روبرو روی دیوار،کسی نشسته، دندان های نیشش بزرگ است. مرتبن در نسیمی که می آید پاهایش می رقصد. صورت گرد و قد بلندی دارد، وقتی می ایستد قدش از دیوار بلندتر است. از اینجا که من نشسته ام حمام همسایه ی کوچه ی روبرو دیده می شود. کسی خود را می شوید. از پشت شیشه ی مشجر همه چیز را می شود دید. پارسال سر همین که یکی مرد همسایه را در حمام تماشا می کرد دعوای بدی در گرفت.
مرد چاق مثل گاو خشمگین در کوچه دوید به سمت خانه ی همسایه. از صورت بخارزده اش،حرارت می بارید و موهای خیس و کوتاهش برق می زد. به قدری عجله داشت که هرکس سر راهش بود به گوشه ای پرت می شد.
جلوتر از او مرغ از قفس پریده. چنان می گریخت که دو بار نزدیک بود ماشین به او بزند. قالب گوشتی به شکل لباس. با هیجان بالا و پایین می رفت. هیکل ریزه از لای جمعیت پرید و گاو به گردش نرسید. خشم بود که از دهانش می ریخت.
سر همین مسئله رابطه دو همسایه شکراب است.
درِ حمام را عوض کرده ام. چند روز دیگر هم معمار می آید و ساختمان را کلن می کوبد و دو واحد شیک و تمیزتا سال بعد به من می رسد.
آن روز که عباس چاق را از همین جا دید می زدم، حواسش نبود که من یا هرکس دیگر می تواند آبرویش را ببرد. اصلن آبروی آدم دست خودش است. مادربزرگ می گوید مال خودت را حفظ کن همسایه ات را دزد نکن.
آخر چه ربطی دارد؟
ربط دارد عزیز من. ربط دارد. اگر درِ حمام را درست کنی کسی نمی تواند تو را دید بزند.
درِ حمام درست است، اما باز هم مرا دید می زند.
کفها به آرامی از پستی بلندی های بدنم می لغزد و به کف، شره می کند هر چه می شویم، باز چربم. انگشتم روی چرم تنم سُر می خورد. آب تا مچ پایم بالا می آید.راه آب بند شده.پرها روی آبِ کف آلود تکان تکان می خورند. همه را جمع می کنم و در سطل می ریزم. به گردنم دست می کشم، زمخت است. مثل بدن مرغی که پرهایش را کنده باشند؛
از حمام صدای گاو می آید..