شهاب سیاوش متولد سال ١٣۶۴ در تهران، سال١٣٨٢ در رشته ریاضی فیزیک دیپلم گرفت و در سال ١٣٨۴ در رشته عمران ـ نقشه برداری فارغ التحصیل شد.
از نوجوانی به گرافیک علاقمند شد و در ادامه این راه را برگزید. نگاهی به لیست فعالیت های او، علیرغم جوانی اش، نشانگر تجربه ی او در این زمینه است: طراح گرافیک و مدیر هنری طراح فونت و تایپ فیس عضو دایرکتوری هنر خاورمیانه، عضو هیات تحریریه پورتال آفتاب، نویسنده مقالات تخصصی گرافیک در مجلات و وبسایت ها، خالق و طراح دست خط ویژه بر اساس خط خوشنویسی معلی به نام “کاژیره”، طراح بیش از ٣٠ فونت و تایپ فیس فارسی، طراح اولین فونت “Dirty” (=چرک) در ایران، شرکت در جشنواره جهانی هنرهای تجسمی مقاومت در موزه هنرهای معاصر تهران، پذیرفته شده در کارگاه رضا عابدینی به نام “کارگاه اول”، کتاب های “۴٠ سال مارکز” ـ “گوتنبرگ ۵۵۵” و “گرافیک دانشجویی” از سوی انتشارات رسم، فینالیست و شرکت کننده در نمایشگاه پوستر ایتاکا ٢٠٠٨ در کشور یونان (تن ایمیجز)، عضو پژوهشکده انتشارات رسم، حضور در بخش طراحان جوان نشریه بین المللی سگال، موسس صفحه تحریم دهمین دوسالانه گرافیک تهران، آغازگر سری گفتگوهای خودمانی با طراحان گرافیک در سایت خودنویس، معرفی شده در کتاب NEW ILLUSTRATION WITH TYPE by Martin Dawber در انگلستان و سه اثر برگزیده در کتاب Design And Design Vol.2 چاپ فرانسه.
سایت او اطلاعات بیشتری در اختیارتان می گذارد: www.shahabsiavash.com
شهاب جان از نحوه آشنایی، علاقمندی و طی مسیر خود تا به امروز در زمینه گرافیک برایمان بگو.
ـ در ابتدا همه چیز از نقاشی و کاریکاتور و علاقه خاص به پاستل آغاز شد بعد با وارد شدن به دنیای کامپیوتر و شناختن نرم افزارها و طی کردن دوره های ذهنی به سمت گرافیک کشیده شدم. از سال ١٣٧۶ با کشیدن کاریکاتور و اسکچ (اسکیس) سپس تولید تعداد زیادی اسکچ و طراحی های تجربی و شخصی و خلق مجموعه ای کاغذدیواری با نام شعرنگ (دلیل نامگذاری ترکیب شعر و رنگ در این کارهاست) ادامه پیدا کرد. سپس پذیرفته شدن در موزه هنرهای معاصر توسط استاد عابدینی و آشنایی با سایت رسم و آقای مهدی صادقی محرک های بعدی من بودند. طراحی فونت را همان موقع ها شروع کردم و نوشتن مقاله و کارهای دیگر را.
بعد از سالهایی که در زمینه گرافیک فعالیت داشتی، گرافیک و خصوصیات یک طراح موفق را چگونه تعریف می کنی؟
ـ خلاقیت. خلاقیت. انسانیت!
من از جمله کسانی هستم که به سبک و امضا و این جور چیزها علاقه ای ندارم. اینکه پشت کار را یک رنگ یا المانی بزنیم و بعد بگوییم: این شد امضای ما.
من بیشتر کارهایم را با نوعی طنز و کنایه انجام می دهم و در انتخاب ابزار و نحوه اجرا هر چند به هر حال علایقی دارم اما تکرار را دوست ندارم.
