار ما را به تصویر می کشد نوشته عبید زاکانی است که در آثار خود مسائل و مشکلات جامعه زمان حیاتش را بدون پرده پوشی و به زبان اهل تدبیر و خرد به رشته تحریر در آورده و ما را از چگونگی گذران زندگی مردم که در آن ایام گرفتار ریا، دزدی، خیانت، دورویی، تزویر، فساد و زهد فروشی بودند، آگاه کرده است.

آثاری که عبید زاکانی از خود به یادگار گذاشته است، نمونه بارزی از واکنش یک انسان متعهد و دردشناس با ذهنی هشیار و طبعی حساس در برابر قساوت ها، نابکاری ها، بیدادگری ها، مردم کشی ها، ریاکاری ها، فسق و فجورها، زهدنمایی ها و ریا و سالوس حکام زمانه خود است. طنز عبید، هزل و بیهوده گویی نیست. حماسه قلمی قومی است که وقتی در زیر فشار حکومت جابر و استبدادی هیچ وسیله ای برای رفع ظلم و جور و دفع استبداد و دیکتاتوری نیافت، ناگزیر با سلاح قلم و طنز و کنایه به جنگ وضعیت اسفناک جامعه رفت.

طنز عبید در حقیقت شمشیر برانی است که در روزگار تیره و دشوار بر پیکر ظلم و بیداد و خودکامگی و استبداد فرود آمده است. عبید با این سلاح و با این قلم و با وسعت گسترده توانایی های زبان فارسی، انتقام ملت رنجدیده ایران را از حکام زورمدار، متجاوزان بی فرهنگ و شعور و خود فروختگان اطراف آنها، گرفت. او می نویسد:

“در تواریخ مغول آمده است که هلاکوخان چون بغداد را تسخیر کرد، جمعیتی را که از شمشیر بازمانده بودند، بفرمود تا حاضر کردند. چون بر احوال مجموع واقف گشت گفت که باید صاحبان حرفه را حفظ کرد. رخصت داد تا بر سر کار خود رفتند. تجار را مایه فرمود دادند تا از بهر او بازرگانی کنند. جهودان را بفرمود که قومی مظلومند به جزیه از ایشان قانع شد. قضات و مشایخ و صوفیان و حاجیان و واعظان و معرفان و گدایان و قلندران و کشتی گیران و شاعران و قصه خوانان را جدا کرد و فرمود: اینان در آفرینش زیادی هستند و نعمت خدای را حرام می کنند. حکم فرمود تا همه را در شط غرق کردند و روی زمین را از وجود ایشان پاک کرد.”

هر کلام عبید خنجری است در گلوی ایلخانیان و مزدورانی که سرزمین آباء و اجدادی او را به نابودی کشانده و مردم بی گناه و پاک سیرت را به بدبختی و فلاکت رسانده بودند. عبید فقط از طبقه حاکمان دلخور نیست، از مردمی که دور ایشان جمع شده و با جور و ستم اسباب حکمرانی و معیشت و زورگویی آنان را فراهم می ساختند، بیشتر متنفر و در عذاب بود. عبید جامعه شناسی بزرگ بود که تصور و برداشت عمیقی از اجتماع زمان خود داشت. او زاهدان سالوس و ریاکار و فاسقان و ملایان دین فروش نابکار را که با تظاهر به نمایش طاعت و عبادت در انظار عامه، از اجرای هیچ نوع اعمال شیطانی و مغایر با کرامت انسانی دریغ نمی ورزیدند افشا و معرفی کرده و عطش سیری ناپذیر و حرص و آز دنیایی آنان را برملا کرده است. به نکته ای که او نوشته توجه کنید:

“زن طلحک فرزندی زایید. سلطان محمود او را پرسید که چه زاده است؟ گفت: از درویشان چه زاید؟ پسری یا دختری، گفت: مگر از بزرگان چه زاید؟ گفت: چیزی زاید بی هنجار گوی و خانه برانداز.”

