عباس شکری
بخش دوم و پایانی
گفت وگو با دانشجویی از ژوهانسبورگ
در ارتباط با تحولات بعداز دوران «ماندلا» ضمن صحبت های پراکنده ای که با خیلی از سیاه پوست ها داشتم، با دختری که دانشجوی سال چهارم «اقتصاد سیاسی» است گفتگویی انجام داده ام که بخش های عمده ی این گفتگو را در زیر خواهید خواند.
اگر ممکن است خود را به اختصار معرفی کنید.
۲۴ سال دارم و دانشجوی سال آخر رشته ی اقتصاد سیاسی در دانشگاه ژوهانسبورگ می باشم. در ناحیه ای زندگی می کنم که در جنوب شرقی ژوهانسبورگ واقع است و شهره ی عام و خاص است؛ این ناحیه «سویتو» نام دارد.
ویژگی این منطقه چیست؟
«سویتو» از تاریخ غنی و پرباری برخوردار است. محل زندگی بزرگ مرد آفریقای جنوبی و جهان، “نلسون ماندلا” بوده است و اولین منطقه ای است که سیاهان برای سازماندهی مبارزات شان به آن جا نقل مکان کردند. این نقل مکان زمانی روی داد که دولت سفید قانونی را تصویب کرد که عملا تبعیض نژادی رسمی و قانونی می شد و می بایست محل زندگی سیاه ها از سفیدها جدا شود. بیشترین سیاهان به این منطقه نقل مکان کردند و برای احقاق حقوق شان مبارزات چندین ساله ای را سازماندهی کردند. مبارزاتی که آرام بود اما هماره از سوی پلیس سفید به خشونت کشیده می شد. تلاش برای از بین بردن برخورد متفاوت با سیاه ها و سفیدها در روزهای اول همیشه با شکست روبرو بود و زخمی و کشته شدن مردم. بدون خشونت بودن مبارزات سرلوحه ی رهبران جوان آن روز بود که از “گاندی” آموخته بودند. همان ها اما وقتی کاسه ی صبرشان به سر آمد، سرانجام واژه ی «راسیست» را برای دشمنان خود که رهبران و پلیس سفید بود، به کار بردند. ببینید، حتا به کارگیری واژه ی راسیست هم از همان اول بر سفیدها اتلاق نکردند که کارکرد نامردمانه ی آنها رهبران را مجبور به به کار گرفتن چنین واژه ای کرد که فکر می کنم حق شان هم بوده است. ویژگی مبارزات خستگی ناپذیر سیاه ها علاوه بر آرام و بی خشونت بودن اش، تداوم آن بود که تنها خواستار برابری و رفع هرگونه تبعیض نژادی بودند. این که می پرسید ویژگی منطقه ی «سویتو» در چیست، باید بگویم که نطفه ی مبارزات سیاه پوستان در همین منطقه گذاشته شد. مثلا در سال ۱۹۷۶ که دولت سفید قانونی تصویب کرد که بر اساس آن سیستم آموزشی دوگانه و از ورود سیاه ها به پارلمان جلوگیری می شد، باز هم سیاه ها برای برابری، عدالت و رفع تبعیض به خیابان ها آمدند. طبق قانون جدید آموزشی، مواد درسی سیاهان و سفیدها با هم متفاوت بود و دانش آموزان سیاه می بایست همان مواد درسی متفاوت را هم با زبان آفریقایی می آموختند و نه انگلیسی. در ماه جون همان سال، والدین سیاه تصمیم گرفتند که فرزندان شان را به مدرسه نفرستند و در عوض خود آنها برای رفع این تبعیض به خیابان ها آمدند که راهپیمایی اعتراضی آنها به خشونت کشیده شد و تنی چند از مردم که در برابر پلیس تا بن دندان مسلح سفید، تنها سنگ های گوشه ی خیابان را برای مقابله داشتند، کشته شدند. نه تنها والدین که خون بیش از دوازده دانش آموز کم سن و سال هم در آن روز سنگ فرش خیابان های ژوهانسبورگ را رنگین کرد. آنها جان باختند به این امید که مبارزات حق طلبانه شان سرانجام روزی موجب رفع تبعیض شود و گسترده شدن فرش عدالت.
