گفت وگوی شهروند با نازیلا گلستان عضو دفتر سیاسی شورای ملی ایران

نظام جمهوری اسلامی یک آپارتاید دینی و اقتصادی است که به مراتب در مقایسه با آپارتاید آفریقای جنوبی فجیع تر است

نازیلا گلستان متولد بهار۱۳۵۲ و فارغ التحصیل سیستم های جغرافیایی از دانشگاه ملی است. همزمان با تحصیل در دانشگاه بلافاصله پس از دیپلم دبیرستان در وزارت کشاورزی مشغول به کار شد و پنج سال در بخش تحقیقات و دفتر ترویج و توسعه ی فعالیت های زنان روستایی کار کرد و در امور غیرانتفاعی زنان هم فعالیت داشت. او در نهایت مقطع کارشناسی ارشد را پس از فاجعه کوی دانشگاه(۱۳۷۸) پشت سر گذاشت و در همان سال  ایران را به مقصد فرانسه ترک کرد.

دو کارشناسی ارشد در رشته مدلسازی، ژئوماتیک و کامپیوتر را از دانشگاه ژوسیو فرانسه کسب کرد و سپس دکترایش را در رشته ی “استراتژی و فرایند تصمیم گیری برای سیستم های اطلاعاتی پزشکی” از شاخه علوم کامپیوتری در دانشگاه دوفین ادامه داد، اما آن را در مقطع رساله رها کرد. در همان مدت در دانشگاه سن دونی و دوفین حق التدریسی مشغول به کار شد و در مرکز تحقیقات علمی فرانسه در بخش تحقیقات کارش را ادامه داد. او به دلیل فعالیت های کاری و سیاسی پس از پایان دوره دکترا دفاع از تزش را به عقب انداخت.

در سال ۲۰۱۰ یک شرکت مشاوره در فرانسه تاسیس کرد که از همان زمان در ارتباط با منطقه و مطالعات استراتژیک منطقه و امور بین الملل در جایگاه کارشناس استراتژیک و مدیریت راهبردی کارهای مطالعاتی خود را برای نهادهای دولتی ارائه می دهد.

او همچنین برنامه افق ایران را در تلویزیون اندیشه با پشتیبانی آقای درمانی تاسیس کرد تا در کنار رسانه های دیگر فارسی زبان در برون از مرزهای ایران صدای مردم ایران باشد.

نازیلا گلستان به ورزش علاقه خاصی دارد، چرا که از خانواده ورزشی می آید و خودش می گوید “محوریت تربیت خانوادگی من برابری جنسیتی بوده و ورزش در رأس امور.”

سوارکار است و کاراته باز  و می گوید “از کودکی ورزش یوگا، فلسفه یوگا، آیروودا، سروده های گیتا و گات ها تا به این لحظه روشنگر فلسفه زندگی من بوده است.”

سنتور می نوازد و با پیانو آشنایی دارد. می گوید “در آن دوران سیاه روح الله خمینی که موسیقی حرام بود، در گروه کر تالار رودکی با رهبری اسدالله ملک قطعه سرود ۱۸ تیر را با هزار گرفتاری سه شب متوالی اجرا کردیم. آن زمان تنها ۱۶ سال سن داشتم.”

نازیلا گلستان

خانم گلستان خوش آمدید به دفتر شهروند. قبل از هر چیز خواهش می کنم کمی از کوشش های سیاسی اجتماعی تان بگویید.

ـ قبل از هر چیز باید بگویم در حال حاضر عضو دفتر سیاسی شورای ملی ایران هستم. چهل و سه سال دارم. از زمانی که خودم را شناختم با محیط اطرافم و شرایطی که در ایران حاکم بود ـ هست در مبارزه بودم.

از بچگی خوب به خاطر دارم وقتی دبستان می رفتم با یکی از دوستانم تابستان که می شد موهایمان را می تراشیدیم و برای خودمان اسم پسرانه می گذاشتیم. اسم من پیام بود. می خواستیم وقتی بیرون می رویم کسی تشخیص نده ما دختر هستیم و مجبور باشیم روسری سر کنیم. از همان جا فهمیدم که باید مقاومت کرد، استقامت کرد، و برای ارزش ها و آزادی هایی که می خواهند از ما بگیرند و سرکوب کنند، مبارزه کرد و جلو رفت. به همین ترتیب هر چه بزرگتر شدیم به تناسب موقعیت این شرایط تغییر کرد.

