نمایش “هتل اروپا” کار تازه علیرضا کوشک جلالی در کلن

نقطه ی قوت کارهای نمایشی علیرضا کوشک جلالی درک جهان پیچیده ی انسان های معلق، قربانیان تبعیض و خشونت و درگیر بحران هویت است.

کوشک جلالی به مدد این توانایی ممتاز آثاری ماندگار و اثرگذار در صحنه هنرهای دراماتیک جامعه ی آلمان برجای گذاشته، که علاوه بر کارهایی نظیر “موسیو ابراهیم و گل های قرآن”، “مرگ ناتان در اورشلیم” و “روبینسون کروزوئه”، نمایشنامه ی “پابرهنه با قلبی سوخته در مشت” تاکنون موفق ترین آن ها بوده است. نمایشنامه ی تک نفره ای که او در دهه نود قرن بیستم به زبان آلمانی سرشار از طنز تلخ و شیرین نوشت.

این نمایش تاکنون بیش از ۶۵۰ بار به وسیله ی کارگردان های مختلف، از جمله خود کوشک جلالی، در سالن های نمایش آلمان و سایر کشورهای اروپایی بر صحنه رفته و ستایش منتقدان و تماشاگران را برانگیخته است.

در این نمایش، که از رنجی تکان دهنده سرشار است، جلالی سرنوشت پر التهاب و بعضا پوچ کارگر میهمان ترکی را بر صحنه مجسم می کند که بیگانه ستیزان فاشیست آلمانی خانه او را در شهر زولینگن به آتش کشیدند و پنج عضو خانواده اش را خاکستر کردند. نگاه طنز کوشک جلالی در این متن، بر نیک و بد جامعه آلمان چنان پرتو می افکند که می تواند کارپایه ای برای پژوهش های جامعه شناسانه در این کشور باشد.

پس از نخستین اجراهای این نمایشنامه، که در یکی از آن ها محمدعلی بهبودی دوست قدیمی کوشک جلالی و بازیگر موفق سینما و تئاتر آلمان ایفای نقش می کرد، بسیاری از منتقدان نوشتند که کوشک جلالی با این کار خارق العاده خود توانسته است وجدان آلمانی ها را بیدار کند و همدلی آن ها  را با خارجی ها و خارجی تباران و خشم آن ها علیه هم میهنان بیگانه ستیزشان را برانگیزد.

 

هتل اروپا

تازه ترین کار کوشک جلالی نیز، نمایش “هتل اروپا” است که متن آن را خود با همکاری “النا کرستین بوکن” نوشته است.

در این نمایش که برای نخستین بار روزهای جمعه و شنبه ۱۵ و ۱۶ سپتامبر در تئاتر تیف روت کلن بر صحنه آمد، پنج  بازیگر در نقش پناهجویانی که هر یک از کشوری به آلمان پناه آورده اند، در کنار یک جوان آلمانی زیر نظر مددکاری آلمانی در یک خانه روزگار می گذرانند.

مددکار این جوان ها زن آرمان گرایی است که با کمک دولت این جوانان را جمع کرده تا آن ها را با فعالیت های هنری به مسیر عادی زندگی بازگرداند. او معتقد است این انسان های زخم خورده را که  تمام هستی شان به خاطر “نظم نوین جهانی” به خطر افتاده، نباید تنها گذاشت، چرا که هر کدام از آنها قابلیت دست زدن به کارهای رادیکال تروریستی در اروپا یا پیوستن به داعش را دارند.

اما موجودیت خانه ای که او جوانان درمانده را در آن گرد هم آورده، از چندین طرف تهدید می شود: بودجه لازم از طرف دولت تأمین نمی شود، خود این جوانان با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم می کنند و بیش از همه فشار نیروهای نژادپرستی که این جوانان را “کثافت های ژنتیک” می نامند، توان مددکار را می گیرد و سرانجام به بسته شدن این مرکز منتهی می شود.

علیرضا کوشک جلالی، برای انعکاس دیدگاه های ضدبشری نژادپرستانی مثل رهبران حزب آلترناتیو برای آلمان، در شکلی سمبلیک از صدای دوست پسر این مددکار بهره می برد که از بلندگو پخش می شود و او را همواره به خاطر صرف وقت و انرژی با این “کثافت های ژنتیک” سرزنش می کند.

در انتهای داستان، تمام درها بسته می شود. دولت کمک مادی اش را قطع می کند، کارهای هنری گروه به بن بست می رسد، نامزد کارمن او را ترک می کند و “رابین هود” زمانه به آخر خط می رسد و اعلام می کند که می خواهد برود.