گاهی بنا به شرایط خاصی چیزی را تکرار می کنم، اما آن کارها را صرفن تخلیه روانی و روحی می دانم و دلیلی نمی بینم که برای کسی توضیح بدم و احساس هم نمی کنم که قرار است “تاریخ” “آینده” یا چیزی شبیه به اینها درباره من قضاوت کنند، چه اگر هم بکنند من اهمیتی نمی دهم و می خواهم زندگی ام را بکنم آن طور که دوست دارم هر چند که نمی شود!
انسانیت هم از این لحاظ که طراح جماعت ابتدا باید انسان باشد! یعنی چشم داشته باشد دیگران را ببیند، دزد نباشد! کارهای دیگران را کش نرود و زحمات دیگران را چپاول نکند. ایده های دیگران را ندزدد و باندبازی و کودکستان بازی را فراموش کند. اینکه چهار نفر را دور خودت جمع کنی و یک خط دور خودت بکشی و بگویی ما شدیم گرافیک ایران فاجعه است! بالاخره روزی هم ما دور شما خط می کشیم!
تفاوت ها و تشابهات گرافیک با سایر شاخه های هنرهای تجسمی به طور مثال نقاشی، تصویر سازی، عکاسی و… از نظر تو چیست؟
ـ گرافیک ایجاد ارتباط است و همین طور به نظر من بیشتر از بقیه هنرها نیاز به ایجاد شوک دارد. من در هنگام مواجهه با عامه مردم “متن” را موثرتر می بینم و احساس می کنم هنوز در ایران نمی توان اثر “هنری” را برای عموم مردم عرضه کرد و انتظار تاثیرگذاری داشت. دقیقن مانند تفاوت سینما و تئاتر است، شما هر چقدر هم زور بزنید باز هم به غیر از تئاتری ها و فعالان هنری، کمتر کسی پیدا می شود که به تئاتر برود و تصور مردم از تئاتر چیز کسالت بار و تکراری و تصنعی ست که می خواهد پز روشنفکری بدهد و همین طور برخی دیگر تئاتر خوب را همان دلقک بازی می دانند که در آن مدام بخندند و لوده بازی دربیاورند و روی سر و کول هم بالا پایین بروند!
بنابراین من در این موارد از تایپ های مردم پسند و رنگ های واضح و پیام های آشکار استفاده می کنم مانند پوسترهایی که اخیرن برای مناسبت های سیاسی مربوط به جنبش سبز طراحی کردم. هیچ مفهوم خاص و پنهانی در کارها نیست فقط اصل قضیه گفته می شود آنهم معمولن با یک فونت یکسان و عابدینی شده! این بیشترین تاثیر را دارد!
باید برای ایجاد این ارتباط خاص، همه چیز را فدا کرد. نقاشی و تصویرسازی کمتر اما باز هم در جای خود اگر نیاز به فروش دارد باید مردم پسند بشود، اما گرافیک به نظر من مهم ترین تفاوتش داشتن “متن” و “حروف” است، تایپوگرافی خودش دنیایی ست که نقاشی و تصویرسازی معمولن ندارند. عکاسی هم هنر جداییست: نور و سایه و رنگ و حس و… که کلن آنهم دنیای دیگریست.
در مسیر ساخت یک اثر گرافیکی به طور مثال یک پوستر معمولا روند سفارش گرفتن تا به سرانجام رسیدن و تکثیر آن را چگونه دسته بندی می کنی؟
ـ همان طور که گفتم ابتدا باید دید قضیه چیست؟ برای چه کسی ست؟ نمایشگاه می رود یا قرار است مردم در فیس بوک ببینند؟ من اتفاقن چندان سفارش دهنده ای ندارم، بیشتر برای خودم کار می کنم، حالا یا مشکل شهرستان بودن من است یا از خودم است یا از مردم است یا از این مملکت، نمی دانم!
