نزدیک به دهسال پیش اکبر گنجی در مقالهای که در “گویانیوز” منتشر شد ادعا کرد که “رژیم جمهوری اسلامی، نه نظام فاشیستی و توتالیتر است، نه دیکتاتوری نظامی، بلکه رژیمی سلطانی است.*
من همانروزها در واکنش به این ادعا در مطلبی با عنوان “سلطانی = مذهبی” در وبلاگ شخصام “از دور بر آتش” نوشتم:
آقای گنجی این عبارت “رژیم سلطانی” را البته قبلا هم به کار برده بود ـ که من کمی هم از آن خندهام میگرفت چون مرا بیشتر به یاد نوعی چلوکباب میانداخت! ـ ولی این بار دیگر طوری به آن پرداخته که گوئی عبارتی جاافتاده و با معنا و مصداقی روشن است که مثل دیکتاتوری نظامی یا فاشیستی همگان دریافت نزدیک به هم از آن دارند. ببینید چه میگوید:
رژیم های غیر دموکراتیک چند نوع اند:
۱- دیکتاتوری های نظامی.
۲- دیکتاتوری های فاشیستی و توتالیتر.
۳- دیکتاتوری های سلطانی
من گرچه سرِ بحث با گنجی عزیز در مورد این مقالهی مفصلش ندارم، ولی نمیتوانم جلوی خودم را بگیرم و با خلوص نیت به ایشان نگویم که عزیز من چرا هنوز هم که هنوز است وقتی پای مذهب، آن هم مذهبی که خودت پایش را خوردهای، در میان میآید به لکنت میافتی و آن صداقت و شفافیت دائمیات را مخدوش و کدر میکنی؟ واقعا کجای دنیا خراب میشود اگر به جای «دیکتاتوریهای سلطانی» بیپرده پوشی بنویسی «دیکتاتوریهای مذهبی»؟ مگر حکومتهای قرون وسطای اروپا دیکتاتوریهای مذهبی نبودند؟ مگر حکومت طالبان در افغانستان دیکتاتوری مذهبی نبود؟ وقتی در ایران ما دیکتاتوری مذهبی از نوع اسلامی شیعه برقرار است چه نیازی موجب میشود که عبارت «دیکتاتوری سلطانی» را با تعریفی نامعین به کار بگیری و هم خودت، و هم خوانندهات را به بیراهه بکشی؟ تو که از نوشتههایت بر میآید که حالا نه تنها مخالف رژیم اسلامی حاکم بر ایران، بلکه طرفدار جدایی دین از دولت در هر جامعهای شدهای، چرا با لطمه زدن به شفافیت نوشتههایت تلاش بیهودهای به خرج میدهی تا لغت «مذهب» را از اعتراضِ به حقِ کسانی که از آن صدمهای بدین سنگینی خوردهاند مصون بداری؟
در واکنش به مطلبم یادداشتی از ایشان به دستم رسید که در آن ضمن بیان این که “من هرگز قصد پرده پوشی و فریب کسی را نداشته ام” به ریشهی اصطلاح رژیم سلطانی اشاره کرده بود:
رژیم سلطانی یک مفهوم جا افتاده جامعهشناختی است که به وسیله ماکس وبر ابداع شده است و بعدها به وسیلهی دیگر جامعه شناسان پرورش و توسعه یافته و به روز شده است. این اصطلاح در جامعه شناسی سیاسی اصطلاحی جا افتاده است.**
با تکیه بر همین برداشت از “ماکس وبر” امروز هم آقای گنجی در مقالهای در “گویانیوز” با عنوان “سلطان علی خامنهای …” پانزده بیست بار از علی خامنهای به عنوان سلطان نام میبرد بیآنکه حتی یک بار از عنوان واقعی او، یعنی ولیفقیه، استفاده کند.***
در واکنش به مطلب “سلطانی = مذهبی” که به آن اشاره کردم، علاوه بر آقای گنجی یکی از خوانندگان مطالبم هم، لینکی از “ویکیپیدیا” در مورد “سلطانیزم” به مفهوم ماکس وبری آن فرستاده بود تا بدانم این اصطلاح ساختهی گنجی نیست.