در دوره ی انتخابات محمد خاتمی من دانشجو بودم و خیلی فعالیت کردیم و فکر می کردم که در آن دوران تیره و تار که بر ایران حاکم شده شاید دریچه ای باز شود و بشود اصلاحاتی کرد که برای اولین بار مطرح شده بود. خب همه ی مردم تقریبا بسیج شدند و این اتفاق افتاد و در همان سال اول گشایش هایی صورت گرفت، اما بعد از یک سال با بسته شدن روزنامه سلام دوباره دیدیم که روز از نو، روزی از نو و همه چیز برگشت به حالت سابق اش و تمام کسانی که شعار اصلاحات می دادند، سکوت کردند و جایگاه جناح خودشان را در جامعه تعیین کردند و تا به امروز ثابت کرده اند که در هر جایی که می بایست بین مردم و حکومت انتخاب کنند، آنها حکومت و قدرت را ترجیح داده اند و متاسفانه این ادامه پیدا کرد تا جنبش سبز، که خوشبختانه جنبش سبز تفاوتی که با جریانات کوی دانشگاه داشت این بود که موبایل و تکنولوژی اینترنت بود. امکان فیلم گرفتن و انتشار آن برای مردم ممکن شد و به این صورت دنیا متوجه شد که در ایران و در چارچوب آپارتاید جمهوری اسلامی چه می گذرد. ۲۰۱۰ وقتی پرچم جنبش سبز به زمین افتاد روز عاشورا بود. دقیقا مصادف با همین روزهایی که الان در ایران هست، اما خب خیلی ها فراموش کرده اند!

وقتی این پرچم به زمین انداخته شد، خیلی از بچه ها می گفتند نباید این پرچم زمین بماند. ما آن روزها تلاش کردیم با دفتر شاهزاده رضا پهلوی تماس بگیریم. من آن موقع پاریس بودم. به هر صورت به وسیله ی آقای رضا پیرزاده موفق شدیم با شاهزاده رضا پهلوی تماس بگیریم چون شنیده بودیم ایشان ایده هایی برای تشکیل یک کنگره ملی دارند. تلاش های زیادی شد تا شورای ملی شکل بگیرد. از تمام گروه ها دعوت شد. به هر حال عده ای دور هم جمع شدیم. با فراز و نشیب های بسیاری شورای ملی ایران تشکیل شد و رسما از سال ۲۰۱۳ تاکنون فعالیت می کند. هدف محوری شورای ملی ایجاد شرایط برای برگزاری انتخابات آزاد به مقصد تشکیل مجلس مؤسسان است، تا نمایندگان مردم در مجلس موسسان در فضای آزاد و سالم بتوانند از دیدگاه های گوناگون قانون اساسی را تدوین کرده و مردم بتوانند به آن رأی دهند، به قانونی که هم سکولار باشد و هم تمام ایرانیان را به عنوان شهروند صرف نظر از جنسیت، مذهب، و هر تفاوت دیگری برابر ببیند.

 

شورای ملی می گوید ترکیبی از مشروطه خواهان و جمهوری خواهان است، اگر چنین است چگونگی این ترکیب را می شود شرح دهید؟

ـ راستش من نمی توانم رقم بدهم چون هیچوقت این بحث در داخل جلسات مطرح نشده است. من اعلام کرده ام که به چه دلیل نظام جمهوری را ترجیح می دهم. می دانم کسانی هم هستند که خواهان پادشاهی پارلمانی هستند، اما راستش را بخواهید هیچ وقت در نشست ها و جلسه ها کسی از دیگری نمی پرسد جمهوری خواهی یا پادشاهی خواه! من تصورم این است که بیشتر کسانی که در شورا در حال حاضر مشغول فعالیت هستند، خیلی به این مسئله اهمیت نمی دهند. اگر از من بپرسند که تو ترجیحت چیه، می دانم که ترجیحم چیست، اما اگر روزی در ایران قانون اساسی بیاید که پادشاهی پارلمانی را معرفی کند که ببینم ارزش های دموکراتیکش واقعی تر و قوی تر از قانون اساسی ای که نمایندگان طرفداران جمهوری معرفی می کنند، هیچ تعصبی ندارم و بدون شک به آن رأی می دهم، اما همان طور که گفتم بنا به دلایلی که برای خودم مطرح است من به جمهوری خواهی گرایش دارم، اما هیچ وقت این بحث به طور تعصبی و ایدئولوژیکی از سوی هموندان این نهاد چه مشروطه خواه و چه جمهوری خواه در جلسات شورا مطرح نشده است.

 

دفتر سیاسی شورا چه وظایفی دارد؟

ـ در اصل ما در دفتر سیاسی نقش اجرایی و سیاست گذاری داریم. خط مشی های سیاسی تعیین می شود و در چارچوب کمیسیون های گوناگون، در چند سال اخیر فعالیت کرده ایم. این کمیسیون ها و کمیته های محلی بازوهای اجرایی شورا هستند.

کمیسیون های حقوق بشر، محیط زیست و فرهنگ، ماهانه گزارش نقض حقوق بشر در ایران را تهیه می کنند. و در واقع تعریفی که ما از حقوق بشر داریم تنها مختص  به حقوق زندانیان سیاسی یا زنان نیست که مسئله ی محیط زیست، و معیشت مردم، امنیت آنان و بسیاری چیزهای دیگر که ارتباط مستقیم با زندگی شان دارد را شامل می شود. وقتی در جمهوری اسلامی مردم دارند بار تنش هایی را که این نظام در خارج از مرزهای ایران با دخالتش در امور داخلی دیگر کشورها مثل عراق و لبنان و فلسطین و بحرین و یمن و جاهای دیگر تحمل می کنند و این دخالت گری ها زندگی روزمره و آینده آنها و بچه هایشان را دچار دردسر می کند، خب بسیار طبیعی ست که داشتن امنیت جزو حقوق اساسی و شهروندی آنان به حساب بیاید. مرتب گزارش تهیه می شود، ترجمه می شود و برگردان آن به انگلیسی به سران دولت ها، نهادهای حقوق بشری، سازمان ملل متحد،  و دفتر خانم جهانگیر ارسال می شود.

