گفت وگو با حسام فریاد به مناسبت کنسرت این هفته او در تورنتو
“حضورم در کانادا از مرز ۵ سال گذشته، اما عمر غربت من فراتر از ۱۵ سال است.”
این اولین کلماتی است که حسام فریاد، خواننده مقیم تورنتو، در پاسخ به سئوالم میگوید و همینجا است که متوجه شیوایی کلامش میشوم که حتی اگر پس از ۱۵ سال”غربتنشینی” مملو از کلمات انگلیسی شده باشد، هنوز بسیار فارسی است و در این شهر که به فارسیهای دست و پا شکسته عادت کردهایم، به دل مینشیند.
حسام فریاد برای خودش پدیدهای است.
تازه ۳۰ سالش شده و اما حداقل ۱۱ سال است که حرفهای میزند و چندین و چند آلبوم و بیش از ۱۲۰ ترانه ضبطشده دارد. بارها با ارکسترهای بزرگ اجرا کرده و البته خاطره اولین خواندنش را به ۵ سالگی باز میگرداند و برایم میگوید که ۲ سالش بوده که روی پای ایرج هیت مینشسته و موسیقی زدن او را میشنیده. یعنی همان ایرج هیتی که امروز از اروپا دعوتش کرده تا در کنسرت این هفته او در تورنتو رهبر ارکستر باشد.
در دفتر شهروند با او همسخن شدم و برایم از ابتدای زندگیاش تا همین امروز و کنسرت این هفتهاش گفت.
حسام میگوید:”از ۱۵ سالگی از ایران خارج شدم، به دنبال پدر که پیشترک به غربت آمده بودند من و مادرم هم برای ترانزیت به ترکیه آمدیم که به پدر بپیوندیم که شوربختانه نشد و مادر برگشت و ترانه “مادر” را من به همین علت نوشتم(مادر حسام البته بعدها به آنها پیوسته است) تا ۱۵ سال و ۸ ماهگی در استانبول، ترکیه بودم.” بعد برایم تعریف میکند که عازم بلژیک شده است، جایی که قبلا پدرش به آنجا رفته بوده و بسیاری از اقوام او هم همانجا بودند. او سپس پس از یک دهه زندگی در اروپا عازم کانادا شد و اکنون ۵ سالی است که در اینجا زندگی میکند.
برمیگردیم به دوران کودکیاش. برایم تعریف میکند که از کودکی هر وقت میپرسیدند میخواهی چه کاره شوی جوابش در رابطه با هنر بوده است. تازه میگوید پدرش تعریف میکند که از ۳ سالگی لالاییاش تصنیف “پر کن پیاله” شجریان بوده است و همیشه در کتابهای پدرش میگشته و یادش میآید که چطور آرام آرام “دشنه در دیس” و “کلیات میرزاده عشقی” خوانده.
حسام میگوید:”این بود که خودکار با ترانه درد مردم ایران زمین پیوند خوردم و کم کم رسالت و تعهد یک خواننده متعهد در من پیش آمد و کم کم رشد کرد. در ۵ سالگی پدر نخستین میدان را به من داد که در مهمانی برای ۲۰۰ و اندی نفر “توی ای پری کجایی” بخوانم و به زودی دریافتم که گرایشی به فرهنگ و هنر ایرانی دارم. ۷، ۸ سالم بود که در آموزشگاه ملک درس موسیقی میدیدم و البته فیلمی هم برای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بازی کردم به نام”یک خطا” به کارگردانی قدرتالله صبحمیرزایی.”
تعریف میکند که چگونه پدرش چون خود در تئاتر بوده “اجازه نداده” او وارد سینما شود و همین است که حسام راه موسیقی را پیش گرفته.
“در سن ۱۲ سالگی رفتم تالار وحدت، پیش استاد کریم صالحعظیمی آزمون دادم برای ردیف موسیقی ایرانی. از بین ۳۰ و اندی نفر مرا برگزید که به من خصوصی در خانه تدریس کند.”
