در ماه دسامبر ٢٠١٧ کتابی به نام “بخشش و انتقام” (On Forgiveness and Revenge) نوشته دکتر رامین جهانبگلو به چاپ رسید. قبل از انتشار این کتاب دکتر جهانبگلو، در جلسه ای که به دعوت ایرانیان ساکن استکهلم ترتیب داده شده بود،یک سخنرانیبا عنوان”خشونت پرهیزی، آرمان یا واقعیت”١ایراد کردند،  نوشته ایکه پیش رو دارید، حاوی نکاتی است که در این دو کار مفید به آن پرداخته شده و توجه و تمرکز رویآنها، ما را به شناخت وسیعتری از نظریات دکتر جهانبگلو در ارتباط با گفتمان بخشش و انتقام راهنمایی می کند. کوششی صادقانه در جستجوی حقیقت، مسئولیت شهروندی که به آن عمل شده، باشد که مورد قبول خواننده محترم واقع شود.

بخش اول کتاب با نقل قولی از Thomas Szasz با این مضمون آغاز میشود:

“احمق نه میبخشد و نه فراموش میکند، ساده لوح هم میبخشد و هم فراموش میکند،  خردمند میبخشد ولی فراموش نمیکند”.٢

براییافتن توضیحات مفصل دکتر جهانبگلو در مورد این مقوله، به تناوب به نکات ایراد شده در سخنرانی و نیز کتاب مذکور مراجعه شده:

دکتر جهانبگلو: همه فعالین سیاسی در داخل و خارج از کشور بویژه نسل جوانتر ایرانیان که مایلند بدانند لایه های مختلف هستی شناسی و انسان شناختی هویت ایرانی چیست، با ابراز خستگی از وجود خشونت در گذشته و سیاستهای مداوم کنونی، به تایید خشونت پرهیزی میپردازند و متفقا آن را از دستور کار خود برداشته اند .٣

رامین جهانبگلو، در رونمایی کتاب در تورنتو- عکس از کیهان لندن

در تشریح چگونگی مضر بودن استفاده از خشونت، ایشان مینویسند:

زخمهایی که ملت ما در اثر خشونت ها و رفتارهای ناعادلانه دیده، بین ما و اعتماد ملی و کوشش برای برقراری آشتی ملی، فاصله ایجاد کرده، در حالیکه ایجاد ظرفیت های عملی و اخلاقی برای انجام روند بخشش، برای ساختن آینده مملکت، کمک اصلی را میکند.

از طرف دیگر چنانچه ما عدالتخواهی را با قصاص مساوی بدانیم، به این معنی است که با همان فرهنگ غیرقابل قبول و مخرب گذشته به خشونت امکان ابراز می دهیم و با این کار جایی برای برتری اخلاقی ما نسبت به جنایتکارانی که مرتکب اشتباهات زیاد شده اند، نمیماند!

ــ دمکراسی درون زا چیست؟

برای حل مسئله آموزشهای غلط در گذشته، برای مثال، وضعیت تجدد بی محتوا [از نظر فکری]در دوره سلطنت پهلوی، ما نیاز به برقراری تجدد واقعی داریم. در این زمینه زنان با نشان دادن خصوصیات اخلاق مدنی، ورای ایدئولوژیو طبقات و اقشار، به همکاری با هم پرداخته اند، و به گسترش ارزشهای خشونت پرهیزی و تشویق مسئولیت شهروندی برای مهار کنش اقتدارطلبانه کوشش میکنند که این خود زاینده دمکراسی درونزا و جایگزین دمکراسی صادراتی بی تاثیر میشود.

اهمیت آشتی ملی

بازشناسی تاریخ گذشته و پذیرش اشتباهاتی نظیر قهرمان پرستی و ناجی پرستی، کمک میکند که همگی از دور باطل خشونت بیرون آمده و در جهت جدایی از کینه توزی و انتقامجویی حرکت کنیم.

اهمیت مشروعیت زدایی از خشونت

با به کار بردن آموزش مدنی، برای ایجاد توان اخلاقی در برقراری فرهنگ خشونت پرهیزی میتوان به مرحله ای رسید که استدلال ارجحیت اعتقادیــ دینی را که به خشونت، شکلی مشروع بخشیده، رد کرد و به جای به کار بردن مقولات و مفاهیم کهنه شده که تکرارشان بیفایده است، دستور زبان جدید و جغرافیای ذهنی جدیدی را ایجاد نمود که کارا و ثمربخش باشد.