روزگار عبید، روزگار غریبی بود، چون در آن زمان پادشاهان، امیران و وزیران همه نعل وارونه می زدند، یعنی به ظاهر هر چه می گفتند در باطن ضد آن را انجام می دادند. شیوه انتقادی عبید هم خاص زمان او بود. سلطان اویس جلایری با همه هنرمندی و هنرپروری و طبع شعر و تدبیر و قدرت، آشکارا نسبت به پسری عشق می ورزید و سلمان ساوجی شاعر دستگاه او مثنوی فراق نامه را در شرح سرگذشت این عشق می سرود. مبارزالدین محمد مظفری با همه خُم شکنی و تظاهرات دینی، از تزویر و ستم و بی حرمتی چیزی فروگذار نمی کرد. ابواسحق اینجو بیشتر دوستدار خوشگذرانی بود و اگر اتفاقی می افتاد در کشتار و ستمگری باز نمی ایستاد. قاضیان و شریعتمداران از انجام هرگونه ناروایی، پروایی نداشتند. در این دوران انسان اندیشمندی چون عبید برای نشان دادن این اوضاع نابسامان به شعر رندانه و طنز روی آورد. اداره شهر و حکومت هم دست یک عده قداره بند، دزد، ریاکار، بی سواد ظاهر الصلاح بود که دمار از مردم درآورده بودند. در یک چنین اوضاع و احوالی، صدای فریاد عبید از این همه مظالم بلند است و او است که با آثار خود متعهدانه برای ثبت در تاریخ، وضعیت روزگار خود را نشان داده است. بسیاری از شرایط و مطالبی که عبید در آثارش بیان کرده، گویی چنان است که او دارد روزگار ما را به تصویر می کشد. مثلاً ما می فهمیم که در زمان های گذشته هم هنگام نماز و به مسجد رفتن، مشکل سرقت کفش برای همه وجود داشت. اخیراً هم در کیسه ای پلاستیکی کفش هایمان را با خود به درون مسجد می بریم. عبید این عیب بزرگ جامعه را این گونه بیان کرده است:

“درویشی کفش در پا نماز می گزارد. دزدی طمع در کفش او بست. گفت: با کفش نماز نباشد. درویش دریافت و گفت: اگر نماز نباشد، گیوه باشد.”

عبید هم عصر حافظ بود، حدود سال ۷۱۰ هجری در زاکان قزوین به دنیا آمد و در بین سال های ۷۶۸ الی۷۷۲ درگذشت. آثار او را بیابید و بخوانید و از گفتار نغز او لذت ببرید و اگر دوست داشتید، این پند او را که در رساله صد پندش آمده است به کار بندید: “تا توانید سخن حق مگوئید تا بر دل ها گران نشوید و مردم بی سبب از شما نرجند.”

عبید زاکانی و مشکل قرض

عبید رندی پاک باز بود. این رندی و چالاکی او را از دم و دستگاه حکومت که تأمین کننده مخارج و هزینه شعرا بودند، تا اندازه ای دور کرد. شعر زیر که نشان از بدهی و قرض او دارد، این مطلب را تأیید می کند:

مردم به عیش و شادی و من در بلای قرض

هر یک به کار و باری و من مبتلای قرض

قرض خدا و قرض خلایق به گردنم

آیا ادای فرض کنم یا ادای قرض

خرجم فزون ز غایت و قرضم برون ز حد

فکر از برای خرج کنم یا برای قرض

از هیچ خطم نتابم غیر از سجل دین

وز هیچکس ننالم غیر از گوای قرض

در شهر قرض دارم و اندر محله قرض

در کوچه قرض دارم و اندر سرای قرض

از صبح تا به شام در اندیشه مانده ام

تا خود کجا بیابم ناگه رجای قرض

از صبح تا به شام در اندیشه مانده ام

تا خود کجا بیابم ناگه رجای قرض

مردم ز دست قرض گریزان و من به صدق

خواهم پس از نماز و دعا از خدای قرض

عرضم چو آبروی گدایان به باد رفت

از بس که خواستم ز در هر گدای قرض

گر خواجه تربیت نکند نزد پادشا

مسکین “عبید” چون کند آخر دوای قرض

خواجه علاء دولت و دین آن که جز کفش

هرگز کسی ندید به گیتی سزای قرض

***

مرا قرض هست و دگر هیچ نیست

فراوان مرا خرج و زر هیچ نیست

جهان گو همه عیش و عشرت بگیر

مرا زین حکایت خبر هیچ نیست

هنر خود ندانم و گر نیز هست

چو طالع نباشد هنر هیچ نیست

عنان ارادت چو از دست رفت

غم و فکر برگ و دگر هیچ نیست

به درگاه او التجا کن “عبید”

