چرا باید داستانی را که شخصیت ها و ماجراهایش وجود خارجی نداشته اند جدی بگیریم؟ معمولاً و شاید هم منطقی آن است که زندگینامه ها و حوادث تاریخ را معتبر بشماریم و بپذیریم، نه حوادث ساختگی را. پرسش بجایی است که گاه علاقه مندان به امور واقع و اعداد و ارقام پیش می کشند. پاسخ دادن به این پرسش کار سهل و ساده ای نیست، بخصوص اگر مخاطب با ادبیات داستانی انس و الفتی پیدا نکرده باشد. از قضا روی سخن ما با چنین مخاطبانی است که برای آنان باید مراسم تشرف برگزار کرد، یعنی زمینه چینی کرد و ما به ناچار همین راه را اختیار می کنیم.
داستان بخشی از ادبیات خلاقه است و ادبیات خلاقه ادبیاتی است که در آن نویسنده ها می کوشند، به یاری قوه ی تخیل خود، رویدادهای واقعی و زندگی هایی مشابه زندگی های واقعی خلق کنند. زندگی های واقعی، چه آنها که پر فراز و نشیب اند و چه آنها که آرام و بی دغدغه می گذرند، آموزنده اند. ما همیشه از مطالعه ی تجربه های کسانی که سرد و گرم روزگار چشیده و با تجربه اند مشعوف می شویم و چیزها یاد می گیریم.
هر داستانی در واقع سرگذشت زندگی تجربه شده ای است. شرح این زندگی و ماجراها خود می تواند راه های تازه ای در برابر دیدگان ما بگشاید و ما را با تجربه های تازه ای آشنا سازد.
داستان، دنیا و دید ما را وسعت می بخشد و امکانات و آزادی ما را غنی تر می کند. داستان از ظریف ترین ابزارهای خودارزیابی و خودشناسی است که بشر تاکنون ابداع کرده است. رادیوگرافی سایه های تیره و مبهمی از درون جسم انسان را نمایش می دهد؛ اما جوهر و رایحه ی انسان بودن، تردیدها و یقین ها و ابهام ها و قطعیات و نازک اندیشی ها و سرسختی ها و آتش ها و جلز و ولزهای رویدادهای روزانه ی ما را کم تر وسیله ای به اندازه ی داستان آشکار می کند.
نقل داستان از رویدادهای خوش و شادی بخش اولیه ی زندگی بشر است. همین که نقال یا قصه گویی قصه اش را شروع می کند، ما بی درنگ با مردم سر و کار پیدا می کنیم ـ یعنی با شخصیت ها، جذاب ترین موجودات روی کره ی زمین. چه بسا با پیچ و واپیچ های غیر معمولی حوادث نقل شده سرگرم شویم که آن را طرح یا پیرنگ (Plot) می نامند. چه بسا قصه گو صورت تازه ای از خلقیات آدم ها را به ما نشان دهد که به آن شخصیت پردازی (characterization) می گوییم. چه بسا تفسیری مؤثر در باب موقعیت بشری به دست دهد که اسمش را مضمون یا درون مایه (theme) می گذاریم. معنی طرح و شخصیت پردازی و درون مایه با نگرش داستان نویس به واقعیاتی که گزارش می کند مشخص می گردد.
داستان شکل های متفاوتی دارد که دو شکل برجسته و بارز آن رمان و داستان کوتاه است. داستان کوتاه، امروزه با گذشت زمان، شکل مستقلی به خود گرفته است به طوری که گاه، به رقابت، با شکل رمان مقایسه می شود.