مسلمن وقتی طرف شما فرد فرهنگی و هنری است و می داند که گرافیک همان فوتوشاپ نیست، شما می توانید بهتر کار کنید و می دانید او هم درک خواهد کرد. در غیر این صورت شما ممکن است دست به دامان گرادینت هفت رنگ هم بشوید!
تعامل و ایده سازی به کمک سفارش دهنده و سرانجام بحث بر سر ایجاد تفاوت و نوع مواد چاپی.
آیا به تعریفی خاص برای گرافیک هنری و گرافیک تبلیغاتی اعتقاد داری؟
ـ تعریف خاص خیر، اما به هر حال تفاوتهایی هست. در کار هنری و نمایشگاهی و پوسترهای تئاتر و سینما و جلد کتاب و… شما می توانید امید داشته باشید که کار بهتری انجام بدهید. اما در گرافیک تبلیغاتی شما نیاز به جذب کردن عموم مردم دارید و به نظر من تنها حرفه ای بودن کافی نیست. آگهی ها و تبلیغات بسیار خوب و حرفه ای دیده می شود که چشم نواز است و همین طور قابل تحسین از لحاظ اصول گرافیک، اما تاثیری بر بیننده عام ندارد! و او یا چیزی درک نمی کند و یا در بهترین حالت تاثیری در افزایش میزان خرید کالا و سفارش خدمات ندارد.
تبلیغات مستقیمن وصل می شود به پول. اما هنر معمولن این طور نیست مگر اینکه خلافش ثابت شود!
گرافیک حال حاضر ایران در بخشهای مختلف اعم از گرافیک محیطی، گرافیک مجلات و کتاب و غیره دارای چه خصوصیات و احیانا ضعف هایی است؟
ـ در مورد گرافیک محیطی اطلاعات خاصی ندارم من چیزی ندیده ام، اما در عرصه مجلات و کتاب تعدادی از کتابهای عرضه شده تخصصی گرافیک، قابل توجه هستند همین طور کتاب های ادبی و هنری دیگر، اما کتاب های غیرهنری مثل پزشکی آموزشی و دیگر تخصص ها چندان جالب نیست، چرا که توجهی به میزان تاثیر جلد و گرافیک کتاب یا مجله نمی شود.
تعرفه ها که کلن کشک است، انجمن برای خودش یک چیزی می اندازد ملت یک چیزی می دهند و طراح چیز دیگری می خواهد! شما وقتی هر فوتوشاپ کاری را می بینید که ادعایش گوش فلک را کر می کند دیگر چه خصوصیتی باقی می ماند؟ وقتی طرف فقط می خواهد یک چیزی روی مجله اش بزند تا هفته بعد چه انتظاری دارید؟
آیا محدودیت های کاری در جامعه فعلی ایران مانعی برای پیشرفت در زمینه های مختلف گرافیک ایجاد می کند ؟ تجربه ی خودت در برخورد با محدودیت ها چه بوده؟
ـ صد در صد! سانسور وحشیانه و اختناق و بسته بودن شرایط تاثیر منفی زیادی دارد. بسیاری از جشنواره های داخلی بر محوریت موضوعات بی ربط با روحیه و فرهنگ ایرانی ست. اینجا ایران است و باید به مظاهر ایرانی توجه شود، هر چند خانه از پای بست ویران است! به طور کلی ما هیچ گونه اثر هنری سیاسی و انتقادی نداریم و بسیاری خط قرمز کشیده نشده و شده هم دست هنرمند را بسته است.
تجربه ی من این است که کلن در این سیرک های داخلی شرکت نمی کنم و بیشتر در عرصه ی خارج از ایران سعی می کنم این محدودیت ها را نشان بدهم چنانکه در یک مورد در فستیوال پوستر ایتاکا این کار را کردم، نوعی دهن کجی به نبود فضای باز برای کارهای اروتیک بود که پذیرفته هم شد. موضوع نمایشگاه هم “رویا” بود. یا یک کار اخیر دیگر که طرح جلد کتاب شعر یک شاعر جوان در استرالیا بود که در سوئد قرار است چاپ شود، در آنجا هم با توجه به روحیه و فضای شعری کتاب خانم شاعر، طرح جلد بی پروایی انتخاب کردم که خوشبختانه با وجود اینکه ۱۸۰ درجه با تصور اولیه ایشان متفاوت بود، اما موافقت کردند و کار بسیار خوبی شد به نظر من! اینجاست که می گویم کار کردن با اهل هنر و ادب، راحت تر و تعامل با ایشان آسوده تر است و غالبن نتایج خوبی به دنبال دارد.
