پادشاه عربستان نه تنها به بی حجاب بودن ملانیا ترامپ اعتراض نکرد، با او دست هم داد .

پای معامله اسلحه که در میان باشه آدم سخت نمی گیره. اصلا دوروزه دنیا ارزش این چیزها را نداره!

روحانی، شربت مسکن!

انتخابات ایران، علاوه برانتخاب رئیس جمهور جدید ، مثل یک شربت مسکن، آرامشی هم نصیب جامعه هیجان زده ایران کرد.

کاندیداهای دست چین شده و از صافی های مختلف گذشته، دست همدیگر را به طور بی سابقه ای روکردند و سنگین ترین اتهامات را به هم زدند. مردم هم با تلفن هایشان به تلویزیون هایی مثل بی بی سی و صدای آمریکا، تا آنجایی که ادب اجازه می داد، تک تک آنان را شستند وگذاشتند کنار، در نتیجه وقتی انتخابات تمام شد، یک سکوت و آرامش روانی جامعه را فرا گرفت و همه لَخت و بی حال افتادند روی مبل و تختخواب.

درحقیقت جامعه حالت کسی را پیدا کرد که سرفه شدیدی داشته و شربت مسکّنی سرکشیده و فعلا از حال رفته…!

***

فکر دو برابر و نیم کردن یارانه که قالیباف انداخت توی سروکله مردم، به این سادگی بیرون نمیره. دوستی می گفت تلفن کرده بودم طالش که حال مادربزرگم را بپرسم، گفت مادرجون من که حساب وکتاب سرم نمیشه، حالا این رایانه! را که می خوان دوبرابرونیمش کنن چقدر میشه، می تونی برای من حساب کنی؟!

***

آقا معلم نمازش که تموم شد گفت خدایا دلم می خواد بگم شکرت واسه همه چیز، ولی نمیگم. می ترسم بهت بربخوره و خیال کنی دارم بهت متلک میگم و تیکه میندازم!

***

بیشتر این نصیحت های اینترنتی به درد عمه آدم می خورد

کاشکی یک چیزی بگن که به درد خود آدم هم بخوره!

***

انتخابات تمام شد و وعده های صدتا یک غاز را جارو کردند!

***

از کاندیدایی پرسیدند برای رسیدگی به مسائل زنان چه برنامه ای دارید؟

جواب داد به مسائل زنان، شوهران شان باید رسیدگی کنند، ما طرف چنین مسئله ای بریم، برامون حرف درمیارن!

***

مسئله اینه که حرف زدنمون هم یک جورهایی غیرعادیست. به میلیون ها  مستاجر زن می گوئیم خانم خانه دار!

***

دوستی می گفت شب انتخابات غروب نشده رفتم خوابیدم. پرسیدم چرا اینقدرزود؟ جواب داد آخرین شب بود و دلم می خواست تا آنجایی که می تونم خیالبافی کنم و رویا ببافم. می دونستم انتخابات که تمام بشه همه اون حرف های قشنگ قشنگ دود میشه و میره هوا!

***

لطف برگزاری هفته کتاب و نمایشگاه کتاب در اینه که مردم متوجه می شوند کتابی را که می خرند، فقط به درد خواندن نمی خورد!

***

وقتی ترامپ گفت من کاسب خوبی ام، کسی باورنکرد…

یک فنجان قهوه مجانی خورد، ۱۰۰ میلیارد یورو هم تجهیزات نظامی فروخت و بلند شد.

ببین لامصب چه جوری عرب ها رو از ما ترسونده که اینجور سرکیسه را شل کرده اند!

***

دیروز حوصله نداشتم به ایران و مسائلش فکرکنم. رفتم پیاده روی کنار رودخانه و ساعتها گشتم و روی نیمکت هایی که برای استراحت گذاشته اند ، نشستم.

وقتی برگشتم به خانه دیدم همسرم آش شله قلمکار درست کرده است. هیچی دیگه، دوباره یاد ایران وگرفتاریهایش افتادم!

***

آتیشپاره هرآتیشی که دلش خواست سوزوند. می دونست که تا چهار سال دیگه جرات چنین خودنمایی و عرض اندامی را نداره!