حسین علیزاده
آن یار کزو گشت سر دار بلند
جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد
به نام حضرت دوست که همه چیز از اوست
آقای سیدهادی خسروشاهی
در مورخ شنبه ۱۷ مهر ۱۳۸۹ مصاحبه ای مالامال از سخنان نسنجیده با روزنامه “جوان” علیه اینجانب داشتید که در ابتدا اندیشیدم از کنار سخنانتان گذشته وآن را بی پاسخ گذارم (و اذا خاطبهم الجاهلون قالو سلاما) اما از آنجایی که به خوبی آگاهم که استعفا و جدایی من و دیگر دیپلماتها چه دلهره ای برای حاکمان کودتاگر داشته است و ترس آنان از ادامه این ریزش، باعث گردیده روزنامه کودتاچی “جوان” خط تخریب ما را سرلوحه خود قرار دهد، خود را ناگزیر دانستم تا پاسخی فراخور اظهارات بی پایه شما برایتان نوشته و در پهنه اینترنت منتشر کنم تا اگر می خواهند به تخریب ما همت گمارند، لااقل چیزی بنویسد که خواننده خود را متقاعد سازد.
جناب خسروشاهی
از سال ۸۲ که پس از سه سال همکاری با شما در دفتر حفاظت منافع ایران در قاهره، به ایران بازگشتم تاکنون کلمه ای در عیان علیه شما ننوشتم چرا که احترام سیادت و شیخوخیت شما را لازم می دانستم. فاش می گویم که احترامی برای عمامه شما قائل نیستم چرا که به یاد دارم سخن نغز مرحوم پدرم را که می گفت: “ای جان فرزند! بدان و آگاه باش که شمر و یزید و عمروعاص هم عمامه به سر می گذاشتند.” به برکت انقلاب اسلامی مردم بسی شمر و یزد و عمروعاص را دیده اند که عمامه بسر دارند ولی عمامه آنان با عمامه پیامبر فرق دارد. در جمعیت انبوه معممان، اندک کسانی چون آیت الله العظمی منتظری(این شرف روحانیت شیعه) و شیخ مهدی کروبی (ابوذر زمان) یافت می شوند که مشاطه قدرت را وا نهاده اند و به واگویی حقوق ملت پرداخته و بابت آن هزینه ها پرداخته اند. بسیاری از این معممان در کنار جمهوری اسلامی ایستاده اند که به نان و نوایی برسند. شما نیز از این حقیقت مستثنا نیستید چرا که شما روزگاری مرید مرحوم آیت الله شریعتمداری بودید و آن مرد بزرگ را رها کردید تا سفیر در واتیکان و سپس کاردار در قاهره شوید. همین افتخار(فرصت طلبی) شما را بس.
جناب خسروشاهی
اگر نبود بی پروائی شما در مصاحبه ای سرتاسر دروغین، به خود اجازت نمی دادم که عیان بنویسم که شما همان هستید که همسر دومتان از فرط آزار و اذیت شما، در منزل به شما آتش گشود و شما را به ضرب گلوله مضروب کرد. به خوبی به یاد دارم که شما در سه سال ماموریت خود در قاهره با داشتن خدم و حشم در اقامتگاهی چند هزار متری، تقریبا تمام سه سال را مجرد بودید. در این مدت همسر و فرزندان شما کمتر از سه ماه در سه سال حاضر شدند که در اقامتگاه سفیر در کشور باستانی مصر در کنارتان باشند.(این در حالی است که شما حقوق کامل متاهلی را در این سه سال صرفا به دلیل آشنایی با یک مقام عالی رتبه در وزارت خارجه دریافت کردید).
اگر مایلید در نوبتی دیگر شرح این حادثه را برای مردم، واگویه کنم تا همگان بدانند چه کس فاقد رابطه گرم خانوادگی با همسر خود است، مصاحبه ای دیگر ترتیب دهید تا تفصیل مطلب را آشکارا برای اطلاع عموم بنویسم.
اینک راز آن همه بی مهری همسر دومتان برملاست. اما اینکه همسر اولتان را که بانویی از بیت مرجعیت(آیت الله سید صادق روحانی) بود و به جفا بر او چه ها روا کردید، واگویه کردن درست نیست. همین افتخار(ظلم به همسر) شما را بس.
