تشییع او نشان داد این بار نظام‌ توانسته با تلفیق دو عنصر مذهب و ملیت، تعداد بیشتری از مردم ‌را با احساسات مذهبی و عواطف ملی بفریبد. این فریب کاری و فریب خوردگی، بار دیگر سران‌نظام را از پاسخگویی به پرسش ها در خصوص هزینه های مالی و انسانی ناشی از حضور در سوریه نجات داد

 

به یاد داریم که در سال های اولیه، مقامات سپاه پاسدارن بارها حضور نظامی در دمشق را محدود به “مستشاری نظامی”  به درخواست دولت سوریه دانستند، اما پس از افزایش آمار تلفات، عنوان جعلی و فریب کارانه “مدافعان حرم”  به مداخله گران نظامی در سوریه اعطا شد تا یکی از راهکارهای نظام‌- استفاده از احساسات مذهبی- در خدمت سیاست های مخرب و هزینه ساز رهبر قرار گیرد

 

بلافاصله پس از سخنان غیرقابل دفاع ترامپ، بار دیگر حکومت جمهوری اسلامی توانست احساسات ملی را در خدمت بگیرد تا کسی نپرسد در چهل سال گذشته، سهم هزینه های جمهوری اسلامی برای رفاه ایرانیانِ حاشیه نشین خلیج فارس بیشتر بوده یا برای افراد، گروهها و دولت های خارجی مانند حماس، حزب اله لبنان و دولت سوریه ،که خلیج فارس را خلیج عربی می نامند؟

 

اگر قرار بود موج مردمی حمایت از مرزهای آبی و خاکی ایران به راه بیفتد در کدام‌ ماجرا تشکیل چنین‌کمپین‌هایی لازم بود: زمانی که رئیس جمهور امریکا از عنوان جعلی خلیج عربی استفاده کرد که البته بلافاصله وزارت خارجه آن کشور به رفع و رجوع آن پرداخت، یا زمانی که فرمانده قرارگاه عمار نزدیک به بیت رهبر- حفظ امنیت سوریه را از حفظ خوزستان‌، واجب تر دانست؟

 

آیا تردید داریم که هیچ فرد و نهادی به اندازه سپاه در نهادینه کردن قاچاق و تبدیل آن به جزء‌جدایی ناپذیر از اقتصاد کشور، نقش نداشته است؟ نقش سپاه در سرکوب های سیاسی چه؟ آیا با کاهش تهدید خارجی، اندکی از رفتار خصمانه سپاه در مواجهه با فعالان سیاسی در داخل کاهش می یابد و این‌ نهاد دست از اقدامات مخرب خود در حوزه اقتصاد ملی بر می دارد؟ آیا اسکله های غیر قانونی سپاه، تعطیل خواهد شد یا به بهانه حمایت از امنیت خلیج‌ همیشه فارس توسعه خواهد یافت؟

 

 

هر روز که از‌ عمر جمهوری اسلامی می گذرد اتکای نظام به عنصر فریب آشکارتر می شود در عین‌حال با گذشت حدود چهار دهه از استقرار نظام ولایت فقیه نه تنها حساسیت ها نسبت به فریب کاری های شرم آور نظام کاهش نیافته، بلکه به نظر می رسد درصد قابل توجهی از اقشار گوناگون‌ ایرانیان به فریب خوردن و حتی خود فریبی عادت کرده اند. اگر در سال های نخستین‌ پس از پیروزی انقلاب ، عدم شناخت از ویژگی های پنهان آیت اله خمینی، میلیونها نفر را به تبعیت از او – در حد جان فشانی – ترغیب می کرد اکنون بسیاری از مردم‌ترجیح می دهند چشمان‌خود را ببندند و در گوش ها پنبه بگذارند تا رذائل اخلاقی و ضعف های شخصیتی که بسیاری از سیاستمداران به آنها مبتلا هستند را نبینند و هشدارها را نشنوند. البته برای این خود فریبی “آتش تهیه” لازم است که آن را نیز “حکومتِ فریب کار” ، فراهم می کند. در واقع، برنامه ریزان نظام با شناخت دقیق از حساسیت ها، تعصبات ، شیدایی ها و کینه هایی که اغلب ایرانیان به آن‌ مبتلا هستند به دو طریق جریانات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی را به نفع خود سامان می دهند.