یکی از ویژگی های داستان کوتاه خوب آن است که، در همان بار اول خواندن، دل خواننده اش را برباید. در این حرف تردید نباید کرد، هر چند این دلربایی می تواند شکل های گوناگونی داشته باشد و در خوانندگان گوناگون درجاتی چند پیدا کند. حتی داستانی ممکن است دل خواننده ای را برباید، ولی چنگی به دل خواننده ی دیگر نزند. خواننده ای داریم که می خواهد از خواندن داستان صرفاً لذتی زودگذر ببرد و اوقاتی را در سرخوشی بگذراند؛ خواننده ی دیگری می خواهد خصلت دلربایی داستان پایدار باشد نه این که این لحظه دل برباید و لحظه ی بعد به کل از یاد برود؛ خواننده ای هم داریم که از داستان انتظارهای بیشتری دارد و می خواهد در زیر لایه ی ظاهری داستان، لایه های دیگری با ظرایف بیشتر و معانی ژرف تر و شگردهای ماهرانه تری نهفته باشد و او بتواند با درایت خود این ظرایف و معانی و شگردها را کشف و درباره ی آنها با دیگران بحث کند.
گذشته از خوانندگان، جوامع گوناگون نیز برای داستان کوتاه مطلوب معیارها و سبقه های متفاوت دارند. داستانی که مثلاً برای جامعه ی پیش رفته و راحت طلب امروز جذاب باشد چه بسا برای جامعه ی دیگری که با مسائل و مشکلات اجتماعی و سیاسی و فرهنگی درگیر است اصلاً جذابیتی نداشته باشد. در بیشتر جوامع پیشرفته ی امروز، بیشتر دل مشغولی ها گرد مسائلی چون زنا و خیانت و طلاق و همجنس گرایی می چرخد، حال آن که این مسائل زندگی مردم جوامع دیگر نیست. طرح این مضامین در داستان ها نظر خوانندگان جوامع پیشرفته را بهتر جلب می کند در صورتی که برای خوانندگان جوامع دیگر چندان برانگیزاننده و جاذب نیست.
نسل ها هم پسند خاص خود را دارند. بد نیست نوع داستان هایی را که طی دوران تکاملی داستان کوتاه مورد علاقه خوانندگان بوده است، به اختصار مرور کنیم تا دریابیم داستان کوتاه تا به امروز چه مسیرها و مراحلی را گذرانده و پسند خوانندگان نسل های متعدد چه بوده است.
داستان کوتاه تا اوایل قرن نوزدهم شکل خام و انشاواری داشت و شرح ماجراهایی سوزناک و احساساتی و اشک آور بود. در اواسط قرن نوزدهم، نویسندگان داستان کوتاه، داستان های خود را با پند و اندرزهای مستقیم یا غیرمستقیم درآمیختند و بعدها که توده ی مردم باسوادتر شدند، نقش پندآموز و اخلاقی ادبیات دگرگون شد و خوانندگان بیشتر به تاثیر عاطفی رویدادها و به داستان هایی دلبستگی یافتند که با طرح سنجیده و احساس زنده و یگانه و تاثیر یک پارچه و واحد به پایان می رسید. نسل های بعد طالب داستان هایی شدند که موضوع آن ها وقایع عادی و جاری زندگی بود. زمانی هم فرا رسید که داستان های کوتاهی پسند خوانندگان شدکه در پایان آن ها اتفاقی عجیب و دور از انتظار رخ می داد، گی دو مو پاسان (Guy de Maupassant) فرانسوی و اُ. هنری (O. Henry) آمریکایی، با نوشتن این گونه داستان ها، یکی دو نسلی از خوانندگان فرانسوی و آمریکایی را سرگرم کردند.
نسل های بعدی اندک اندک از داستان های طرح دار و پر حادثه دلزده شدند و چیزی که برایشان جذاب شده بود بینش های به ظاهر جزیی اما پر معنی و مربوط به تجربه های ملموس زندگی انسان بود.
شروود اندرسن (Sherwood Anderson) آمریکایی وجود طرح و مشخصات فرمولی را برای داستان کوتاه ضروری ندانست. در عوض، داستان های کوتاه ساده، اما مؤثری درباره ی زندگی آدم های عادی شهر و محله ای که خود در آن می زیست نوشت که برای خوانندگان جذاب بود. توصیف دقیق خصوصیات شخصیت های گوناگون و سرشت پیچیده ی تجربه های انسانی با زبانی ساده و شیرین از ویژه گی های داستان های کوتاه اوست.