در پاسخی که همان وقت به او دادم ضمن تشکر از این که “مرا از خالق اصلی اصطلاح «سلطانی» آگاه کرد که من در نوشته قبلی به اشتباه به آقای اکبر گنجی نسبت داده بودم” توضیحاتی دادم که مرا از نوشتن مطلب تازهای در مورد مقاله امروز آقای گنجی بینیاز میکند:
تردیدی نیست که متفکران در هر دورهای برای بیان افکارشان دست به خلق اصطلاحات و ترکیبات تازهای میزنند، اما تنها آن بخش از این مخلوقات عمرشان از عمر خالقشان تجاوز میکند که در پالایش بیوقفهی زبان دوام میآورند و برای مدتی یا حتی برای همیشه بر زبان و قلم دیگران میگردند و جاری میشوند. من که، اگر نه به شکل حرفهای، ولی روزی نیست که یکی دو مطلب در مورد مسائل اجتماعی و سیاسی مبتلابه مردم ما و دیگر نقاط جهان نخوانم و نشنوم دستکم در سی سال گذشته با لغت «سلطانی» به معنای نوع مشخص و متمایزی از دیکتاتوری برخورد نداشتهام جز در همین یکی دو سال اخیر که آقای گنجی به آن گیر داده است، ولی اما جدا از این، کاش آقای پیمان لینکی که برای من فرستادهاند را برای آقای گنجی هم میفرستاد تا معنای دقیق لغت «سلطانیزم» یا «سلطانی» به تعبیر «ماکس وبر»ی آن را میخواندند، و میدیدند که تا چه حد این اصطلاح با مشخصات آشکارِ «حکومت جمهوری اسلامی ایران» بیارتباط است. برای روشن شدن مطلب کافی است دو سه جمله از آن را برایتان به فارسی برگردانم:
“اصطلاح سلطانیزم از لغت سلطان برآمده که عنوانی است در جوامع اسلامی برای پادشاه مستبد و خودرای. سلطان به صورت سنتی بر خلاف خلیفه نهادی سکولار بود… در سلطانیزم، سلطان میتواند بر ایدئولوژی جاری ملتزم باشد یا نباشد، اما هرگز به هیچ قانون یا ایدئولوژیای وابسته نیست حتی ایدئولوژی خودش…. نمونههای روشن حکومتهای سلطانی اینهایند، فیلیپین در دورهی مارکوس، ایران در دورهی شاه، رومانی در دورهی چائوشسکو و کره شمالی در دورهی کیم ایل سونگ.”
به یادتان میآورم که این جملات را از لینکی که آقای پیمان برای روشن شدن من فرستادهاند ترجمه کردهام و فقط میخواهم بدانم صفت مبهم و مهجور «دیکتاتوری سلطانی» با معنایی که ذکرش رفت بیشتر به حکومت جمهوری اسلامی ایران میخورد، یا صفت روشن و جاریِ «دیکتاتوری مذهبی»؟
آقای گنجی، سلاطین، مرجع تقلید و رهبر مذهبی نبودهاند. آنها به زور یا زر مراجع تقلید و رهبران مذهبی را با خود همراه میکردند. جمع این دو قدرت در یک فرد پدیدهی منحوس جمهوری اسلامی است که به صراحت “ولیفقیه” نامیده میشود. شما با “سلطان” نامیدن “ولیفقیه” ـ شاید کاملا ناخواسته ـ وجه مذهبی رهبر را از زیر ضرب خارج میکنید.
پانویس:
جمهوری فاشیستی ـ ارتجاعی ایران؟ اکبر گنجی
گنجی: سلطان علی خامنهای از طریق مرگ رهبران جنبش سبز، جنایات تازهای را دنبال میکند