وقتی “ماندلا” از زندان آزاد شد شما کودکی بیش نبودید، آیا از مبارزات و راهپیمایی ها چیزی به یاد دارید؟
در آن دوران من به همراه خانواده ام در «سویتو» زندگی می کردم که نمی دانم چرا مجبور به مهاجرت شدیم. مهاجرت به استانی به نام «رستن بورگ» که واقع است در شمال غربی آفریقای جنوبی. مهاجرت ما به این معنا نبود که والدین من خواسته بودند از تظاهرات و اعتراضات روزافزون فرار کنند که در رستن بورگ هم در بر همان پاشنه می چرخید؛ مدارس تعطیل بودند و تظاهرات خیابان برای احقاق حقوق پایمال شده، کار هر روزه ی سیاهان بود. در آن روزها سیاه ها ترس داشتند که فرزندان شان را به مدرسه بفرستند، چون امنیتی برای آنها وجود نداشت. این ناامنی ناشی می شد از حضور بلامنازع پلیس سفید و حتا تعدادی مزدور سیاه ـ که از کشورهای همسایه آورده شده بودند ـ در خیابان ها. بنابراین امن ترین جا برای کودکان یا خانه بود و یا در کنار پدر و مادرشان در تظاهرات آرام خیابانی.
اکنون در جهان چنین گفته می شود که در آفریقای جنوبی دوران آپارتاید به سر آمده است. به نظر شما آیا واقعاً آپارتاید تمام شده است یا فقط چهره عوض کرده و به نوعی دیگر رواج دارد؟
به باور من آپارتاید هنوز به سر نیامده که فقط کمی کم رنگ تر شده است و اینجا و آنجا حضور دارد. اگر سری به مناطق روستایی و دورافتاده ی آفریقای جنوبی بزنید، خواهید دید که تقریباً هیچ چیز عوض نشده است. یعنی حتا چهره هم عوض نکرده و آپارتاید به همان حدت و شدت وجود دارد، اما اگر به شهرهای بزرگ مثل ژوهانسبورگ و پریتوریا سر بزنید شاهد تغییراتی می باشید. این تغییرات به خصوص در سیاست بهتر شدن شرایط اقتصادی سیاهان است که معروف است به “بی ای ای”. این تحول در شهرهای بزرگ به گونه ای است که حتا بعضی ها معتقدند که آپارتاید در راه اصلاح و تجدیدنظر است. البته اقتدار قدرت در دست تعدادی معدود شرایط را طوری رقم زده است که این هراس وجود دارد که در این تجدید نظر، آپارتاید سیاه نیز سر بر آورد.
این روزها در رسانه های آفریقای جنوبی بحث سانسور و آزادی بیان مطرح است و این گفتگوها چنان وسیع شده که حتا خانم «نادیم گوردیمر» نویسنده ی آفریقای جنوبی که برنده ی ادبیات نوبل هم شده است را به میدان آورده و مشغول جمع کردن طومار امضا برای مقابله با تضعیف آزادی بیان است. می شود در این مورد توضیح دهید؟
می دانید که در آفریقای جنوبی یکی از ارکان اساسی که پس از “ماندلا” باقی مانده است و فکر می کنم که باید برای همیشه هم بر جا بماند، دموکراسی است. دموکراسی که بدون آزادی بیان و یا رسانه ی آزاد باشد، یعنی همان شیر بی یال و دم و اشکم. در کشوری که هنوز اکثریت مردم اش از تحصیل دور مانده اند، چشم و گوش جامعه، رسانه ها می باشند که در برابر قوانین و دولت و پارلمان هشدارهای لازم را به مردم می دهند. اگر این سنت از بین برود یعنی دموکراسی را مثله کرده اند و چیزی دیگر به نام دموکراسی در جامعه جاری است. دولت سیاه که در پارلمان هم اکثریت دارد و متعلق است به «کنگره ی ملی آفریقا» ماده ی قانونی را به پارلمان فرستاده که طبق آن اگر مطبوعات اخبار و اطلاعات حساس و محرمانه را افشا کنند، مجازات خواهند شد و حتا تا بیست و پنج سال زندان خواهد داشت. مطبوعات و نویسندگان هم معتقدند که دولت سیاه نه به خاطر حساس بدون اطلاعات که به خاطر انتقادات جان سوزی که این روزها در مطبوعات منتشر می شود، تصمیم دارد که جلو آزادی بیان را بگیرد. مطبوعات نسبت به رشوه خواری، طماعی تازه به دوران رسیده ها و فردی کردن موارد به جای عمومی کردن شان، سلسله مقالاتی را به چاپ می رسانند که دولت را وادار کرده است تا دست به واکنش غیرمنطقی بزند. به جای این که از این هشدارها استفاده کند و مانع رشوه خواری و حرص و طمع نمایندگان، وزرا و مدیران ارشد شود، می خواهد بر مطبوعات دهن بند بزند. این یکی از همان قدم هایی است که گفتم گویا قرار است که آپارتاید سیاه بر جامعه حاکم شود.