جالب اینجا است که حسام تعریف میکند بعد از رفتن پدرش از ایران بوده که تازه موسیقی سنتی را کنار گذاشته و به آن موسیقی رو آورده که همیشه شیفتهاش بوده ،اما مجال نزدیکی به آنرا نمییافته یعنی موسیقی پاپ. در ۱۳ سالگی او در حالی میخوانده که ارکستری ۵ نفره برایش میزده.
تا اینکه در ۱۵ سالگی از ایران خارج میشود و بلافاصله به موسیقی روی میآورد.
“در بلژیک ۴۰۰۰ ایرانی بیشتر نبود و آن هم پراکنده. این بود که من هر هفته ۷۰۰ کیلومتر راه میرفتم تا در هامبورگ آلمان اجرا کنم”.
اولین استاد یا به قول خودش”نخستین آموزگار” او در خارج هم همین ایرج هیت بوده که از کودکی میشناخته. هیت در کودکی حسام تهران را به مقصد هامبورگ ترک کرده و هنوز آنجا زندگی میکند تا همین هفته که مهمان خانه فریاد در تورنتو است و قرار است در کنسرتش برای او بزند.
کار حسام در اروپا خوب میگیرد و حتی در یک اجرا با ارکستر سمفونی بروکسل میزند. در ضمن با گروههایی همچون فیلارمونیک بلغارستان و کرِ پاریس هم اجرا کرده.
در این مدت اما بارها برای گروههای سیاسی مختلف اجرا میکند بدون اینکه علاقهای به آنها داشته باشد و این است که امروز تاکید میکند گرچه برای آرمان آزادی مردم ایران میخواند ،اما نمیخواهد با هیچ گروه و گرایش سیاسی شناخته شود. وقتی با استاد محمد شمس آشنا شده در کنسرتهای “فرهنگی سیاسی” اجرا کرده.
“تلاش شد که درخت جوان اندیشهام توسط باورهای گروههای سیاسی دزدیده شود که البته نشد. انگ و برچسبی بود که به ننگ نرسید و خشک گشت”.
او در این مدت در کنسرتهای حزب کمونیست کارگری (در سوئد)، مجاهدین خلق و مشروطهخواهان اجرا کرده است گرچه تاکید میکند “به خاطر قرارداد بوده است و فقط همین”. صحبت این گروهها که میشود میگوید:”من فقط نمیخواهم سرنگونی شود و دولت دیگری از غربت برود و آنجا ساکن شود. چون مردم خودشان اینقدر عاقل هستند که بدانند چه بهی را برای این بدی که بر سرشان هست جایگزین کنند”. اما بارها میگوید که مردم ایران لیاقت دولت بهتری را دارند و او هم خواهان پایان این حکومت است. و بخصوص میخواهد “دولت دموکراتیکی” سر کار باشد که “آواز و سرود من را به زنجیر نکشد و بر دار نکند”.
به خاطر همین کنسرتهای سیاسی بوده که روزی در تورنتو با همسر آیندهاش آشنا میشود. همینجا به قول خودش “لاو استوری” (Love Story) آنها آغاز میشود و وقتی فریاد در طول یک سال ۸ بار به تورنتو سفر میکند، بالاخره قصد ازدواج میکند. طرفه آنکه پس از رسیدن به کانادا دیگر اجرا برای گروههای سیاسی را کنار میگذارد و روی فعالیتهای هنری خودش تمرکز میکند. او البته تاکید میکند که در یکی از ترانههایش قول داده که “بخون بخون عاشق برای آزادی” و تا همیشه به تعهدش در هنر ادامه میدهد.
سالهای اول تورنتو برای حسام آسان نبود.
او میگوید:”چند سال اول خیلی اذیت شدم چون احساس میکردم اینجا حرفم را نمیفهمند و انگار من در هارمونی دیگری هستم. ولی کم کم از زمانی که خواستم با مردم پل بزنم دریافتم که در اینجا شوربختانه مردم به سراغ هنرمند نمیروند و هنرمند باید به سراغ مردم برود. و عمده کارهایی که میشود مصرفی است”.