جناب خسروشاهی
پرسشی دارم. نام فامیل دامادتان چیست؟ من در خصوص وی قضاوتی نمی کنم چرا که نیک و بدی از او نشنیده ام ولی اگر امروز نام دکتر حسین فاطمی وزیرخارجه شجاع کابینه مرحوم مصدق آذین بخش یکی از خیابانهای تهران است و تاریخ ایران از او به افتخار نام می برد، برای اطلاع خوانندگان می نویسم که محمد مهدی عبدخدایی پدر داماد شما و یکی از متنفذان بازاری امروز، همان کسی است که در ۲۶ بهمن ۱۳۳۰ به سوی این رادمرد تاریخ ایران، آتش گشود و وی را از ناحیه شکم با گلوله مضروب کرد که تا زمان اعدامش پس از کودتای ۲۸ مرداد از این درد رنج می برد. همین افتخار(فامیلی با ضارب فاطمی) شما را بس.
جناب خسروشاهی
در مصاحبه تان با روزنامه “جوان” بر کفایت من به عنوان یک کارمند وزارت خارجه تردیدها روا کردید و حال آنکه من با دانستن دو زبان انگلیسی و عربی و داشتن گواهینامه کارشناسی ارشد از دانشکده وزارت خارجه لااقل در رشته کاری خود اندک تحصیلی کرده ام. اما شما چطور؟ آیا به خود جرأت می دهید از صلاحیت علمی خود برای حضور در وزارتخارجه بنویسد تا همگان بدانند که اگر نبود رابطه با یکی از وزیران خارجه، شما حتی صلاحیت عضویت در این وزارتخانه را نداشتید چه رسد به این که سفیر ایران در واتیکان و کاردار ایران در قاهره باشید. همین افتخار(بی کفایتی درشغل) شما را بس.
جناب خسروشاهی
مصاحبه تان با روزنامه “جوان” را با علاقه ای وافر برای آینده نگهداری خواهم کرد تا برای آیندگان که تاریخ انقلاب اسلامی را می نویسند، سند و مدرک ارائه دهم که شخصی بسان سید هادی خسرو شاهی پس از دو دور عهده داری سفارتخانه در واتیکان و کارداری در قاهره هنوز فرق “دبیر دوم” و “نفر دوم” را نمی داند. به یاد می آورم یکی از همکاران در قاهره برایم تعریف کرد که شما از او خواسته بودید تا برایتان درجه ها (مقام ها)ی متداول در وزارت خارجه را (دفتردار، وابسته، دبیر سه، دبیر دو، دبیر یک، رایزن سه، رایزن دو، رایزن یک و سفیری) بنویسد که او نیز چنین کرد.
جالب اینکه باز قاطی کرده اید و فرق بین دبیر دو( second secretary) و نفر دو (second person یا second in command) را نمی دانید زیرا که جاهلانه در مصاحبه اظهار داشته اید که علیزاده عنوان نفر دومی را برای خود جعل کرده بود ولی برای عنوان نفر دومی عبارت second secretary را آورده اید.
آقای محترم من چه گناهی کرده ام که شما بی سوادید و روزنامه کودتاچی جوان نیز تیتر”از جعل عنوان تا پناهندگی در فنلاند” را ذوق زده از دهان شما عاریت گرفت و تیتر کرد. مگر غیر این است که من با پاسپورت دبیر دومی یا همان second secretaryبه مصر اعزام شدم و سپس در همانجا به دبیر اولی ارتقا پیدا کردم. کجا من ادعای نفر دومی کردم. اگر شما مدرکی دال بر این ادعا دارید لطفا رو کنید.
تازه برعکس، یادآورتان می شوم من نه تنها دنبال جعل عنوان نفر دومی نبودم که برعکس در آخرین سفرتان به تهران (همان سفری که منجر به تیر خوردنتان توسط همسرتان شد)، شما اسم من را به عنوان جانشین خود طی نامه ای به وزارت خارجه مصر معرفی کردید که من دو بار از این مسئولیت شانه خالی کردم و سرانجام نیز شما مجبور شدید فردی را که مقام او “وابسته” بود به وزارت خارجه معرفی کنید و حال آنکه مقام ارشد که من بودم در سفارت حضور داشت. نامه ای از من را در مصاحبه آورده اید که خود گویاست من از پذیرفتن مسئولیت شانه خالی کردم. پس همین افتخار (ندانستن فرق دبیر دوم و نفر دوم) شما را بس.