اگر بخواهم این پرسش شما را به پرسش پیشین تان پیوند بزنم، می توانم بگویم که آپارتاید تا حدودی کنار زده شده است، اما برای محو کامل آن راه درازی پیش روی ما است که باید با صبر و پشتکار و فراگیری علوم و فنون برای رفع تبعیض تلاش کرد. اکنون در جامعه می شود شاهد کسانی بود که قبول کرده اند تا به حقوق دیگران احترام بگذارند و دوشادوش هم برای برابری کار کنند. مثلا در دانشگاه ها، جایی که تا قبل از ماندلا چندان خبری از سیاه ها نبود، امروز، دختران و پسران سیاه و سفید در یک کلاس و در کنار هم به آموختن مشغول می باشند. آنها دیگر مجبور نیستند که مواد درسی متفاوتی از سفیدها انتخاب کنند و به زبان آفریقایی هم بیاموزند که آزادند از هر زبانی که دوست دارند، استفاده کنند. بنابراین تا از بین رفتن کامل آپارتاید راه درازی که صراط مستقیم هم نیست و مارپیچی است دشوار، در برابر ما گسترده شده است.
در عین حال، شنیده ام که میزان دستمزد و حقوق بین دو نفر با دو رنگ سیاه و سفید، اما با شایستگی های برابر، متفاوت است و حقوق سفیدها بیشتر. چرا در حالی که دولت سیاه بر سر کار است، این تفاوت هم چنان وجود دارد و شما چه نامی بر آن می گذارید؟
به همین خاطر هست که می گویم هنوز راه درازی در پیش است تا برابری کامل و رفع تبعیض. خوب ما می بایست رژیم آپارتاید را سرنگون می کردیم که این مهم را با همت مردم و پیگیری و پشتکار رهبری مثل “ماندلا”، انجام شد، اما یادمان باشد که سفیدهای آفریقای جنوبی در همه ی امور سیاسی، کشورداری، فرهنگی، اقتصادی، تجاری و … تجربه ای بیش از ما دارند که تازه راه رفتن در آن راه ها را آموخته ایم. بنابراین در مواردی میزان سواد و مدارک تحصیلی با هم برابر است، تجربه ی بیشتر سفیدها حرف اول را می زند. دلیل دیگری که می تواند موجب نابرابری حقوق و دستمزد باشد، این است که تقریباً همه ی مؤسسات تجاری و مالی و تولیدی در مالکیت سفیدها می باشد و بالطبع در هنگام انتخاب همکار، اولا که سفیدها در اولویت هستند و ثانیاً که حتماً در شرایط مساوی به آنها حقوق بیشتری پرداخت می کنند. ولی یک موضوع را باید به این همه اضافه کنم که شاید در کمتر کشوری رواج داشته باشد، اما در اینجا هر روز جاری و ساری می شود؛ در آفریقای جنوبی شاید هیچ کس از میزان حقوق و دستمزد دیگری خبر نداشته باشد. چرا که گفتگو و بحث در مورد مقدار حقوق و دستمزد حتا با نزدیک ترین دوستان و آشنایان هم ممنوع است. حتما از خیلی ها پرسیده اید که دستمزدشان چقدر است، اما همه آن را از موضوعات محرمانه خود می دانند. البته این هم از سیاست های صاحبان ثروت است که از اعتراض های دستجمعی برای حقوق و مزایای بیشتر جلوگیری کنند. باید امید داشت که در آینده این نابرابری هم به تدریج از بین برود.