اما خیلی زود خودش را پیدا کرده و شرکتی به نام خودش برای نشر کارهایش ایجاد کرده. وقتی برای یکی از کارهایش سر از استودیو ۹۲ در تورنتو درآورده با فردی به نام ریچارد یوگلو آشنا شده. میگوید:”از رابطه همکاری، شدیم دوست خانوادگی” و یوگلو امروز همکار او در بسیاری از کارهایش است.
از تک تک حرفهای حسام معلوم است که به قول خودش “دلداغی” برای ایران دارد و دوست دارد دوباره به کشور خودش برگردد. او البته ناسیونالیست نیست. گرچه دلش تنگ “خانه سنتی پدربزرگ و بوته یاس رازقی بر دیوار و حیاط توپبازی و درخت توت کهنسال” است، اما عشقش به ایران بیش از هر چیز برای “انسانها” است و معلوم میشود که دوست دارد به زبانهای دیگر هم بخواند و موسیقیاش را تلفیقی از همه کارها میبیند.
موسیقی ایران را از نزدیک دنبال میکند. از گروه رپ “هیچکس” و محسن یگانه و بابک صحرایی تعریف میکند، اما میگوید به همه چیزی گوش میکند حتی “اپرای گیلکی ۱۹۴۰” اما دل خوشی از آنچه “موسیقی مصرفی” مینامد ندارد (مثلا “نازی نازی امشب دلم مست توئه!”). در مورد این ترانههای”لس آنجلسی” میگوید:”مراوده من و همراهم در خصوصیترین جا که بستر است در این ترانهها برای مردم روایت میشود. اینها باید سری به صنعت پورنو بزنند”.
خودش میگوید به فرانسوی، انگلیسی، اسپانیایی، فارسی، فلمیش، ترکی و عربی میخواند و البته آلمانی را هم میداند، اما آنقدر به آن علاقه ندارد که در آن اجرا کند. میگوید همه موسیقیها “ادویهجات غذای روح ما هستند. رد پای موسیقی ما در موسیقی لاتین پیدا میشود و برعکس. اگر همهاینها به درستی به هم آمیخته شوند نتیجه میشود موسیقی چندقارهای”.
حسام این هفته شنبه، ۲ اکتبر ساعت۸:۳۰ شب، در سالن جوانان ارمنی در شماره ۵۰ خیابان هالکراون پلیسِ تورنتو اجرا میکند (جزئیات کنسرت در آگهی صفحه ۷۳ موجود است).
میگوید میخواسته “تنظیم را از ارکستر بزرگ یا حتی الکترونیک” بیرون بیاورد و در ضمن ۲۰ و اندی از بهترین ترانههایش را اجرا کند و همین است که “نخستین آموزگارش”، ایرج هیت را هم از آلمان تا تورنتو آورده.
فرصت خوبی است تا با منتخب آثار این خواننده جوان و پرانرژی شهرمان آشنا شویم.
ba doroud be payan khatmat arash azizi . bayad ateraf kard ke chonien javanani ra be nodrat mitavan yaft ke dor az vatan rosht yafte va chonien ziba parsi sohbat koonand be khosoos ke hesame aziz az sedai rasa va gavi barkhordar ast .zira man khod shahede barnameh hay eshan dar ouropa bodeam sedai gavi va tabahor dar barnamehi life az khososiyat hesam aziz ast ba arezooi movafagiet rooz afzoon bari hesam va shoma.
ba arze salam khedmate agaye arashe azizi,kheili mamnon az shoma va majaleye shahrvand ke az honarmandani chon Hesam Faryad hemayat mikonid.ma hamishe donbale karhaye zibaye ishan bodim va khahim bood,chera ke paki shakhsiat va galbe ishan ro joda az kare honari doest darim va barayash arezoye pishraft va salamati darim.ishon hamishe to galbe ma jaye khasti ro khahand dasht,khosha be hale kasani ke dar Toronto hastand va mitavanand dar conserthaye ishon sherkat konand.man gablan dar conserthaye ishon dar europa sherkat kardam va jozve khanandehayi hastan ke barnameye zendeye ishon binazire,godrete sedaye ishon ro dar consertha mishe fahmid.ba tashakorate faravan.