درباره مجموعه داستان” شبی که ستاره اش را گم کرده بود” نوشته ناهید کبیری
“شبی که ستاره اش را گم کرده بود” نام مجموعه داستانی است از ناهید کبیری که نامش پیش از داستان نویسی، در صفحات شعر مجلات ادبی پیش از انقلاب، برای دنبال کنندگان شعر معاصر آشنا بود.
کبیری پس از انقلاب ۵۷ ، در کنار شعر به داستان نویسی نیز رو آورد و همزمان با انتشار چند دفتر شعر، پنج مجموعه داستان، و رمانِ” مرا به بغداد نبرید” را منتشر کرد و مجموعه داستان شبی که ستاره اش را گم کرده بود از آخرین کتاب های منتشر شده اوست که از سوی نشر ثالث انتشار یافته است.
در این مجموعه یازده داستان در ۱۰۴ صفحه به چاپ رسیده که عموما در حال و هوای غم غربت، تنهایی و ناسازگاری با محیط تازه؛ و با بازآفرینی روزگار کودکی و روزهای سپری شده ای است که منشاء آن به گذشته ی شخصی آدم های سال های پیش از انقلاب، بازمی گردد. گذشته ای که در اکنون داستانی مجموعه، رنگی از حسرت و غمیاد به خود می گیرند: “با ویزای نامزدی توانستم خودم را به این طرف آب برسانم. به این طرف روشنایی. به این طرف هیاهو. به این طرف رویا. و ببینم پشت این همه چیز، هیچ چیز نیست. کاش نمی آمدم.” ا
ین گفته ی شخصیت زن داستانِ “عکس های جدید جوزف” است که به هوای عشق کودکی و نوجوانی اش خسرو، با دعوتنامه ای که از او درخواست می کند، با ویزای نامزدی عازم امریکا می شود و نمی داند که دوست پسر خوش چهره اش، ترانس سکشوال است و با نام جوزف، گیتاریست مشهوری است که شب ها لباس زنانه می پوشد و در کلوپ های شبانه می نوازد و با مرد پیانیستی که به ایدز دچار است روابط عاشقانه دارد. این ها را دختر راوی داستان، درآموزشگاه گیتار جوزف از روی عکس هایی که جوزف – خسرو – را در لباس زنانه نشان می دهد می بیند و از زبان یکی از شاگردان جوزف می فهمد و در همان لحظه چنان برآشفته می شود که از هوش می رود.
همه ی داستان های مجموعه شبی که ستاره اش را گم کرده ساختار روایی یکسانی دارند. همه ی داستان ها تقویمی روایت می شوند و ورود خاطرات در اکنون داستان با چینش آدم ها و رویدادها در مسیر داستان، به راوی فرصت می دهد تا پیرنگ رخدادها را بسازد. همه ی داستان ها با همین تکنیک ساده شکل می گیرند.
داستان های “شام سرد”، “شبی که ستاره اش را گم کرده بود”، “دایره هرمسی” و “عکس های جدید جوزف” که با آدم های ایرانی در فضای خارج از کشور به وجود می آیند با درونمایه هایی نسبتا مشترک از” فصل” های انسانی و مصایب جداشدگان از وطن می گویند: “تو بر من، و بر هر مسافری که می توانست به وطن رفت و آمد کند، حسرت می خوردی و این در حالی بود که یک قطره اشک سرگردان، همیشه در چشم های عسلی ات به دور خودش می چرخید”.
در همین داستان “شبی که ستاره اش را گم کرده بود” دوست قدیمی راوی، که او با تمهیداتی، در فاصله های داستانی، گذشته های دوستی خود و او را در سال های دور تهران به یاد می آورد، در خارج از کشور مرده است. “پدرو” شوهر دورگه -آمریکایی و مکزیکی – دوستش، خاکی از جسد همسرش را به راوی داستان نشان می دهد و می گوید به درخواست همسرش جسد او را سوزانده و خاکش را قرار است هر کجا که بروم با خود داشته باشم.