کمیسیون نافرمانی مدنی هست که در این کمیسیون مطالعاتی صورت می گیرد. در درون کشور سلول سازی کرده و تلاش می کنیم تا با ارایه راهکارهای کاربردی و استراتژیکی، گروه های مدنی درون مرزی را هدایت کنیم. همچنین تلاش بر این است که اعتراضات مدنی را پوشش خبری بدهیم و در واقع صدای مردم ایران و مبارزاتشان در تمام سطوح باشیم و به این صورت به آنها کمک کنیم. که در این زمینه افق ایران هم با برنامه هایش تمام مبارزات مردم و نافرمانی های مدنی آنها را با هر باوری که داشته باشند پوشش خبری می دهد، البته بعضی گروه ها قبول می کنند که با ما برای پوشش خبری گرفتن در ارتباط باشند، و برخی دیگر ملاحظاتی دارند که اغلب کسانی هستند که ملاحظات اصلاح طلبی دارند و خط و مرزشان را نگه می دارند و نمی خواهند یک دیالوگ و گفتمانی ایجاد شود!

کمیسیون بین الملل به رایزنی با دولت های دیگر می پردازد و روزانه با سران کشورها، نمایندگان مجلس، سناتورها و نهادهای گوناگون غیرایرانی در ارتباط است. این کمیسیون موفق شد تا گفتمان حقوق بشر و دمکراسی را در کنار برجام جا بیاندازد و همگام با نیروهای آزادیبخش درون مرزی خواسته های مردم ایران را طرح نماید.

در کمیسیون آشتی ملی تلاش بر ایجاد گفتمان با نیروهای دولتی، مسلح و روحانیت است تا بتوانیم در دوران گذار با کمترین هزینه به سوی دمکراسی گذر کنیم. پیوستن این سه بخش به مردم بسیار مهم است.

 

آیا در شورای ملی برای انتخاب اعضای اجرایی تمهیداتی هست که اطمینان حاصل شود که رژیم نفوذ نکند؟

ـ این سئوال خوبیه، اما از طرف دیگه سخته. می دانید شورای ملی ایران  در پاریس به ثبت رسیده است  در نتیجه از سوی سازمان امنیت فرانسه و دیگر جاها به خاطر همین مسائل مرتب چک می شویم. تقریبا ماهی یک بار با کسانی که اسمشان در هیئت اجرایی هست دیدار دارند و گزارش تهیه می کنند و دنبال می کنند. و البته پیش آمده که عضو جدیدی که آمده،  به ما گفته اند که  این فرد مسئله دارد، اما به طور کلی این کار آسانی نیست. برای این که شما می توانید در یک فرایند مبارزاتی وارد جریانی شوید، اما به دلایلی یا خریده شوید، یا منحرف تان کنند، یا تحریک تان کنند. همه هم مستقیم عامل حکومتی نمی شوند. به تجربه به من ثابت شده که برخی افراد بدون آن که بدانند از احساسات و یا ضعف هایشان سوء استفاده می شود.

خیلی ساده است این رژیم۳۸ ساله که با نام خدا و دین با مردم بازی کرده است. در واقع کفایت می کند پیش روی مردمی که هزار و یک مشکل دارند، فقیرند، مریضند، سالمندند یک نام خدا و دین بگذارد و بگوید که این ها در مخاطره هستند. همین کار را هم در اپوزیسیون به شیوه های دیگر انجام می دهد با تهدید، با تطمیع، ترس و ارعاب در میان دانشجویان و… خلاصه ما برای پیشگیری از این مشکلات برای ورود هر کسی به شورا سه معرف تقاضا می کنیم. ضمن این که تصویر واقعی و کارت شناسایی شان را حتما باید ارائه بدهند و حتی اگر بخواهند با نام مستعار با شورا همکاری کنند، اما اطلاعات واقعی و دقیق آنها باید نزد دبیرخانه ی شورا برای تحقیق و تفحص محفوظ بماند، اما اگر کسانی هم در طول کار با شورا، راهشان را تغییر بدهند مقوله ی دیگری است و از ین منظر که اشاره کردید کاریش نمی شود کرد.

