فرهادی دومین بار است که موفق به دریافت جایزه ی اسکار در بخش فیلم های خارجی می شود. او در سال ۲۰۱۲ توانست برای فیلم “جدایی نادر از سیمین” برای اولین بار این جایزه را از آن خود کند.

اصغر فرهادی هنرمندی است که صدای اعتراضش به مشکلات درون ایران، در فیلم هایش بلند است. او به دنبال کلیشه ها و برخی باورهای روزمره و گندیده ی جامعه امروز ایران رفته و با هوشمندی و قدرت خارق العاده در به تصویر کشیدن جزییات، بخشی گمشده از ایرانی ها را نمایان می کند که دیدن آن بیش از دنیا برای ایرانی ها جذاب است.

در فیلم های فرهادی سربلندی، عدم قضاوت، بخشش، آزادی و هاله ای از روشنفکری نمایان است؛ مفاهیمی که جامعه ی سرخورده ی امروز ایران برای دیدن و داشتنش تشنه است و جان می دهد.

اصغر فرهادی با انتخاب هوشمندانه ی فیروز نادری و انوشه انصاری، دو ایرانی برجسته و قابل افتخار در آمریکا، و با نوشتن یک سخنرانی کوبنده و انتقادی به سیاست های اخیر امریکا، اعتراض محکمی به ترامپ کرد که آگاه باشد کجا با ایرانی ها در می افتد و ایرانی ها کجای تاریخ آمریکا ایستاده اند. اما ایرانی ها انتظار اعتراض های دیگری از جانب فرهادی دارند!

ایرانی امروز در خفقان روزگار می گذراند و انتظار دارد کسی صدایش باشد.

ایرانی امروز می خواهد هر فردی هر کجای دنیا با دیدن تریبون و هوای آزاد تفکر و سخن گفتن، فریاد ظلمی باشد که از شمال تا جنوب ایران بر مردم می رود. می خواهد ببیند که فردی مانند فرهادی که تریبون جهانی در اختیار دارد علاوه بر عرضه ی اعتراض در قالب فیلم های اجتماعی، با صدای بلندتر به جای مردم خوزستان نفس می کشد، به جای اقلیت های مذهبی و قومی حرف می زند، صدای زندانیان سیاسی است، و سرطان جانش را نربوده است.

فرهادی یک نفر است و البته که مسئولیت بزرگی بر دوش دارد. فرهادی باید بداند و البته که می داند که نشان دادن رختخواب دونفره، کمی از موی بازیگر زن، این که زن ها آدمند، این که مرد ایرانی می تواند دیگر غیرتش را که مایه ی بدبختی در طول قرن هاست کنار بگذارد، این که ما حق قضاوت نداریم، کافی نیست وقتی تنها در فیلم باشد!

اصغر فرهادی روزنه ی امید میلیون ها ایرانی است که زیر ماسک های آلودگی هوا و با ناامیدی و سردرگریبان بی پولی و بیماری، در شهر می گردند و چشم به فریادی دوخته اند که هر چند سال یک بار در فیلمی از اصغر فرهادی بلند است. قصد منتقدان آزار آقای فرهادی نیست، اگر این چنین بی مهابا از وی انتظار دارند که صدای همه چیز در ایران باشد. فرهادی کار خود را به بهترین نحو انجام می دهد و انگار این توقع ایرانی ها را از او زیادتر می کند.

ای کاش فرهادی یک آدم معمولی بود، با نگاهی معمولی و مانند تمام هنرمندان معمولی در ایران، و یا ای کاش فرهادی هزاردستان بود و با هزاران حنجره و توان بی نهایت و آزاد.

فرهادی یک کار انجام می دهد و به درستی از پسش برآمده است و باید هزاران بار جدای همه ی انتقادات به وی تبریک گفت.

باید منتقدان نیز بدانند که فرهادی در فضایی توتالیتر دوربین به دست می گیرد و ریزبینی هایی را به تصویر می کشد که ممکن است گفتنش با لحن تند سیاسی تنها این آخرین امید را از جامعه ی امروز ایران که چشم به مغز و دوربین فرهادی دوخته اند، بگیرد.

فرهادی در خیابان و در بین مردم فرهادی است، با همین سیاست پیشگی و چشمان نافذش، شاید فرهادی اگر فریادش بلندتر شود، در ایرانی که حقی برای آزادی بیان قائل نیست، همین تاثیر کوچک نیز از مردمان ما دریغ شود…