رایج ترین روش فریب کاری، سوار شدن بر موج ‌احساسات مذهبی و گاه تحریک عواطف از طریق اسطوره سازی یا مظلوم‌سازی های کنترل شده بر اساس حوادث و اتفاقات داخلی بوده و هست. اما فریب کاریِ مهم تر، فرصت سازی ماشین تبلیغاتی نظام از سخنان و اقدامات دولت های خارجی است که حکومت جمهوری اسلامی به دشمنی با آنها نیازمند است. در فقره دوم نیز گاه تخصص سران نظام در بهره گیری از علائق مذهبی به مدد ایشان می آید . موج‌ناشی از احساساتِ  “وطن‌پرستانه و ملی گرایانه” هم‌ تاکنون بارها در خدمت آنان بوده است در حالی که نخستین رهبر جمهوری اسلامی هیچگونه اعتقادی به آنها نداشت و جانشین او بارها عدم‌تعلق خاطر خود به این‌مفاهیم را به نمایش گذاشته است. نظریه پردازان مورد علاقه رهبر دوم جمهوری اسلامی همچون مصباح یزدی نیز با صراحت ، به دشمنی با هر گونه ملی گرایی و ایران دوستی می پردازند. علیرغم همه این واقعیاتِ انکار ناپذیر ، “ایران ستیزانِ حاکم” و “ملت ستیزانِ” حامی ایشان، برای سرپوش گذاشتن بر مفاسد و بی کفایتی های خویش برخی سخنان و اقدامات دشمنان یا رقبای خارجی را دستاویز قرار می دهند و با تحریک احساسات ملی گرایانه، میلیونها ایرانی را پشت سر خود متحد می سازند. متاسفانه بسیاری از هموطنان نیز به دلایل معلوم و نامعلوم، در فریب خوردن از حکومت از یکدیگر پیشی می گیرند.

در سال های اخیر بارها شاهد این اتفاق بوده ایم که “لو” رفتن یک ‌فساد یا آشکار شدن‌ پیامد برخی تصمیم گیری ها در عالی ترین سطوح مدیریتی، موجب تزریق عصبانیت در اقشار مختلف جامعه شده و آنان را در برابر حاکمیت قرار داده است. در اغلب این موارد، ناگاه اظهار نظر یا اقدام‌ یک‌مقام‌ خارجی، همه ذهن ها را به خود مشغول ساخته و توجهات را از فساد و تباهی قطعی در داخل به یک امر مبهم و مشکوک خارجی معطوف ساخته است.

البته همانگونه که در بالا اشاره شد فریب کاری حکومت، بیش از هر چیز در دو عرصه “دلبستگی های دینی ” و “احساسات ملی گرایانه” یا تلفیقی از این دو، بروز و ظهور دارد. مصداق، فراوان است که در اینجا تنها به دو نمونه اشاره می کنم. حضور نظامی غیر موجه در سوریه و میلیاردها دلار هزینه برای تداوم ‌حضور، سئوال های بسیاری در اذهان ایرانیان ایجاد نموده است. پس از حدود پنج‌سال حضور پرهزینه در سوریه، به ناگاه خامنه ای ادعا کرد این‌حضور برای انتقال جنگ ‌با داعش از مرزهای کشورمان به نقطه ای دور تر بوده است. این ادعای دروغ به سرعت توسط وابستگان به نحله های مختلف سیاسی تکرار و حتی بزرگنمایی شد تا حضور غیرموجه در سوریه، موجه و حتی مقدس جلوه کند. در اوج ‌این توجیه و تقدیس ها، ناگهان خبری دال بر حمله موشکی موفق جمهوری اسلامی به مراکز داعش در سوریه متتشر شد و ماشین تبلیغات‌ نظام به کمک اصلاح طلبان حکومتی و اعتدالیون چند چهره، موفق به حداکثر استفاده از آن برای منحرف ساختن اذهان مردم از واقعیت های جامعه – ولو به صورت موقت – شد. همه ذوق زدگی ها و غرور ایجاد شده، متاثر از یک دروغ بزرگ‌بود: “حضور در سوریه برای جلوگیری از نفوذ داعش به ایران”. علاقه به فریب خوردن و اوجگیری غرور کاذب در حدی بود که صدها فریاد برای یادآوری دروغگویی رهبر جمهوری اسلامی، به گوش کسی نرسید. آقای خامنه ای در حالی ادعای کذب خود را مطرح کرد که اغلب ایرانیان می دانستند تا ماهها پس از حضور جمهوری اسلامی در سوریه، هیچکس حتی اسم‌ داعش را نشنیده بود.

