حسن زرهی
در نشست سازمان جهانی مطبوعات در برزیل “ریودوژانیرو” بودیم، از اهالی خاورمیانه سه نفر بودیم، من (حسن زرهی)، نیدال منصور سردبیر روزنامه “الحادث” اردن و بختیار امین ـ از مبارزان بنام علیه حکومت صدام که در اولین دولت پس از سقوط صدام اولین وزیر حقوق بشر عراق شد و بعدها ظاهراً از دولت کناره گرفت، و احتمالاً همچنان برای حقوق بشر فعالیت می کندـ . یک روز نیدال منصور به من گفت که خانمی از روزنامه سراسری سائوپولو می خواهد با من و او و بختیار گفت وگو کند. قرار گفت وگو را گذاشتیم، آن خانم جوان برزیلی آمد و حرف زدیم و از جمله من از تعطیل شدن ۱۶ روزنامه و هفته نامه و مجله در ایران در کمتر از یک ماه خبر دادم و روز بعد منصور به در اتاق من در هتل کوبید که بیا عکس و بخشی از گفت وگوی ترا در روی جلد (صفحه اول) روزنامه گذاشته اند و کلی غر زد که کاش نمی گفتیم تو هم باشی حق ما ضایع شده است، البته این همه شوخی بود که منصور در شوخ طبعی زبانزد دوستان است. پس از انتشار آن گفت وگو آقایی آمد پیش من و گفت، گونزالس است، سردبیر ال پائیس و عاشق ایران است، و حالا که دانسته من ایرانی هستم می خواهد با هم درباره ایران حرف بزنیم. گونزالس از ایران چنان یاد می کرد که انگار میهن اوست. می گفت هر ساله حدود یک ماه را به ایران می رود و از همه جای ایران خبر داشت. از آثار تاریخی، از تاریخ ایران، از مردم، از غذاها و از هر چه که در گمان می گنجد گونزالس خبرها داشت. و ما در روزهای باقیمانده ی کنفرانس ریودو ژانیرو دست کم روزی یک بار همدیگر را دیدیم و حرف و حدیث ایران کردیم. گونزالس بعدها به ریاست سازمان جهانی مطبوعات برگزیده شد؛ سازمانی که در آن دوره راجر پارکینسون سردبیر وقت روزنامه ی کانادایی گلوب اند میل ریاست او را بر عهده داشت و اولین کانادایی بود که به این سمت رسیده بود. پارکینسون حالا در دانشگاه تورنتو روزنامه نگاری درس می دهد و از سردبیری فارغ شده است. حالا که خبر را می خوانم با خودم می گویم، وقتی خانم “آنجلس اسپینوسا” به گونزالس تلفن کرده و گفته است او را از ایران اخراج کرده اند، لابد گونزالس به یاد سفرهایش به ایران افتاده است، و به یاد آن جمله که هنوز در جان من زنگ می زند که: تا زمانی که من سردبیر ال پائیس هستم هیچ شماره ای از این روزنامه بدون خبری از ایران منتشر نخواهد شد و حالا دولت بی کفایت احمدی نژاد یک دریچه ی مهم جهانی دیگر را به روی ملت ایران می بندد. به خبرنگار روزنامه ای که سردبیر آن از بنامان این حرفه است و به روزنامه ای که خوف دارد از بی خبری از ایران، نمی خواهد اجازه بدهد که از آن مردم و از مصیبت ها و مسائلشان خبر بنویسد. ما را براستی چه می شود که بی خردان حاکم بر آن سرزمین را ذره ای درایت دانستن خوب و بد خویش و آن میهن دردمند نیست. می گویم اگر آدمی مانند گونزالس و نشریه ای به اعتبار و احترام ال پائیس که روزنامه ی مردم و مانند نامش محبوب آنان است، مجال نداشته باشد که از سرزمین و مردمی که آن همه عاشقانه آنها را دوست می دارد و حرمت می گذارد خبر بنویسد، دولت نادانان در ایران با دیگران چه رفتار و کرداری خواهد کرد. نمی دانم گونزالس آیا هنوز و همچنان در ال پائیس هست یا نه، اما می دانم میراث عشق ورزی او به ایران و ایرانیان حتماً در آن روزنامه و در آن کاخ سفیدی که محل و دفتر روزنامه در دل مادرید است مانده، و اگر حکومت گران ایران قربانی گردان امروز ذره ای ایران دوستی در جان و جهانشان بود، نمی گذاشتند آن مردم و مملکت از موهبت دریچه ای که در ال پائیس به روی آنان گشوده بود محروم بمانند. اما در سرزمینی که اصل بر عداوت با ایرانیان است و از حکومتی که همه ی همتش مصروف ایران گریزی و ایرانی ستیزی می شود چه جای توقع است. آقای گونزالس شرمنده ام که قدر شما را هم ندانستند. می دانم که این بلاهت را به حساب ملت ایران نمی گذارید. حکومت ها همیشه صورت واقعی ملت ها نیستند. حکومت احمدی نژاد هم نباید سیمای دوست داشتنی را که شما از ایران ترسیم می کردید مخدوش کند. شما می دانید که نه اسپانیا را جهانیان به فرانکو فروختند و نه مردمان و دولت های خردمند ایرانیان را به احمدی نژادها خواهند فروخت.
در فردای ایران آزاد، آقای گونزالس از ایران دوستی شما ما مردم تقدیر خواهیم کرد. و بدانید که مردم ایران دوستی های شما به خود و میهن شان را هرگز از یاد نخواهند برد.