 

نسرین الماسی (راست) در گفت وگو با نازیلا گلستان در دفتر شهروند

برخی همراهان و دوستان شورای ملی از آن جدا شدند، این کناره گیری ها  به دلایل سیاسی بوده و یا اختلافات شخصی؟

ـ هر دو. بعضی ها جدا شدند به دلایل اختلاف نظرهای سیاسی، بعضی ها هم برای این که فشار حکومت رویشان هست جدا شده اند. سه سال پیش حقوق بازنشستگی مادر مرا قطع کردند و ممنوع الخروجش کردند. پس فشارهای خانوادگی روی همه هست، بعضی ها می توانند تحمل کنند، بعضی ها نمی توانند و واقعا بعضی وقت ها این تهدیدات هولناکه چون شما وقتی دور هستید هزار و یک خوف و خیال هم دارید. بعضی وقت ها هم کسانی در هنگام بروز اختلاف نظر دوام نمی آورند، روی نظراتشان استقامت به خرج نداده، و ترجیح می دهند بروند. به هر حال دلایل مختلفی هست که در هر سازمان و تشکیلاتی پیش می آید. خودم در یکی از احزاب فرانسوی فعال هستم. کمیته های محلی ما سه ماهه که دچار مشکل شده و تقریبا از هم پاشیده و گروهی در حال تدوین دوباره اساسنامه هستند. در امور سیاست اختلاف نظرها سنگین است، تنش زاست  حتی در جهان آزاد تا چه برسد به ما ایرانی ها که هرکدام پراکنده در گوشه ای از جهان هستیم و  از طریق فضای مجازی با هم همکاری و مبارزه می کنیم. برای ما که از لحاظ جغرافیایی با هم فاصله داریم این اختلاف نظرها طبیعی است که بیشتر  پیش بیاید.

اما افراد و گروه هایی هم هستند که از شورای ملی جدا شدند به دلایلی که خودشان می دانند ولی با هم کار می کنیم و در ارتباط هستیم. برای مثال دو گروه داشتیم که با هم اختلاف داشتند و نمی توانستند نظرهای هم را تحمل کنند، هر دو معتقد بودند که ما در دفتر سیاسی باید یکی را بر دیگری ترجیح دهیم، ما هم از انجام این درخواست خودداری کردیم در نتیجه هر دو گروه رفتند. به هر حال این اختلاف نظرها هست و باید کوشش کنیم با دیالوگ به نتیجه مطلوب دست یابیم، اما در نهایت ما تلاش می کنیم گفتمان های تازه ایجاد کنیم که این خود به نوعی تمرین دمکراسی ست. خود ما هم داریم یاد می گیریم که در درون سازمان خودمان تمرین دمکراسی کنیم و امیدوارم در این مسیر بتوانیم در راستای منافع ملی ایران موثر باشیم.

 

شما، نازیلا گلستان، به طور مشخص مورد انتقاد قرار می گیرید، به نظر شما دلیلش چیست؟

ـ مهمترین دلیلش زن بودن من است. این را تنها من ندارم، دیگر زنان هم همین درگیری را دارند. منتها من قبول  کردم بیایم جلو و در صف مقدم باشم. اکثر بانوان وارد کار سیاسی نمی شوند چون هولناکه، واقعا هولناکه. حرف هایی که به شما می زنند و برخوردهایی که می کنند مانند مبارزه در جبهه ی جنگ می ماند. در نتیجه خیلی ها ترجیح می دهند به نام حقوق بشر کار کنند تا از خودشان کمی حفاظت کنند، یعنی به نوعی پشت سنگر بایستند تا بتوانند فعالیت کنند. خیلی از دوستان خودم این باور را دارند و به من می گویند در صف مقدم بودن باعث می شود وقتت هدر شود، ولی تشخیص من برای خودم این بود که اتفاقا این هم بخشی از مبارزه است. یعنی این که زنان ایران باید بتوانند در عرصه ی سیاسی مبارزه کنند و خب اگر به شما هم شلیک کنند مسئله ای نیست. باید سپرها را قوی کرد. یک مواقعی هم هست که آدم کم می آورد. ادعا نمی کنم که ضربه ناپذیرم، مواقعی هست که تضعیف روحیه می شوم ولی در نهایت به خودم می گویم حق عقب نشینی نداری، دلم می خواهد که اگر این شانس را داشته ام که در دمکراسی زندگی کنم ـ الان ۱۸ سال است که در فرانسه دارم زندگی می کنم ـ گامی برای زنانی که  این شانس را نداشته اند که در دمکراسی زندگی کنند بردارم. برای زنانی که در آینده به دنیا می آیند بتوانند این شانس را پیدا کنند. روزی که ندا کشته شد و نگاهش توسط دوربین ها ثبت شد و جهان آن را دید، آن روز ده سال بود که من در فرانسه زندگی می کردم. پیش خودم گفتم من این شانس را داشتم، هرچند دشوار که ده سال در آزادی زندگی کنم و او برای فقط یک لحظه آزادی به خیابان آمد و جانش را از دست داد. احساس می کنم در قبال جوانان ایرانی در مبارزه شان برای رسیدن به دمکراسی مسئولم و وظیفه دارم در این راه تلاش کنم.