تقریبا یک سال پس از آغاز ‌حضور نظامی جمهوری اسلامی در سوریه ، اتوبوس حامل تعدادی از نیروهای نظامی جمهوری اسلامی در حوالی دمشق متوقف و سرنشینان آن، دستگیر شدند.‌ دستگیرشدگان پس از چند دور مذاکره – و احتمالا با پرداخت رقم کلان – آزاد شدند. در آن روز نه نامی از داعش بود نه حضور نظامی جمهوری اسلامی به بهانه “انتقال جبهه درگیری با داعش به مناطقی دورتر از مرز جمهوری اسلامی” توجیه می شد.

به یاد داریم که در سال های اولیه، مقامات سپاه پاسدارن بارها حضور نظامی در دمشق را محدود به “مستشاری نظامی”  به درخواست دولت سوریه دانستند اما پس از افزایش آمار تلفات، عنوان جعلی و فریب کارانه “مدافعان حرم”  به مداخله گران نظامی در سوریه اعطا شد تا یکی از راهکارهای نظام‌- استفاده از احساسات مذهبی- در خدمت سیاست های مخرب و هزینه ساز رهبر قرار گیرد. با گذشت مدتی، ظاهرا این ‌کاربرد به تنهایی قادر به توجیه رفتار نظام نبود لذا با کشفی دیرهنگام، ازحضور در سوریه برای حفظ امنیت ایرانیان در برابر وحشی گریهای داعش سخن گفتند و البته توفیقاتی نیز به دست آوردند که این‌توفیقات جز با همراهی تریبون داران اصلاح طلب و اعتدالی، مقدور نبود.

اوج‌هنرنمایی فریب کارانه، در موضوع مرحوم ‌محسن‌حججی متجلی گشت. ساختن ضریح برای مرحوم حججی و حضور زنان و بانوانی با پوشش هایی مخالف استاندارد جمهوری اسلامی در مراسم تشییع او نشان داد این بار نظام‌ توانسته با تلفیق دو عنصر مذهب و ملیت، تعداد بیشتری از مردم ‌را با احساسات مذهبی و عواطف ملی بفریبد. این فریب کاری و فریب خوردگی، باردیگر سران‌نظام را از پاسخگویی به پرسش ها در خصوص هزینه های مالی و انسانی ناشی از حضور در سوریه نجات داد . البته این نجات را تا حدود زیادی به روشنفکرنمایان و رسانه هایی مدیون هستند که ظاهرا بیش از حکومت، در اختیار مخالفان و منتقدان نظام قرار دارد. آن اشخاص و این رسانه ها با استفاده از جاذبه فضای مجازی، کسی را که درخوشبینانه ترین‌ فرض، نمی دانست چرا به سوریه رفته، یک قهرمان ملی و سنبل شعور، شجاعت و دفاع از‌میهن معرفی می کنند. متاسفانه بسیاری از مردم هم که توان حمایت از قهرمان‌های اصلی و ستاندن حق خود را ندارند در پای همین‌علم ها سینه می زنند. در نهایت نیز بهره اصلی نصیب حکومتی می شود که هم خانواده ای را به عزای جوان خود نشانده هم فرورفتن در منجلاب انواع فساد و ناکارآمدی، سران آن را مستاصل و محتاج‌سوژه های سرگرم کننده ساخته است.

همانگونه که در ابتدای مقاله نیز آمد بهره گیری از اظهارات و اقدامات سران دولت های مخالف یا رقیب و فریب مرد‌م با انکا به همان اظهارات و اقدامات نیز از ابزارهایی است که متاسفانه بسیاری از ایرانیان، داوطلبانه تحت تاثیر فریب آن قرار می گیرند. اجازه بدهید به نمونه ای دیگر بپردازم. دونالد ترامپ کسی است که کمتر از یک سال قبل، رهبر جمهوری اسلامی از “حقایق گوییِ” او مشعوف بود. او در یک سخنرانی، سخنانی صحیح را با اظهاراتی نابخردانه مخلوط کردکه از آن بوی دشمنی نیز به مشام می رسید. در معجون ترامپ، عبارت مجعول خلیج عربی نیز وجود داشت؛ عنوانی که سال هاست متحدان‌جمهوری اسلامی در سوریه، حزب اله لبنان، شبکه تلویزیونی المنار و….. از آن‌استفاده می کنند اما تاکنون حساسیتی بر نیانگیخته است. بلافاصله پس از سخنان غیرقابل دفاع ترامپ، بار دیگر حکومت جمهوری اسلامی توانست احساسات ملی را در خدمت بگیرد تا کسی نپرسد در چهل سال گذشته، سهم هزینه های جمهوری اسلامی برای رفاه ایرانیانِ حاشیه نشین خلیج فارس بیشتر بوده یا برای افراد، گروهها و دولت های خارجی مانند حماس، حزب اله لبنان و دولت سوریه ،که خلیج فارس را خلیج عربی می نامند؟ اگر قرار بود موج مردمی حمایت از مرزهای آبی و خاکی ایران به راه بیفتد در کدام‌ ماجرا تشکیل چنین‌کمپین‌هایی لازم بود: زمانی که رئیس جمهور امریکا از عنوان جعلی خلیج عربی استفاده کرد که البته بلافاصله وزارت خارجه آن کشور به رفع و رجوع آن پرداخت یا زمانی که فرمانده قرارگاه عمار – نزدیک به بیت رهبر- حفظ امنیت سوریه را از حفظ خوزستان‌، واجب تر دانست ؟ آیا نباید لختی بیندیشیم و سرانگشت نظام و دستگاه تبلیغاتی آن را در به راه افتادن کمپین‌های احساسی اخیر مشاهده کنیم؟ شاید کسی بگوید در این‌ماجرا، بحث منافع ملی در میان است. بسیار خوب! اما چرا همواره پیوستن به چنین کمپین هایی با نادیده گرفتن نقش جمهوری اسلامی در مصیبت ها همراه است؟