که این رفتن در به در هیچ نیست

اخبار کتاب و تازه های نشر

* اخیراً کتاب ارزشمندی با نام “زنان درخاورمیانه ـ گذشته تا کنون” نوشته نیکی . آر کدی با ترجمه هما مداح توسط موسسه نشر و پژوهش شیرازه به بازار آمده است. این کتاب مجموعه تحقیقاتی است که از سال ۳۵ تا ۶۹ خورشیدی گردآوری و مستندسازی شده و مؤلف در صدد است که بگوید تبعیض های جنسیتی، اعتراض ها و سرکوب زنان خاص زنان خاورمیانه یا کشورهای در حال توسعه نیست و شامل همه کشورهاست. در این رابطه می توان گفت که این کتاب نخستین کتابی است که به شکل وسیعی زندگی و تجربه زیستی زنان خاورمیانه را در بعد سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در بر می گیرد. مطالب کتاب بر پایه منابع وسیعی است که مؤلف برای دریافت درستی از وضعیت زنان همه را مرور کرده است. این کتاب اثری است که می توان گفت حاصل یک عمر مطالعات خاورمیانه شناسی پرفسور کدی با تأکید بر زندگی زنان است. مطالعه این کتاب را به همه علاقمندان به ویژه زنان توصیه می کنم.

تفکر هفته

این هفته به چند پند از رساله صد پند عبید زاکانی توجه کنید:

ـ بر خودپسندان سلام مدهید.

ـ از همسایگی زاهدان دوری جویید تا به کام دل توانید زیست.

ـ حج مکنید تا حرص بر مزاج شما غلبه نکند و بی ایمان و بی مروت نگردید.

ـ عیش امروز را به فردا میندازید.

ـ جان فدای یاران موافق کنید.

ـ سخن شیطان باور مکنید تا گمراه نشوید و به دوزخ نروید.

ـ ای عزیزان، عمر غنیمت شمرید.

ملانصرالدین در تورنتو

لزوم آرامش نسبی در مهاجرت، تساهل و تسامح در پیش آمدها و تعامل و همآهنگی با خانواده است. انجام این کار برای نسلی که بیشترین زمان حیات خود را در یک فرهنگ متعصب و بسته طی کرده اند نه تنها مشکل بلکه تا اندازه ای غیرممکن است. در یکی از روزهای نسبتاً سرد تورنتو در این زمستانی که نه زمستان بودنش معلوم است و نه هوای خوش پائیزی آن، برای خرید به پلازای ایرانیان رفته بودم که از دور سیمای بشاش و شاداب حضرت ملانصرالدین نظرم را به خود جلب کرد. به حضورش شتافتم و پس از عرض ارادت و احترام پرسیدم: “استاد این طرف ها، برای چه کاری آمده اید؟” جواب داد: “همسرم هوس پختن یک آش رشته دبشی کردند و من آمده ام تا رشته آشی و کشک بخرم.” من با شنیدن این جواب گفتم واقعاً که استاد بهترین تعامل و هماهنگی را با خانواده دارند. صحبت مان گرم شد دوباره از ایشان پرسیدم:”به نظر شما اوضاع و احوال جهانی با تغییرات دولت در آمریکا را چگونه می بینید؟”

متواضعانه پاسخ داد:”پسرم هر چند که هنوز زود است که بتوان در این باره صحبت درستی کرد ولی این نکته را در نظر بگیرید که سرمایه داری، در هر لباسی فزون خواه و توسعه طلب است به ویژه اگر در راس آن آدم تاجری مثل ترامپ قرار گیرد که دنیا را با عینک مالی و تجاری نگاه می کند. این را هم بدانید که استعمار، زاده سرمایه داری است نه زاده روشنگری و نه دستاورد رنسانس و چیزهای دیگر. سرمایه داری پس از شکست مارکسیسم در شوروی تبدیل به یک سرمایه داری وحشی و تهاجمی شده است. ترامپ فکر می کند که رئیس جمهوری آمریکا مثل مدیر عامل یک شرکت خصوصی است که اگر کارمندی تخلف کرد به راحتی بتوان او را اخراج کرد. در حالی که لازمه ریاست جمهوری در یک کشور ابر قدرتی مثل آمریکا حفظ منافع آن کشور با رعایت اصول تساهل و تسامح است که در ذهن ترامپ این شناخت وجود ندارد. با این جهل و نادانی خدا عاقبت بشر و بشریت را به خیر کند. شما هم زیاد نگران نباشید و دعوت مرا برای نوش جان کردن یک پرس آش رشته اوریجینال بپذیرید و عصر به منزل ما با اهل و عیال تشریف بیاورید که در این هوای سرد زمستان حسابی می چسبد.”