بله، مهمترین عاملش زن بودن من است. و دلیل دیگرش این که زنان خیلی راحت حرفشان را می زنند. راحت بگویم اهل قهر کردن نیستیم و استقامت مان بیشتر است و این را در کار گروهی ثابت کرده ایم و خود آقایان هم این را می گویند. برای همین هم حساسیت ها بیشتر است. بخصوص این که مدتی هم با خود شاهزاده رضا پهلوی همکاری داشتم و این کمی حساسیت ها را بیشتر کرده بود.

علت کناره گیری شاهزاده رضا پهلوی از شورا چه بود؟

ـ ایشان از شورای ملی کناره گیری نکردند. سال اول به عنوان مؤسس و سخنگو بودند. سال دوم که مجمع عمومی مان در تورنتو برگزار شد، در آن جا از ایشان درخواست شد که ریاست شورای ملی را به عهده بگیرند با یک تعریف مشخص در اساسنامه. تعریف مشخص هم این بود که ریاست شورا نقش اجرایی نداشته باشد و سیاست کلان و نقشه ی راه برای براندازی و گذر از نظام تا پایان دولت موقت برای برگزاری انتخابات آزاد و تشکیل مجلس مؤسسان را تعیین کند.

فردای روز انتخابات که مشخص شد موقعیت ایشان در شورا چیست، درخواست نشستی با دفتر سیاسی و شورای عالی کردند و در آن جا گفتند که من این سمت را فقط برای دو سال قبول می کنم و نمی خواهم مثل بعضی از رهبران اپوزیسیون که سی سال در راس سازمان هستند، بمانم. می خواهم به کشورم کمک کنم و هیچ چشمداشتی برای پست و مقام و قدرت در ایران آینده ندارم.

ما آنجا قبول کردیم، اما بعد از پایان دو سال بیشتر به دلایل ژئوپلتیک و دیپلماسی بین المللی از ایشان درخواست کردیم یک سال دیگر هم باشند، که قبول کردند و امسال دیگر در حقیقت می شود گفت که این مأموریت تمام شد و دیگر نیازی به داشتن سمت ریاست نداشتیم چون هم نقشه راه و سیاست کلان مشخص است و هم همه این ها به دولت ها و کشورها ارائه شده و بخصوص با گشایشی که با دولت آمریکا برقرار شده و دیالوگی که به وجود آمده است، دیگر بیشتر ضرورت حذف حس می شد، اما ایشان همچنان به عنوان یک همراه و پشتیبان هستند و این را در بیانیه رسمی شان هم اعلام کردند که فراتر از شورای ملی لازم می دانند که یک سری فعالیت ها، بخصوص در زمینه محیط زیست و دیگر زمینه ها داشته باشند.

از سوی دیگر شورای ملی ایران نیز به یک گرایش خاص دیده نمی شود و همه ی نیروها می توانند راحت تر با این نهاد همکاری کنند.

ایده ی جوانگرایی در تشکیلات شما چه میزان اهمیت دارد؟

ـ ایده ی جوانگرایی در شورا خیلی قوی است، البته به شما بگویم ایده ی جوانگرایی فقط به سن مربوط نمی شود. که به تفکر و ذهنیت هم بستگی دارد. من خودم در این هفت سالی که در شورای ملی با دوستان بودم خیلی چیزها یاد گرفتم. از کسانی که پیش کسوت اند، اما فکر جوان دارند. در نتیجه فکر جوان و مدرن داشتن الزاما به سن ربطی ندارد. افرادی هستند که بیش از سه دهه است دارند خارج از ایران در کشورهای دموکراتیک زندگی می کنند، از این افراد خیلی آموختیم که جهت کاریمان را نبریم به طرف فردمحوری، ببریم به طرف نهادمحوری.

نهادینه کردن “اینستیتوشن” و این چیزی ست که آن را در جنبش مشروطه یک بار تجربه کردیم، اما متاسفانه به نتیجه ی کامل نرسید، اما می دانم که بی شک به نتیجه خواهد رسید. یعنی جایی که این جنبش بتواند موفق شود، مثل مجلسی که تشکیل داد و قانون اساسی ای که نوشته شد، یک بار دیگر در ایران برقرار شود و همه ی احزاب حضور داشته باشند. کشوری داشته باشیم که به تمام معنا مردم سالار باشد و همه شهروندان از هر دین، مذهب، باور، تیره و تبار در آن در نگاه قانون برابر باشند. و واژه اقلیت از ادبیات ما رنگ ببازد و قوانین به نام اکثریت تعیین  تکلیف کند.

شورای ملی از نظر مالی چگونه تأمین می شود؟

ـ منبع مالی شورا تا به امروز از طریق همیاری های مردم و نیروهای داوطلب تامین می شود. همه ی کسانی که در شورا کار می کنند در کنار کاری که دارند، برای شورا  هم وقت می گذارند. خب برای بعضی ها خیلی سخت است که بیشتر وقت بگذارند، اما در هر صورت به خاطر علاقه و عشق شان وقتشان را تنظیم می کنند. چون به هر حال مسئله ی حقوق بشر و حقوق شهروندی ست و در نتیجه همگی تلاش می کنند که بخشی از انرژی و امکاناتشان را در خدمت شورا بگذارند.