راستی بزرگترین تهدید برای امنیت خلیج فارس چیست: یاوه گویی یک‌مقام سیاسی در امریکا یا لبنان و سوریه یا سیاست های جمهوری اسلامی که بسیاری از کشورها را علیه ایران متحد ساخته است ؟ با خود صادق باشیم . در چنین‌مواردی، آیا تنها باید از فریب کاری جمهوری اسلامی، بنالیم و فریب خواهی جمهورِ احساسی را نادیده بگیریم‌؟

کسانی که در هفته های اخیر به بهانه تهدید خارجی، به کمپین “من هم سپاهی هستم” پیوستند چگونه توجیه می کنند رفتن زیر پرچم نهادی را که بزرگترین نقش در از بین بردن‌ استانداردهای اقتصادی و نابودی اقتصاد کشور،  به عهده ی آن است؟ آیا تردید داریم که هیچ فرد و نهادی به اندازه سپاه در نهادینه کردن “قاچاق” و تبدیل آن به جزء‌جدایی ناپذیر از اقتصاد کشور، نقش نداشته است؟

نقش سپاه در سرکوب های سیاسی چه؟ آیا با کاهش تهدید خارجی ، اندکی از رفتار خصمانه سپاه در مواجهه با فعالان سیاسی در داخل کاهش می یابد و این‌نهاد دست از اقدامات مخرب خود در حوزه اقتصاد ملی بر می دارد؟

آیا اسکله های غیر قانونی سپاه ، تعطیل خواهد شد یا به بهانه حمایت از “امنیت خلیج‌همیشه فارس” توسعه خواهد یافت؟

ممنوعیت خروج خاتمی از منزل، افزایش فشار بر زندانیان سیاسی، بی اعتنایی به سه ماه اعتصاب غذای نظری، دستگیری صدیقه وسمقی هنگام بازگشت از خارج و …. قبل از تشکیل کمپین “من‌سپاهی هستم” صورت گرفت یا بعد از آن؟

تهدید علنی فعالان سیاسی توسط فرمانده سپاه کرمان و اظهارات سردار نجات چه؟

تجربه ی سالها سیاسی نویسی، به من یادآوری می کند هر گونه مخالفت با کمپین‌های احساسی و یاد آوری فریب کاری و فریب خواهی ها، هزینه فراوان دارد و نخستین نتیجه آن، تبدیل شدن به سیبل حملات همزمان جمهوری اسلامی، برخی مخالفان ظاهری آن و گروههایی از مردم خواهد بود. این یادداشت را با آگاهی از این موضوع نوشته ام. در عین حال امیدوارم موجب تأمل برخی هموطنانم شود.

مجتبی واحدی تحلیلگر سیاسی با تمرکز بر مسائل ایران است. او رئیس دفتر مهدی کروبی و سردبیر اسبق روزنامه اصلاح طلب آفتاب یزد بوده است. از دیگر سوابق او می توان به معاونت وزارت دارایی و سمت مشاور رسانه‌ای و مطبوعاتی مهدی کروبی در مجلس ششم و انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۴ اشاره کرد. او پس از حصر خانگی مهدی کروبی در بهمن ماه ۱۳۸۹، سمت سخنگو و مشاور ارشد کروبی در خارج از ایران را داشته است.

برگرفته از دیدگاه نو