پس از اندرسن، دو نویسنده ی دیگر آمریکایی نمونه های تازه و ابتکاری و سنجیده ای ارائه کردند که می توان آنها را از نمونه های برجسته ی داستان کوتاه پرداخته ی هنری ادبیات جهان دانست. ارنست همینگوی (Ernest Hemingway) داستان های کوتاه ساده اما جذاب و عمیقی نوشت که خوانندگان و مشتاقان زیادی پیدا کرد. ویلیام فاکنر (William Faulkner) داستان های کوتاه نسبتا پیچیده ای با استفاده از شگردهای نو نوشت که، ضمن تو در تو بودن، توقعات متعالی هنری مشتاقان داستان کوتاه را برآورده می کرد. داستان های کوتاه این دو نویسنده چند نسل از خوانندگان ادبیات را مجذوب خود کرد و می توان گفت که شیوه ی کار آنان هنوز هم شیوه ی مسلط داستان نویسی امروز است. بعدها انواع دیگری از داستان کوتاه، از جمله داستان های کوتاه و مینی مالیستی و ذهنی و فرمالیستی متداول شد.
نسل امروز به داستان های کوتاهی گرایش یافته است که در عین سادگی تأثیرگذار هم باشند. نویسنده، در این گونه داستان ها پیرایه های داستان را می تراشد و فقط جرقه ها و جوهره ها را، ورای دریافت های عادی زندگی درمی یابد و به زبانی راحت بیان می کند. اثر او را باید نه در صحنه آرایی و آب و تاب دادن ها که در پیکره ی هنری مستقلی دید و به تأثیر آن اندیشید. این نویسندگان غالباً مصالح کار خود را از میان تجربه های شخصی خود بیرون می کشند. سبک نوشته ی آنان بسیار طبیعی و بی افت و خیز است. نقطه ی اوج یا بزنگاهی ندارد. تأثیر کلی داستان در این است که معنای داستان را از طریق اشاره های ضمنی و تلویحی و پوشیده و غیر مستقیم به خواننده برساند.
داستان کوتاه، در طول عمر خود، فراز و فرودهای بسیای را از سر گذرانده است. زمانی شیفتگان فراوانی داشته و زمانی از محبوبیتش کاسته شده است. از این رو، در هر دوره با شکل های ابتکاری و نوینی ظاهر شده و از ترفندها و شگردهای تازه ای سود جسته تا حرمت و طراوتش را هم چنان حفظ کند.
داستان کوتاه امروز گونه ادبی (ژانر) معتبر و مستقلی است با ویژگی هایی مثل زبان گیرا و گزنده، طنز تلخ، کاویدن رویدادهای غالباً معمولی زندگی یک نواخت شهری؛ نوع جذابی که در آن جایی برای پنهان کردن نویسنده وجود ندارد. در داستان کوتاه، با درازگویی و پر چانگی نمی توان از چنگ مشکلات گریخت؛ باید در همین چند دقیقه ی دیگر به صفحه ی آخر برسی و، اگر حرفی برای گفتن نداشته باشی، دستت رو می شود. داستان کوتاه نوع ادبی جذابی است چون ماجرایش غالبا در حال حاضر و در خاطره ی زنده و موجود می گذرد. این نوع ادبی به استفاده از انگیزه ها و تکانه های تاریخی که بسیاری از رمان های معاصر را ساختگی و وارفته کرده تن نمی دهد. استعدادهای ناب، در خلال رویدادها، شخصیت ها و موقعیت های تازه و پر طراوتی ابداع می کنند. همه ی نویسندگان ادبیات داستانی از آن در عذاب اند که چیز تازه ای برای گفتن ندارند. داستان کوتاه نویسان از این لحاظ موقعیت امن تری دارند و رمان نویسان به مقیاس بیشتری در معرض این موقعیت خفت بارند. داستان های کوتاه غالباً رازها و درددل های زندگی مردم امروز را زمزمه می کنند ـ از مسائل شیرین و عاشقانه ی زندگی گرفته تا زندگی پر هراس عوام فریبان و قلدرها و آدم کش های سنگدل و طنز تلخ و گزنده ی فرهنگ و جامعه ی امروز و سرنوشت خانواده های مهاجر و مشکلات ایام پیری و تمنای عمر طولانی و چسبیدن به زندگی با هر حیله و ترفند و خفت و خواری.