به عنوان یک زن فکر می کنید که نقش زنان در رشد و توسعه ی آفریقای جنوبی چیست؟
به باور من، زنان می توانند در توسعه ی آفریقای جنوبی نقش بزرگی بازی کنند. مطالعات انجام شده در مورد مقدار موفقیت زنان در امور بازرگانی نشان می دهد شرکت هایی که توسط زنان تأسیس شده اند، در مقایسه با مردان، در موقعیت بهتر و به سامان تری برخوردار بوده اند، اما اگر به سنت دیرینه ی آفریقا نگاه کنیم، مشاهده خواهیم کرد که هماره زنان نه تنها جنس دوم که از نظر مرتبت اجتماعی هم در رتبه ی دوم قرار داشته اند و هرگز این فرصت را نداشته اند که با مردان در رقابت کاری باشند تا توانایی های شان را به نمایش بگذارند. مردان هرگز دروازه ای به روی زنان در صنایع یا تولید و بازرگانی نگشوده اند و به همین دلیل هم جامعه در طول تاریخ از توانایی های زنان در توسعه و رشد کشور محروم مانده است. ما زنان فریاد می زنیم؛ اگر راه به روی مان گشوده شود، توان تغییر و تحول را داریم. نمونه آن هم انگشت شمار زنانی هستند که فرصت پیشرفت در بخش تجارت داشته اند و نه تنها در آفریقا که در عرصه ی بین المللی موفقیت های بزرگی کسب کرده اند.
با این حساب فکر می کنید که زنان سیاه گام در راه پیشرفت و توسعه بر می دارند یا هنوز …
از منظر سیاسی و مشی حکومت گری اگر نگاه نکنیم، آری. مثلاً در آگهی های استخدام اکنون دیگر از واژه ی “فقط مردان” یا “فقط زنان سفید” خبری نیست و حتا به طور رسمی ذکر می شود که برای شغل مورد نظر همه ی مردان و زنان می توانند تقاضا ارسال کنند، اما بدیهی است که محدودیت گرفتن پُست کاری تنها برای زنان سیاه نیست که زنان سفید هم برای گرفتن کار در رقابت با مردان به سر می برند، اما وضعیت ما زنان سیاه بسی دشوارتر از آنها می باشد. در پیمان نامه های کار که به تصویب شورای کار هم رسیده، آمده است که زنان مثل مردان باید در توسعه و پیشرفت کشور دخیل باشند، اما در عمل چنین کاری انجام نمی شود و زنان هنوز در انتهای صف قرار می گیرند و با دشواری هایی روبرو می باشند که مردان سکان های اصلی کار را در اختیار دارند. خلاصه کنم و بگویم که زنان توان نقش آفرینی در رشد و توسعه کشور را دارند اگر به آنها فرصت بازی داده شود.
نظر نسل جدید، مثل شما، در مورد “نلسون ماندلا” چیست؟
“ماندلا” نماد مقاومت و مبارزه در سراسر جهان است و برای ما آفریقایی ها نه تنها سمبل مقاومت و مبارزه که پدری است دلسوز که سنگ بنای برابری و رهایی از آپارتاید را نهاده است. ما همه او را مثل پدر، رهبر سیاسی، راهنما و حتا مرشد خود دوست اش می داریم و اگر به ادبیات خلق شده توسط نسل جدید در سال های اخیر توجه کنید، خواهید دید که در آثار هنری توسط هنرمندان با چه حلاوتی در شعر، موسیقی، قصه، رمان، نمایش نامه نویسی و حتا رسانه های غیردولتی، سخنان او نقل قول می شود. او نماد انسانیت و شرافت انسانی است و در قلب همه ی ما جای دارد. نسل جدید هم از او آموخته که در برابر بی عدالتی ایستادگی کند و امروز پا جای پای او می گذارد و در جستجوی برابری و عدالت است. این را می گویم چون امروز نسل جدید برای راه یابی به امور سیاسی، اجتماعی و فرهنگی با مقاومت نسل پیشین؛ چه سیاه و چه سفید روبرو است و با عنایت به آموزه های “ماندلا” برای دست یابی به حقوق خود، نسل جدید مجبور است مبارزه کند، حتا اگر این مبارزه علیه هم نژاد خود که سیاهان حاکم هستند، باشد. “ماندلا” هرگز خواهان دولت سیاه علیه سیاهان نبوده است.