اوج دلخراشی داستان آن جاست که این جوانان به مناسبت رفتن کارمن برایش یک جشن می گیرند تا از او قدردانی کرده باشند. آن ها، با عنوان گروه نمایشی “کثافت های ژنتیک” نمایشی خارق العاده برای “رابین هودشان” اجرا می کنند، ولی زمانی که درمی یابند رفتن کارمن به معنای بسته شدن “هتل اروپا” است، جشن برای آن ها به کابوسی شوم بدل می شود.

همه ی این انسان ها، آسیب دیده اند و هریک از آن ها، کوله باری از ترس و هراس و سرخوردگی را بر دوش می کشند. خشونت، وحشت و تجاوز، خشت بنای زندگی ویران شده این جوانان است. در حالی که بیگانگان به آلمان امید بسته اند، جوان آلمانی که دستخوش آشفتگی شدید روحی است، نجات خود را در پیوستن به داعش می یابد.

نمایش روندی نفس بر، ملتهب و بعضا پرهیجان دارد و در نمایاندن درون گسسته و ویران پرسوناژها بسیار موفق است. تراژدی در لحظه های پایانی این نمایش هنگامی به اوج می رسد که با پایان یافتن زندگی مشترک، پرسوناژها در می یابند باید به همان شرایطی باز گردند که از آن متنفر بوده و گریخته اند.

در این لحظه است که بغضی سنگین در گلوی بیشتر تماشاگران می نشیند و آن ها را وا می دارد با اندیشیدن بیشتر به سرنوشت همنوعان دردمند خود سالن را ترک کنند.

 

کاری برای بیداری

“هتل اروپا”  نیز، می تواند مثل “پا برهنه، قلبی سوخته در مشت” و برخی دیگر از کارهای او مثل “مرگ ناتان در اورشلیم”، در هنرهای دراماتیک آلمان جایی ویژه بگشاید و ضمن تقویت حس همدردی با پناهجویان گریخته از جنگ و خشونت و ناکامی، حتی سبب شود که بینندگان نمایش بهتر از گذشته انگیزه های جوانان ناکام اروپایی را درک کنند که سرخورده از این جوامع به دامن تروریست های آدمکش پناه می برند.

علیرضا کوشک جلالی در بازی گرفتن از بازیگران جوان موفق است. ۶ نقش نمایش را “النا کرستن بوکن”، “امره کوبات”، “دانیل مولر”، “آسیم اودوباچیش” “نوئله فلکن اشتاین” و سارا صیادی بازی می کنند. پنج بازیگر نخست تازه از مدرسه عالی بازیگری فارغ التحصیل شده اند و سارا صیادی که ایرانی است، برای دومین بار در زندگی خود بر صحنه ی تئاتر حرفه ای ظاهر می شود، اما همه ی این بازیگران در ایفای نقش های بسیار پیچیده ای که نیازمند میمیک و حرکات و بیان بسیار قوی است، موفق هستند.

موزیک متن نمایش را آرمان سیگارچی خلق کرده که در سال های اخیر به آلمان مهاجرت کرده، در کلن زندگی می کند و با پنجه ی نرم خود جایگاه ممتازی در میان نوازندگان سازهای ایرانی یافته است.

 

کاری پرتحرک بر صحنه ای ساده و کوچک

علی کوشک جلالی در اغلب کارهای خود از صحنه ای بسیار ساده و مینیمالیستی استفاده می کند. او در این نمایش نیز با کمک سینا فیض و ویدئو پروجکشن علی چکاو صحنه ای ساده تر از همیشه آفریده است که آن را می توان به راحتی و بدون دردسر به هر نقطه ای حمل کرد یا در هر محلی بازآفرید. تخت نیمکت واره سه طبقه ای که محل خواب و زندگی پرسوناژها است، خوابگاه های درهم فشرده و تنگ اردوگاه های مرگ نازی را در ذهن تماشاگر تداعی می کند.

با توجه به تاثیر عمیقی که نمایش هتل اروپا در دو شب نخست اجرای خود در کلن برجای گذاشت، قابل پیش بینی است که این نمایش نیز مثل “پا برهنه، قلب در مشت” عمری دراز بر صحنه ی تئاتر شهرهای مختلف آلمان و کشورهای گوناگون اروپا داشته باشد و چه بسا که جایزه های تازه ای را هم نصیب نمایشنامه نویس و کارگردان ایرانی کند، که ظرف ربع قرن گذشته در نقش وجدان بیدار جامعه آلمان ظاهر شده است.