بیشتر نظریه هایی که تاکنون درباره ی داستان کوتاه ابراز شده امروز انگار به نوعی محل تردید است؛ این که داستان کوتاه بیشتر برای خوانندگان پر مشغله و گرفتار و کم حوصله است، صدای خفیف داستان کوتاه برآمده از دل جماعتی است مغرور و درمانده و هم این نظریه که داستان کوتاه برشی است از زندگی و کارآموزی و سکوی پرشی است برای نوشتن رمان. همه ی این ها گویای مفاهیمی از داستان کوتاه است که گهگاه مصداق پیدا می کند و همیشگی و همگانی نیست.
از داستان کوتاه تعریف های بسیای ارائه داده اند. مثلاً گفته اند: بعضی از داستان های کوتاه مثل تیر کمان اند، ناگهانی و تند و تیز رها می شود و یک راست روی نقطه ای بین دو چشم آدمی فرو می رود و اثر می گذارد. بعضی هم آرام و متین و عاطفی اند و باز همان طور در جان و روح آدمی نفوذ می کنند.
داستان کوتاه چیزی است که می توانی آن را در عرض یک ساعت بخوانی و در سراسر عمر به یاد داشته باشی.
داستان کوتاه را در مقیاس با رمان هم، به اعتبار ارتباط آن ها با یکدیگر، این گونه توصیف کرده اند:
ـ داستان کوتاه ماجرای عاشقانه است و رمان ازدواج.
ـ داستان کوتاه عکس است و رمان فیلم.
ـ داستان کوتاه مهمان آخر هفته است و رمان پانسیونر دراز مدت.
ـ داستان کوتاه آجر است و رمان دیوار آجری.
داستان کوتاه ساده و مختصر، موقر، هدفمند، و به قصد رسیدن به حد کمال ظاهر می شود؛ هر چند، درازتر و هر چه بیشتر مشابه رمان باشد، همه ی این خصلت ها را بیشتر به مخاطره می اندازد و در عوض، توجه بیشتر و مستمر خواننده را ضروری می سازد.
از آن جا که داستان کوتاه دیگر توانایی اقتصادی خود را از دست داده است و نمی تواند حتی پول اجاره خانه نویسنده را تأمین کند، به صورت هنری جدی در آمده است و در نتیجه، چه کوتاه و چه بلند، کمتر به دروغ پردازی گرایش دارد:
سرود می خواند و اطلاع می دهد و افشا می کند. چیزی ندارد که از دست بدهد.
گفته اند که فرم های کوتاه ادبی، می توانند دنیا را در یک دانه ی شن نمایش دهند.
در ادبیات کهن فارسی نیز در باب کم گفتن و گزیده گفتن و پرهیز از زیاده گویی، مطالب زیادی آمده است، از جمله در ابتدای منظومه خمسه ی نظامی:
با این که سخن به لطف آب است
کم گفتن هر سخن صواب است
آب ارچه همه زلال خیزد
از خوردن پر ملال خیزد
کم گوی و گزیده گوی چون دُر
تا ز اندک تو جهان شود پر
لاف از سخن چو دُر توان زد
آن خشت بود که پُر توان زد
یک دست گل دماغ پرور
از خرمن صد گیاه بهتر
هم چنین قدما گفته اند: “قِلت از لوازم عزت است” گاهی!