می شود حدس زد که نسل جوان راه پر پیچ و خمی پیش روی دارد. آرزوی شما جوانان برای آینده چیست؟
آرزوی بزرگ ما این است که دولت درهای موفقیت را به روی ما بگشاید و دست از این اعتقاد که نسل جدید بی تجربه است بشوید و ما را باور کند. این را می گویم که جوانان آفریقای جنوبی؛ دختر و پسر به این یقین رسیده اند که می توانند جهانی دیگر بسازند. برای ساختن این جهان که رفاه و آسایش و برابری و عدالت و دموکراسی را در بطن خود دارد، توقع داریم که دولت برخاسته از مبارزات نفس گیر “ماندلا” و یاران اش فرصت سوزی را پایان دهد و در عدم به کارگیری جوانان در امور مهم سیاسی و اجتماعی و صنعتی و تجاری، نداشتن تجربه را بهانه نکند. جوانان در کنار و دوشادوش نسل پیش تجربه مدیریت امور کشور را کسب می کنند و جهانی دیگر را خواهند ساخت.
انتظار شما از سایر کشورها در برابر آفریقای جنوبی چیست؟
براساس رشته ی تحصیلی که من در آن مشغول هستم، فکر می کنم که اگر کشورهای دیگر و بویژه ایالات متحده ی آمریکا، اگر به جای این که مواد غذایی یا دارویی به عنوان کمک تحویل ما دهند، نوع کمک های شان را تغییر اساسی دهند و مثلا در صنایع مادر، سرمایه گذاری کنند، بازده آن بیش از آن خواهد بود که ما هماره چشم و دستمان در انتظار کمک های احتمالی سایر ملل باشد. کشورهای پیشرفته باید موقعیتی فراهم کنند که صدای ما در بین سایر کشورها به عنوان یک کشور مستقل شنیده شود و نه این که هماره ما را کشوری نگون بخت بپندارند که از علوم و فنون چیزی نمی داند و بنابراین باید اگر هم در عرصه ی بین المللی هست نقش عروسک خیمه شب بازی را بازی کند. ما را کمک کنند تا به فن آوری های لازم دست یابیم و مستقل شویم. به عنوان یک کشور آفریقایی ما را در عرصه ی بین المللی کمک کنند تا صدای مان شنیده شود، صدای ما که فریاد بر می آوریم؛ به جای مواد غذایی به ما امکان پیشرفت و توسعه دهید.
یک ماه و نیم پیش یک از بزرگترین فعالیت های ورزشی جهان، جام جهانی فوتبال، در آفریقای جنوبی برگزار شد. این رویداد از نظر اقتصادی چه تأثیری بر زندگی مردم داشت؟
اگر بخواهم صادق باشم و تحلیلی علمی از بازی های جام جهانی داشته باشم، باید به دو بخش بیرون و درون مرزی توجه کرد؛ بخش اول که بازاریابی بود و عرضه ی آفریقای جنوبی به جهان، خوب باید منتظر بود و نتایج آن را در آینده مشاهده کرد. این را می گویم چون این بازاریابی بین المللی، باید بر بازار جهانگردی تأثیر بگذارد و احتمالا تعداد کسانی که به عنوان جهانگرد به کشور ما خواهند آمد اضافه شود که اگر چنین نشود می شود گفت که بازاریابی اگر چه خوب بود اما کارکرد ما مردم برای جلب توریست آن گونه که باید، نبوده است. اما بخش دوم تأثیر بازی های جام جهانی همان طور که گفتم، درونی است. یعنی باید دید این بازی ها در اقتصاد مردم چه تأثیری گذاشته است. به باور من تأثیر این بازی ها در اقتصاد مردم، کاملا کوتاه مدت بوده و بعد از پایان بازی ها دیگر بازدهی نداشته است. حتا می شود گفت که با ساختن استادیوم های مدرن فوتبال، بخشی از تماشاگران فوتبال را به خاطر گران شدن قیمت بلیت ورودی، از هواداری از تیم شان محروم کرده است. بنابراین در آن روزها خوب به خاطر حضور هزاران هوادار فوتبال رونقی به بازار اقتصادی داده بود که با تمام شدن بازی ها، آن رونق هم پایان یافت.