اما داریم تلاش می کنیم که از سازمان های غیرانتفاعی، از سازمان ملل و سازمان هایی مشابه بودجه ای بگیریم. امیدواریم امسال بتوانیم موفق شویم، البته چون ما یک سازمان سیاسی هستیم کمی سخت است. چون سازمان های سیاسی غیر انتفاعی برایشان سخت است که به یک سازمان سیاسی بودجه بدهند. به هر حال تلاش مان را می کنیم، اما تاکنون کمک های مردمی پشتیبان مخارج ابتدایی این نهاد و رسانه افق ایران بوده است.

یعنی تاکنون از هیچ دولتی کمک نگرفته اید و نمی خواهید بگیرید؟

ـ از دولت ها برای سازمان های سیاسی بودجه گرفتن سخت است. چون فرض کنید ما از یک سازمانی بخواهیم بودجه بگیریم که در خاورمیانه باشد. این موقعیت را در سال ۲۰۱۶ داشتیم ولی شما می بینید که در پایان جلسه در ازای کمک مالی خواسته هایی از شما خواهند داشت. مثلا بیایید و از خلیج فارس یک جور دیگری نام ببرید، یا بیایید در مورد مثلا گروه خاصی موضعگیری خاصی بکنید! ما نمی توانیم این کار را بکنیم، برای همین هم ترجیح می دهیم که با سازمان های غیر انتفاعی و غیردولتی کار کنیم و بیشتر خط بدهیم به دولت های خارجی تا بودجه بگیریم و خط سیاسی بگیریم. به همین دلیل از منابع دولتی کمک مالی قبول نمی کنیم.

 

و اما یک سئوال مناقشه برانگیز، نظر عمومی اعضای دفتر سیاسی و هیئت اجرایی شورای ملی ایران در مورد مسائل منطقه مانند استقلال کردستان و جنگ های منطقه ای میان مذاهب چیست؟

ـ من دید شورای ملی را مطرح می کنم و این نظر شخصی نیست. جمهوری اسلامی ۳۸ سال پیش وارد ایران شد و نظامی را در ایران بنیان گذاشت که هدفش صدور انقلاب اسلامی شیعی بود.

اگر نگاهی گذرا به این ۳۸ سال بکنیم این ها در دنیا تروریزم اسلامی را رسمی کردند. چون یک حکومت تروریستی در دنیا به رسمیت شناخته شد. در این ۳۸ سال چه کردند؟ الان در مورد درون ایران صحبت نمی کنیم چون همه می دانیم چه کردند، اما در خارج از مرزهای ایران هم در کشورهای بسیاری مداخله کردند. در عراق، در سوریه، در لبنان، در فلسطین، در بحرین، در یمن، در افغانستان، حتی در ترکیه و پاکستان. می شود گفت مداخله هایی که این ها در خارج از مرزهای ایران کردند نوعی رعایت نکردن پروتکل های بین المللی بوده است.

ایران به هر حال قبل از انقلاب کشوری بود که ژاندارم منطقه بوده، ارتشی داشت که قابل احترام بود. یکی از دولت ـ ملت هایی بود که در ثبات جغرافیایی این منطقه نقش مهمی داشت، بدون شک شورای ملی اعتقاد دارد که ایران متشکل از یک ملت یگانه است و تمامیت ارضی اش به هیچ وجه قابل مذاکره نبوده و در این شکی نیست، اما مسلم است، آن چه که در کشور عراق صورت گرفته، دلیل اصلی اش مداخلات جمهوری اسلامی در این کشور بوده است.

درست است که رئیس جمهور عراق یک شهروند کرد است، اما در انتخاب نخست وزیر همیشه جمهوری اسلامی دخالت کرده و خواسته اش هم این بوده که رئیس دولت یک فرد شیعه ی تندرو باشد و میان این دو گروه مذهبی نفاق ایجاد کرده و تنش را در این کشور دامن زده است. البته ما قضاوت در این مورد را به کارشناسان منطقه ای وامی گذاریم.

اما در مورد کشور خودمان باورمندیم که ما ایرانیان دارای یک شناسنامه ملی و هویت ملی هستیم. جمهوری اسلامی ۳۸ سال است که با به اصطلاح  انقلاب فرهنگی اش، با بستن فرهنگسرای فارسی، با نادیده گرفتن گویش ها و زبان های مرسوم در ایران مثل آذری و ترکمنی و کردی و بلوچی و…  که هرگز آزادی واقعی نداشتند که بتوانند نشریه ای داشته باشند، بتوانند گویش و زبانشان را تدریس یا تحصیل، یا تبلیغ کنند و گسترش دهند. چون به هر حال ایران ما کشوری است که از فرهنگ های مختلف تشکیل شده و این ها ثروت آن کشور است. بدون این ها کشوری باقی نمی ماند. در نتیجه همه ی ما با هم یک ملت و یک کشوریم.

