برآشفتگی طبقه سیاسی حاکم برآمریکا از نزدیکی ترامپ به روسیه!

 

 

وقتی پای نزدیکی به روسیه به میان می آید، ترامپ در داخل آمریکا از هر مورد دیگری تنهاتراست. یک جبهه کامل از سوی هردو حزب اصلی علیه او بوجود می آید. در این پانزده ما هرموقع ترامپ خواسته به روسیه نزدیک شود انواع کارشکنی ها علیه او شروع شده است. از فعال کردن پرونده انتخاباتی تا افشای مداخلات روسیه در انتخابات، دستگیری جاسوسان و اخراج آن ها و انواع تبلیغات هیستریک رسانه ای. این مخالفت گرچه با انواع چاشنی ها و دستاویزها پوشش داده می شود اما در اصل برای مخالفان جنبه استراتژیکی دارد و به نگاه آن ها نسبت به آرایش صفوف جهانی مرتبط است. ترامپ حتی قبل از انتخاب شدنش به ریاست جمهوری روشن ساخته بود که استراتژی وی برای کنترل بحران جهانی و از جمله برقراری نظم جدید در خاورمیانه همکاری با روسیه است (سیاستی که به نوعی کسینجر هم آن را مطرح ساخته بود). معنای چنین رویکردی بخودی خود به معنای کم اهمیت شدن نقش اتحادیه اروپا و از جمله انگلیس متحد ویژه و دیرین بود. صرفنظر از بهم ریخته شدن نظم منطقه و تا حدی جهانی که تلاش های یک جانبه تاکنونی رؤسای جمهوری آمریکا نتوانسته است بر آن ها فائق آید چند عامل مهم دیگر هم مشوق ترامپ است: اول آن که هردو به نوعی نسبت به لیبرال دموکراسی بدبین هستند و به درجاتی البته اقتدارگراهستند. گرچه در شرایط آمریکا تثبیت اقتدارگرائی طبعا با موانع و چالش های بزرگی مواجه است.

دوم آن که روسیه ابرقدرتی اساسا نظامی است و درحوزه اقتصادی برعکس آمریکا کوتوله ای بیش نیست (حتی از هند و فرانسه هم عقب تراست)… و همین شکاف موجب می شود که دولت آمریکا بتواند در همکاری با آن خود را در موقعیت بهتری بیابد و امتیازاتی به دست آورد که در صورت تداوم چالش ها نخواهد توانست بدان ها دست یابد.

علاوه بر همه این ها به لحاظ ماهیتی منازعه بین روسیه وچین و آمریکا دیگر بر خلاف جنگ سرد به شکل آشکاری از جنس رقابت های سرمایه داری در جهانی سرمایه داری شده است و نگرانی ایدئولوژیک ناشی از غلبه رقیب «ضدسرمایه داری» وجود ندارد. اکنون داستان انتقاد چین به آمریکا داستان طعنه سیر به پیاز است که «مسکین تو چقدربدبوئی» که تجارت آزادجهانی را قبول نداری! و شکایت بردن از آن به سازمان تجارت جهانی. ….

آن چه ترامپ و استراتژیست هائی که او از آن ها الهام می گیرد، حامل راهبردی است که بر طبق آن:

اول واقعیت قطب بندی جدید جهان سرمایه داری و نیروهای سربرآورده از آن را بپذیر، به این ترتیب راه برای تفاهم و بر قراری نظم جدید و کلی جهان و پایان دادن به امنیت بهم ریخته آن فراهم می شود؛

سپس با تکیه به نفوذ و برتری های واقعی آمریکا (هم نظامی و هم اقتصادی و هم  ژئوپلتیک جهان) جایگاه و هژمونی خود را مجددا بازسازی کن! به این ترتیب جنگ رقابتی- تجاری یکی بازوی سیاست های ترامپ است که با بازوی دیگر، دپیلماسی یا معامله بزرگ جهانی، ترکیب می شود. بی گمان دو قطب مهم چین و روسیه هم از این که در معامله بزرگ حول نظم جدید به بازی گرفته شوند نباید ناراضی باشند و ترامپ هم به عنوان یک معامله گر بزرگ شیفته ایفای چنین نقشی است. و برهمین تصور بود که برخلاف رویه دیگرسیمای خود (تهدید و فشار) وارد صحنه ی این بازی شد و اظهارداشت جهان از ما چنین توافقی را انتظار دارد…. برعکس مخالفان عمده آن در پشت سر وی یعنی داخل آمریکا و اروپا هستند. بخصوص اروپائی که ترامپ با لحن تلخی آن ها را رقیب/دشمن نامید و روسیه و چین را رقیب/دوست! آیا ترامپ خواهد توانست بر پشت جبهه خود غلبه کند و راه در پای آزمون جدید و چالش برانگیز نظم جدید جهانی بگذارد؟

آن چه که در این رویکرد از جهاتی نافی همدیگر و تناقض آمیز بشمار می روند، از نظرترامپ دو جزء مکمل هم تصور می شوند. در نزد او اهرم فشار و تهدید بخشی از اهرم های سازش هم بشمار می روند!