در پایان ضمن سپاس از شما که در گفت وگو با هفته نامه ی “شهروند” شرکت کردید، اگر چیزی می خواهید اضافه کنید، بفرمایید.
باز هم تکرار می کنم، به ما به عنوان انسان های عقب مانده نگاه نکنید. به کشورمان این فرصت را بدهید تا در جامعه ی جهانی به عنوان یک کشور مستقل حضور بین المللی داشته باشد و نه یدکی کشورهای دیگر. به ما امکاناتی بدهید که در زمینه های اقتصادی، تجاری، تولیدی و صنعتی مستقل و خودکفا شویم.
پی نوشت:
در خبرهای چند هفته ی اخیر گزارش هایی در مورد اعتصابات کارگری و اعتراضات خیابانی در آفریقای جنوبی به چشم می خورد که همه ی آنهایی که دلواپس مبارزات مردم آفریقای جنوبی اند را متوجه ی آن خبرها کرده است.
در پی این گزارش ها و چاپ بخش اول گزارش من از شهر ژوهانسبورگ، برای تکمیل گفتگوی بالا که این هفته منتشر می شود، با همان دانشجوی رشته ی اقتصاد سیاسی به طور تلفنی پرسش های دیگری در مورد رویدادهای این روزها در میان گذاشتم که در زیر می خوانید:
این روزها در آفریقای جنوبی چه خبر است؟
ـ دو ماه از هیاهوی جام جهانی فوتبال می گذرد و زندگی عادی در جریان است. جریان عادی زندگی که نابسامانی و فقر و بی عدالتی بخش بزرگی از آن است، موجب شده که بیش از یک میلیون و سیصد هزار کارگر عضو سندیکاهای کارگری دست از کار بکشند و تا کنون (روز شنبه چهارم سپتامبر) سه هفته است که هر روز به تعداد اعتصاب کنندگان افزوده می شود و عملا و به تدریج جریان آرام زندگی را به نوعی فلج کرده اند. مدارس و بیمارستان ها تعطیل اند و تظاهرات خیابانی ده ها هزار نفری، کار هر روزه ی معترضان شده است. اعتراض به بی عدالتی اهرم فشار به “یاکوب زوما” رئیس جمهور آفریقای جنوبی شده است که رهبری «کنگره ی ملی آفریقا» را هم به عهده دارد. اکنون فشارها در حدی است که احتمال تن دادن دولت به خواسته های مردم، دور از دسترس نیست.
آن طور که من خبر دارم، اتحادیه سندیکاهای کارگری در انتخابات “کنگره ملی آفریقا” از نامزدی “یاکوب زوما” برای به دست گرفتن سکان کنگره، حمایت می کرد. اکنون …
ـ بله، چنین بود که شما می گویید. او پیش از انتخابات رهبری کنگره قول داده بود که عدالت را همگانی کند، قول داده بود که رشوه و رشوه خواری را از ریشه بخشکاند، قول داده بود که توازنی بین هزینه های روزمره و درآمد مردم به وجود بیاورد و … اما نه تنها هیچ یک از قول هایی که داده بود را عمل نکرد، که هر روز مقامات کنگره یا دولت او برای پُر کردن جیب خود دست به هر کاری حتا بی عدالتی و روزگویی می زنند.
اتحادیه سندیکاهای کارگری آفریقای جنوبی که موسوم است به «کوساتو» از پرقدرت ترین سازمان های به سامان آفریقای جنوبی است که از کاندیداتوری “یاکوب زوما” برای دست یافتن به کرسی ریاست کنگره ملی پشتیبانی می کرد و همه می دانند که اگر نبود حمایت این اتحادیه، امروز او بر سکوی ریاست جمهوری تکیه نزده بود. اعتراض های امروز نشان نارضایتی کارگران است به سیاست های او در اداره کشور و از بین بردن بی عدالتی.