آیا استفاده از عناصر مشخصی مثل نقوش دوره های مختلفی از تاریخ ایران می تواند به تنهایی گرافیکی با خصوصیت ایرانی عرضه کند؟ پیشنهاد تو برای رسیدن به گرافیکی که خصوصیات جامعه امروز ایران در آن به شکلی مناسب ارائه شود، چیست؟
ـ به تنهایی نمی تواند، اما موثر است. البته گفتن این نکته هم خالی از لطف نیست که بسیاری از مخاطبان بین المللی نقوش ایرانی را با نام های دیگر می شناسند و یا قبلن جایی دیده اند اما نمی دانند که اینها “ایرانی” هستند ممکن است آنها را “اسلامی” و یا “عربی” بدانند و یا تنها چیزی جدا و متفاوت از نقوش خودشان تلقی کنند. بنابراین ابتدا باید به همه بفهمانیم که این نقش ها “چه” هستند؟ مفهومشان چیست؟ و سپس از آنها استفاده کنیم. می توانیم به بزرگان ایرانی و مشاهیر خود بیشتر بپردازیم و جشنواره هایمان و نمایشگاه هایمان را که اندکی بازخورد بین المللی دارند در این مسیر هدایت کنیم تا بیشتر بشناسانیم و بفهمانیم. می توانیم در عرصه بین المللی ایران را نشان دهیم نه اینکه به فکر جایزه و عنوان و نشان باشیم.
الان که الان است، ۸۰ درصد مردم دنیا نمی دانند فرق ایرانی و عرب چیست؟ اساسن ایران کجا هست؟ زبانش چیست؟ بسیاری فکر می کنند ایرانی ها هم عربی حرف می زنند، ایران هم یک کشور عربی ست و چیزی از تاریخ سترگ ایران نمی دانند، آنوقت ما چه می کنیم؟ هی جشنواره می گذاریم : اسماءالحسنی، فلسطین، عاشورا، رمضان، کربلا، غزه، اصحاب عطش، شوق نیاز، امام مهربان، طلوع مهر، طنین ایثار، در انتظار صبح…!
هر چه کار تایپوگرافی هست یا عربی ست یا با هزار جور مظاهر عربی، هر چه فونت فارسی هست به نام فونت عربی شناخته می شود و تمام طراحان هم فقط مناسبت های اعراب را از بر هستند، این همه جشن و اتفاق و رویداد ایرانی، دریغ از یک پوستری، کارت پستالی، چیزی! این همه طراح در سراسر دنیا داریم این همه جلسه و کنفرانس اینها می روند یک بار نشد این تفاوت گرافیک ایرانی و عرب را باز کنند، بیشتر این دو را به هم وصل می کنند! با این وضع هزار سال هنر این مملکت سر و سامان نمی گیرد!
اگر قرار بود یک سئوال در ارتباط با گرافیک طرح کنی، چه سئوالی می کردی و پاسخ آن را چه می دهی؟
ـ چه پیشنهادی برای عرضه “فونت فارسی” در ایران دارید؟ چطور می توان از طراحان فونت فارسی حمایت کرد؟ چقدر حاضرید برای یک فونت فارسی بپردازید؟ آیا آن را پس از خرید در اختیار دیگران هم قرار می دهید یا به آنها پیشنهاد می کنید که آنان نیز فونت مورد نظر را بخرند؟
خودم جوابی برایش ندارم!