هرروز
چندین و چند بار
به تکرار
بر صفحه می نویسم:
بیدار و سبز باد
یاد ِعزیزشان
و باد و باد و باد
به تکرار….
آه……
من مانده ام
تا کی به تسلیت بنشینم؟
تا کی!؟
ای ناخدا بگو با من
تا کی بر این کویر
برآنم؟
این مرگزار بی مرز
انگار ته ندارد!
نه
می شود
غمجامه را درید
نه اشک ها را شماره کرد
نه
می شود
سکوت سترون را
خلاصه کرد به فریادی ویرانگر
و در کنار مقتولان
دیوانه وار برقص آمد
هرروز
چندین و چند بار
به تکرار
در های هوی این مسلخ
با غار غار کلاغان
و حِرص لاشخوران
بجای تک تکشان
اعدام می شوم
و چون کرم شب تابی
پرسه می زنم
میان غنچه های ریخته
و برگ های سوخته از داغ
گورستانم انگاری ای دوست!
با سینه ای که دارم پُردرد
شرحه شرحه از فراق …. *
*مولوی: سینه خواهم شرحه شرحه از فراق …
۱۱ جولای ۲۰۱۷
پاریس