رهبران جنبش کارگری در “کوساتو” معتقدند که تقسیم درآمد در مسیری نادرست قرار دارد و بی چیزها هر روز بیشتر از روز پیش با شوربختی زندگی روبرو می باشند.
با این توصیف ها، اکنون وضعیت چگونه است؟
ـ تا امروز که من با شما صحبت می کنم، تنها آموزگاران، پرستاران، کارکنان اداره ی گمرک و به طور کلی کارکنان بخش دولتی وارد اعتصاب شده اند و همین قدر هم بس بوده که زندگی و روال عادی چرخش اقتصاد را فلج کند. روز چهارشنبه هفته پیش هم رهبران “کوساتو” آخرین پیشنهاد دولت برای ۶.۲ درصد افزایش حقوق و دستمزد و ۱۲۰ دلار کمک هزینه ی مسکن را رد کردند. (اتحادیه کارگری خواهان ۸.۲ درصد افزایش حقوق و صد و پنجاه دلار کمک هزینه ی مسکن است). این عدم توافق یعنی افزایش تعداد اعتصاب کنندگان در روزهای آینده و گسترش تظاهرات خیابانی در شهرهای مختلف.
البته همان گونه که پیش از این هم گفتم، اختلاف اتحادیه کارگری دولت بیش از افزایش حقوق و کمک هزینه ی مسکن است. آنها خواستار سامان دهی بیکاری، فقر و رشوه خواری می باشند که دولت برخاسته از کنگره ملی که وارثان “ماندلا” می باشند، تا کنون کاری انجام نداده است.
“زیلین زیما واوی”، رهبر اتحادیه کارگری پس از جلسه ی چهارشنبه که به توافق های لازم با دولت نیانجامید، به رسانه ها گفت: “ما کارگران برای شاد بودن دلیلی نمی بینیم. یک میلیون و صد هزار فرصت کاری از بین رفته است که این یعنی، پنج میلیون و یکصد هزار نفر از اهالی آفریقای جنوبی به سوی باتلاق فقر و بی چیزی هدایت شده اند”.
دولت نمی خواهد یا نمی تواند کاری انجام دهد؟
ـ وقتی که شما در آفریقای جنوبی بودید، گفتم که رسیدن به همه ی آرمان ها، نیازمند زمان است و نباید عجله کرد، اما چرخه کار به گونه ای است که انگار زمان از دست می رود و وضعیت هم نه تنها در جهت بهبود که هر روز بدتر می شود. بنابراین باید دولت و مقامات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی کشور برای سرو سامان دادن به آنچه در روزهای انتخابات قول آن را می دهند، هرچه زودتر وارد گود شوند و با عمل و نه فقط حرف مسیر درست بهبود را در پیش بگیرند.
اما در پاسخ پرسش شما باید بگویم که برگزاری بازیهای جام جهانی فوتبال نشان داد که مقامات اگر بخواهند می توانند کاری که لازم هست انجام دهند تا روند زندگی مردم از پلشتی و شوربختی به بخت یاری تغییر جهت دهد. ظرف چند سال چهره ی شهر ژوهانسبورگ و شهرهای دیگری که قرار بود در آنها مسابقات فوتبال برگزار شود، کلا عوض شد و ظاهر همه ی آن شهرها و از جمله ژوهانسبورگ شبیه به شهرهای اروپا و آمریکا شد. بنابراین می شود نتیجه گرفت که دولت توان کنش در جهت بهتر کردن زندگی و سیاست های منطقی دارد، اما نمی خواهد کاری کند.
حالا بعداز حدود بیست سال باید علیه آپارتاید سیاه اعتصاب کنیم، تظاهرات کنیم و حق مان را از دولت سیاه طلب کنیم!
* عباس شکری دارای دکترا در رشته ی “ارتباطات و روزنامه نگاری”، پژوهشگر خبرگزاری نروژ، نویسنده و مترجم آزاد و از همکاران شهروند در اسلو ـ نروژ است که بویژه اتفاقات آن بخش از اروپا را پوشش می دهد.