وقتی شما می بینید که حکومت همه را نادیده می گیرد، همه را سرکوب می کند، وقتی زن را سرکوب می کند، و حتی زن را در برابر مرد قرار می دهد، وقتی شیعه را در برابر سنی قرار می دهد، مسلمان را در برابر بهایی قرار می دهد، مسیحی را در برابر مسلمان، یهودی و زرتشتی در برابر مسلمان و همه را در برابر هم قرار می دهد، فقط منظور ایجاد نفاق است. ما باید شناسنامه ملی مان را حفظ کنیم و بدانیم به هیچ وجه تا زمانی که جمهوری اسلامی دیانت را در برابر ایرانیت قرار می دهد، نه ایران، نه منطقه و نه جهان روی خوش به خود نخواهند دید.

تعجب من در این است در کشوری که همیشه کوچک ترین حرکت و تظاهراتی را سرکوب می کنند و همیشه سد راه مردم هستند چگونه اجازه می دهند وقتی کردستان عراق رأی به استقلال می دهد مردم ما در کردستان به خیابان ها بیایند و از نتیجه رأی گیری ابراز شادی کنند؟ آیا نمی خواهند به مردم نشان بدهند که مردم ببینید اگر ما نباشیم ایران تجزیه می شود!

اولا این را مردم ایران باید بدانند که ایران به هیچ وجه تجزیه نخواهد شد چون یک دولت-ملت قوی ست در منطقه و جهان غرب هم به دنبال تنش های جدید در منطقه نیست و به نفع همه است که یک پارچه باشیم. هر چه دست در دست هم داشته باشیم قوی تریم. من مادرم از دو نقطه ایران است، پدرم از سه نقطه ایران و نمی توانم بگویم مال کجای ایران هستم یعنی به تنهایی من وجودی ندارم من در کنار شما هویت پیدا می کنم. اگر ما با هم نباشیم نه هویت داریم و نه شناسنامه ای داریم. در نتیجه باید برای آن تلاش کنیم و تنها راهش هم گذار از این نظام است. نظامی که همه ی ما را نادیده می گیرد. یعنی اگر شهروند ایرانی خداناباور، دگرباش، سنی و بهایی و دگراندیش است، حقوقی ندارد! و حتی شیعه ای را که به ولایت فقیه اعتقادی ندارد هم حذف می کنند. امروز داشتم وصیت نامه سهیل عربی را می خواندم و واقعا آدم نمی داند چه بگوید. یک آدمی یک باور شخصی دارد، شما چطور می توانید با یک جوان ایرانی این برخورد وحشیانه را بکنید؟

آن وقت ما فکر کنیم که این رژیم قابل اصلاح است و بیاید از من ایرانی سوءاستفاده کند. به عنوان یک ابزار استفاده کند برای انتخابات نمایشی اش که چی یک جوان ایرانی مثل سهیل عربی در زندان در اعتصاب خشک با مرگ و زندگی دست به گریبان باشد! آخر این دیگر چه دین و ایمانی است؟

سپنتا نیکنام به رای شهروندان یزد به نمایندگی شورای این شهر انتخاب می شود. رای مردم یزد را زیر پا می گذارند و او را به دلیل زرتشتی بودن برکنار می کنند.

چرا که جنتی فتوای خمینی را که یک غیرمسلمان نمی تواند بر مسلمان تصمیم گیرنده باشد، بهانه ی برکناری او قرار داده است.

فروپاشی خانواده ها، این همه بگیر و ببند و کشتن آدم ها. تعداد بیشمار اعدام و قتل شهروندان و خدمتگزاران ایرانی که از همان پشت بام مدرسه رفاه و حتی پیش از آمدن خمینی به ایران و با آتش زدن سینما رکس آبادان شروع شد، ترور در ورزشگاه، اعدام های دهه۶۰ و تابستان۶۷ که هیچ هم پاسخگو نبودند و حتی جنازه های بچه های مردم را تحویلشان ندادند و در گورهای دسته جمعی چالشان کردند و این همه آسیب رساندند، چطور می توانیم تصور کنیم که این نظام قابل اصلاح است؟ دروغ بزرگ تاریخ ایران اصلاح پذیری جمهوری اسلامی است. دروغ بزرگتر اصلاح جمهوری اسلامی پس از مرگ علی خامنه ای است. بدون شک باور دارم نظام جمهوری اسلامی یک آپارتاید دینی و اقتصادی است که به مراتب در مقایسه با آپارتاید آفریقای جنوبی فجیع تر است. با رفتن جمهوری اسلامی و برقراری یک نظام دمکراتیک به تمام معنی، که همه ی گرایش ها، جایگاهی در آن حکومت داشته باشند و همه ی مردم به عنوان یک شهروند برابر دیده شوند و نه به عنوان یک قوم و نژاد و زبان و مذهب برتر باشند و انسان محوری در قانون اساسی جایگزین قوانین غیرمدنی شود و هر ایرانی یک انسان دیده شود، بدون شک همه ی اختلافات حل خواهد شد و منطقه به آرامش خواهد رسید.