راوی داستان از خانه پدرو بیرون می آید و همان روز خود را به فرودگاه می رساند تا همراه همسرش به سوی ایران پرواز کنند. او در پایان داستان، پیش از پرواز، با دست کشیدن بر شکم حامله ی خود، با بیانی سمبلیک در غم دوستش با خود می گوید: “حالا مانده بودم چه طور بگویم تو در شکم من بارور شده بودی تا یک بار دیگر، در سرزمینی که دوست می داشتی متولد شوی”.
در “شام سرد”، داستان اول کتاب، و هم در نهمین داستان، “دایره هرمسی” نیز روابط آدم های ایرانی خارج از کشور، بر ناسازگاری با محیط، سردی روابط، افسردگی و تلخ کامی های نوستالژیک و به عبارت دیگر بر شکست ها و ناکامی ها استوار است. در شام سرد که با گفتار و خاطرات سردتر زن و مردی جدا شده از زندگی مشترک، در سر میز یک رستوران ادامه دارد به رغم علاقه زن – که اکنون در اوج تنهایی، بی کسی است -، به زندگی دوباره با همسر سابقش، بی نشانی از گرمی و نزدیکی رابطه به پایان می رسد. و زن سرخورده، به آپارتمانش بازمی گردد و پیش از هر چیز به سراغ چند نوع از قرص های بیماری هایش می رود.
اما در داستان دایره هرمسی، جدا از تک افتادگی آدم ها در محیط ناشناس و در درون بی وطن خود، حادثه دیگری هم اتفاق می افتد که با نام داستان کمک گرفته از یک اسطوره ی یونان باستان، قرار است نه در ساختار و قالب روایی دیگر، که در بیان کلمات، سطحی از داستان را در فرای واقعیت تعریف کند. اما اگر قرار باشد عنوان هرمس به کهن الگوی یونانی این اسطوره نظر داشته باشد – که دارد- این عنوان بیشتر برازنده داستان ” آدیوس” است. زن شاعر این داستان – هر چند در اصل اسطوره هرمس مرد است – از وجوه روحی متفاوت و در عین حال قدرتمند و خلاقی برخوردار است. او در یک فرصت استثنایی و مرموز که به همراه همسرش از ایران به یک جشنواره شعر در یک کشور آمریکای لاتین دعوت شده، در اولین شب قرائت شعر، زنی او را در آغوش می کشد و می گوید تو تماما به دختر شاعر تازه درگذشته ام شباهت داری و بجز شباهت چهره، شعرهای تو هم درست مثل شعرهای اوست. فردا شب شاعر ایرانی بی آن که زبان اسپانیایی دانسته باشد شعرهایش را از حفظ به اسپانیایی می خواند و با آن زن امریکای لاتینی که حالا خودش را دختر او می داند برای ادامه زندگی به خانه اش می رود، و از کلمات فارسی شوهرش سر در نمی آورد و او را در هتل و بازگشت به ایران تنها می گذارد. ” هوش، قدرت کلام، فریب کاری و فراگیری آنی زبان ها و شانس و کسب موفقیت های غیرقابل انتظار” از جمله ویژگی های اسطوره هرمس است.
داستان های دیگر کتاب ، بجز یک داستان، در فضای داخل کشور و در مناسبات سال های پیش از انقلاب و گاه با خاطرات کودکی شکل یافته اند و عموما غمیادهایی بر روزگار سپری شده اند. در این میان داستان” بگذار آب همه دنیا را ببرد” اثری است که با اتفاقی در جامعه امروز ایران پدید آمده است. زنی که بازیگر تئاتر است به دیدن یک مرد که دوست قدیمی و هم دوره ی دانشگاهی اوست در کافه ای هنگام نوشیدن چای، به اتهام رابطه نامشروع دستگیر می شود و در بازجویی، فرد ریشو به او می گوید “اولین سنگ را من به سرت می کوبم”! زن جوان که حامله است شب را با اوهام سنگسار به صبح می رساند و صبح شوهرش که کارگردان فیلم است به دیدنش می آید.