هانا آرنت متفکر سیاسی معاصر مینویسد«چنانچه ما با بخشندگی، از زخمهایی که یافته ایم، خود را خلاصی نبخشیم، برای همیشه در موقعیت “قربانی” باقی خواهیم ماند»۴

دکتر جهانبگلو تاکید میکند؛ برداشت ما از عدالتخواهی نباید قصاص باشد، چرا که انتقامجویی، خشونتی است که باید از آن به حکم اخلاق جدید، پرهیز کرد. انتقام به طور ساده کاری است شبیه کار گربه ای در مقابل گربه دیگر، چنگی در برابر چنگ! در حالیکه عدالتخواهی کاری است که ما را به مقام یک بخشنده صاحب تفکر، ارتقاء میدهد، توجه به این حقیقت که در بخشندگی ، مورد بخشش، “دیگری” تصور نمی شود، بلکه در درون او [که بخشی پنهان از ما را هم شامل میشود] به جستجوی واقعیت های قابل ترحم پرداخته میشود، و این کاری است بسیار پیچیده و مشکل که باید برایآن آمادگی پیدا کرد چرا که داشتن اراده خالی از تعصب  به آینده نگری و صلحجویی متکی است، که ما به هر دو این مفاهیم، عمیقاً نیازمندیم.

انتظار کشیدن و امیدوار بودن 

نویسنده در سراسر کتاب از مثالهای فراوانی از نظریات فلسفی، شاهکار های ادبی و دیدگاه متفکرین کمک می گیرد تا به قضاوت  خواننده نسبت به گفتمان کتاب یاری کند. (البته می توان در کتاب مباحث محدودی را هم در نظر داشت که نیاز به سوال و گفتگو دارد) *

اما با وجود این تلاش، شرایط افکار عمومی جهان را برای پذیرفتن فلسفه “عدم خشونت ” خود آماده نمی بیند ولی امیدواری و انتظار را هم در این مرحله لازم می داند .

 خلاصه تاریخ تمدن بشری

این واقعیت شبهه ناپذیر است که تاریخ تمدن بشر را میتوان در دو کلمه خلاصه کرد: ویران کردن و ساختن.

بر این اساس تمدن بشری ساده تر و قابل هضمتر مینماید؛ هر کنشی که از سوی فرد یا جمع با کلمه “ساختن” و ابداع کردن همراه است، عموما بشر را در جاده تمدن به پیش رانده و هر کنشی که او را متوقف و به عقب رانده، ویرانگر تمدن و بستر رویش عوامل منفی بوده است. به طور خلاصه، دیوانگی هایی که در روال زندگی بشری وجود دارند، وامدار و وارث گذشته ی نادرست هستند که به ایجاد سیستمهای فکری نادرست انجامیده و برای مقابله با آنها راهی بجز ترک عادتهای گذشته و یادگیری رفتاری استوار بر تفکر و تفکری استوار بر بینشی نو، در برابر ما نیست.

نلسون ماندلا رهبر آفریقای جنوبی نوشت:

“هنگامی که درهای زندان باز شد که مرا آزاد کنند، به این فکر میکردم که اگر تلخی و احساس تنفرم را پشت سر رها نکنم، در واقع هنوز از زندان خلاصی پیدا نکرده ام”.

پانویس ها:

١-تاریخ سخنرانی ، سال ٢٠١۶

٢-نقل قول مربوط به جلسه کلاس های اگورا ، کتاب شیطان و خدا: از بین بردن حافظه تاریخی ملت، کاری همطراز نسل کشی است. این مفهوم با نقل قول ذکر شده همخوانی دارد.

٣- جملات، نقل به معنی از کتاب و سخنرانی با حفظ معنا و مفهوم دقیق هستند.

۴- از کتاب، انسان در عصر ظلمت، نوشته هانا ارنت، ترجمه مهدی خلجی، نقل قول از نویسنده این مقاله است.

*- چگونگی نسبت دادن تاثیر اسلام در رشد تمدن در منطقه ( p, 136)و مقایسه آن با رشد تمدن در اروپا، که لزوم کنار گذاشتن فاکتور دین را از پیشرفتهای مذکور، به نظر منطقی می نماید.