 

و سخن آخر خانم گلستان؟

ـ نکته نخست: چشم انداز سیاسی که آرزو و ایده آل من برای ایران آینده است یک سامانه جمهوری لاییک است. تاکید می کنم که تعصبی بر نوع سامانه آینده ایران ندارم. آنچه برایم بسیار مهم است، احیای دوباره مشروطیت است. پادشاه و یا رئیس جمهوری و یا یک نهاد و یک گروه خاص در آینده ایران، در چارچوب قانون اساسی عاری از قدرت مطلق باشد. سندی که در آن هر شهروند ایرانی با دیگری برابر باشد. در حکومت آینده ایران از فردیت گذر کنیم و نهادها ضامن دمکراسی و اجرای حقوق بشر باشند. استقلال سه قوا را داشته باشیم. قوه قضاییه مستقل باشد و به تمام معنا دادگر و دادگستر برای شهروندان باشد. نهادهای دینی از نهادهای سیاسی کاملا جدا باشند. نهادهای سیاسی از نهادهای هنری، ورزشی، اقتصادی جدا باشد. سازمان بازرسی و نظارت بتواند امنیت سلامت اقتصاد را کنترل و بازرسی کند. خدمات پزشکی و آموزشی برای همه شهروندان ایرانی به طور برابر و رایگان موجود باشد. محیط زیست در راس برنامه های دولت باشد. نهادهای بی طرف و سندیکاها آزادانه فعالیت کنند. آزادی بیان و پس از بیان تضمین داشته باشد و رسانه های ملی و مردمی بی رنگ از سیاست های دولتی و حکومتی باشد. هنر و ورزش در خدمت مردم باشد و نه در خدمت حکومت. فردای ایرانی که همه شاد باشند و با امید به آینده آرزوی زندگی در کنار هم در ایران را داشته باشند.

باورمندم اگر هر جامعه ای خواندن کتاب و ورزش بویژه ورزش های گروهی را در رأس امور خود قرار دهد، اعتیاد از آن جامعه رخت می بندد. مثبت اندیشی، معرفت، رفاقت، قدرشناسی جایگزین بدی ها، بددلی ها و تن پروری ها شود. عشق و مهر  برآسمان آن کشور سایه زند، نه تنها اندیشه های منفی و ایدیولوژیکی از آن جامعه می رود بلکه خشونت بی رنگ می شود و همزیستی و تحمل یکدیگر بسیار گسترش می یابد. اینچنین به دمکراسی پایدار دست می یابیم.

نکته دوم که شخصی تر است: یکی از شهرهایی که من همیشه با لذت به آن سفر می کنم تورنتو است. جامعه ی ایرانی اش را خیلی دوست دارم. جامعه خیلی رنگارنگ و پویایی است. یعنی شما از مخالفان حکومت تا طرفدارانش را هم می بینید! ولی گفتمانی وجود دارد. من این گفتمان را می پسندم. تخریب هایی وجود دارد و می بینیم که عوامل حکومتی نفوذ می کنند و سعی می کنند بین اپوزیسیون نفاق بیندازند، این را می شود لمس کرد، اما جامعه ایرانی هوشیار است. در گذشته جمهوری اسلامی با ترور سعی در حذف مخالفان خود داشت، اما حالا دیگر به دلایل عدیده نمی تواند ترور کند، ولی سعی در نفوذ بین صفوف اپوزیسیون دارد و تلاش می کند به جای ترور فیزیکی، ترور شخصیتی کند. با همه این تفاسیر می بایست به جامعه ایرانیان تورنتو تبریک گفت که با آگاهی و هشیاری از دستاوردهای دمکراتیکشان مراقبت و محافظت می کنند.

به سرودی از خود زردشت اشاره کنم:

از تو می پرسم ای اهورا

چه چیزاست سزای آن کسی که برای سلطنت

بد کنشی ودروغ پرستی درکاروکوشش است

آن بد کنشی که بجز از آزارکردن به ستوران

و کارگران دهقانان کار دیگری از او ساخته نمی شود

هرچند که از دهقان به او آزار نمی رسد.

در مقابل ستم از خود مدافعه کنید

مرد مقدس

آرامگاه او در سرای تو خواهد بود ای اهورا.

در پایان جای دارد که به شما و نشریه تان تبریک بگویم. می دانم که با سختی بسیار و پشتکار امور نشریه را پیش می برید. در هر صورت ما ایرانیان پراکنده در سراسر جهان، ایرانیانی که به هر دلیل تاب نیاوردند در آن نظام بمانند، یک خانواده بزرگ  و متحد را تشکیل می دهیم و روشنگری تنها راه رسیدن به ایرانی آزاد و آباد در آینده است. دست شما را برای همه تلاش های شبانه روزی که برای ما مردم ایران به خرج می دهید می فشارم و با صدای بلند می گویم: توانا باشید و از شما برای این گفت وگو سپاسگزار هستم.

ما هم از شما سپاسگزاریم که در این فرصت کوتاه وقت تان را در اختیار خوانندگان شهروند گذاشتید.