جناب خسروشاهی
پرسشی دارم. شما به دلیل رابطه قوی که با یکی از وزیران خارجه داشتید چرا پس از سه سال ماموریت خود در مصر برای سال چهارم تمدید نشدید؟ آیا غیر از این است که حتی آن وزیر خارجه نیز به بی کفایتی شما پی برده بود که حاضر نشد شما را تمدید کند؟ اگر غیر از این است و شما با کفایت بودید لطفا بنویسید که در دوران شما چه گلی به سر روابط ایران و مصر زدید؟
من مفتخرم که پس از مراجعت از مصر کتاب “تاریخ روابط ایران و مصر” را نوشته و وزارت خارجه آن را چاپ کرده است. مزید اطلاع این کتاب به عربی ترجمه و در قاهره نیز چاپ شده است. اما شما چه؟ آیا می توانید بنویسید در غیر عرصه فرهنگی به معنی فعالیت های دینی، در عرصه روابط سیاسی ، اقتصادی، بین المللی در دوران شما چه پیشرفتی حاصل شد؟ به یاد دارم روزی به من گفتید: “علیزاده! چقدر دنیا عجیب است که هم درس من آقای مکارم شیرازی اینک در قم اعلام مرجعیت کرده است و من که بسان او بودم بدانجا نرسیدم.” خوب به یاد دارم که زبان تیز من باز شد و گفتم: “خوب حاج آقا اگر آقای مکارم مرجع شده اند، دلیلش این است که در قم اقامت گزیده اند. نه مثل شما که در مقام کارمند دولت در سفارت ایران در قاهره حسرت مرجع شدن را بخورند. از کارمندی دولت، مرجعیت در نمی آید.” همان روز دانستم که روزی شما تلافی این زبان تیز مرا خواهید به جا آورد. همین افتخار (کینه توزی) شما را بس.
جناب خسروشاهی
در مصاحبه تان دعوتنامه ای از دانشگاه آمریکایی قاهره خطاب به من برای شرکت در یک دوره را منتشر کرده اید با این ترفند که این حس را به خواننده تلقین کنید که علیزاده با امریکا در ارتباط بوده است. اولا اگر من در ارتباط با امریکا بودم، معقول نبود که بخواهم دعوتنامه را به محل کار من در دفتر حفاظت منافع ارسال کنند. ثانیا من چنین دعوتنامه ای را هرگز ندیده ام. شما باید ثابت کنید که این دعوتنامه به من ابلاغ شده است. اگر هم ابلاغ شده است توسط شما ابلاغ شده است. پس چه اشکالی داشت که من شرکت کرده باشم. دوم اینکه من اصلا در دوره شرکت نکرده ام و شما باید ثابت کنید که من شرکت نموده بودم. سوم اینکه به فرض شرکت کردن مگر چه خطایی را مرتکب شده ام وقتی وظیفه اداری خود را انجام می دادم. مزید خباثت است که در مصاحبه ترجمه کامل نامه را نیاورده اید که در آن همچنین آمده است که :” از هیاتی از ایران نیز دعوت شده است که تا هفته آینده در دوره شرکت نماید.” بسیار عادی است که به هنگام اعزام هیاتی از ایران، کارمندی از اعضای سفارت آن را همراهی کند.
برای اطلاع خوانندگان متن انگلیسی و ترجمه ناقص شما را در زیر می آورم:
اما ترجمه شما به این قرار است:
آقای زاده عزیز
ما برای هفته آینده از شما دعوت می کنیم که در دانشگاه آمریکایی قاهره درباره حقوق بشر و پناهندگی در ترم فشرده ای شرکت کنید. شما فهرست دروس ترم را دریافت خواهید کرد. امیدوارم فرصت داشته باشید مطالب حقوق بشر پناهندگی مورد توجه قرار گیرد.
همانطور که ملاحظه می شود، این موضوع که مقام دعوت شده باید همراه هیاتی از ایران باشد، عمدا حذف شده است. مزید اطلاعتان یادآور می شوم در سپتامبر ۲۰۰۶ من برای شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل با حکم ماموریت از طرف وزارت خارجه عازم نیویورک شده بودم. اگر قصد پناهندگی داشتم، در نیویورک این کار را می کردم.
جناب خسروشاهی
در مصاحبه تان بر عاقبت به خیر نشدن من افسوس خورده و به ارتباط من با مقامات دیگر سفارت خانه ها از جمله وابستگان اقتصادی بلژیک و آلمان و انگلیس اشاره کردید و به حضور من در باشگاه دیپلمات های آسیایی اشاره داشته اید تا این حس را القا کنید که علیزاده از همان اول با خارجی ها در ارتباط بود و باز تلاش وافر داشتید که من را کارمندی نامنضبط تصویر کنید که کفایت کاری نداشتم، اگر چنین است که شما می گویید چرا پس از پایان ماموریت در قاهره، من ده ها ماموریت کوتاه مدت دیگر اعزام و در نهایت با مقامی بالاتر از قاهره به هلسینکی ماموریت یافتم. آیا غیر از این است که وزارت خارجه به اظهارات بی پایه شما، وقعی نگذاشته و من همچنان کارمند مورد تایید وزارت خارجه بودم تا آنگاه که به میل خود و با اراده سیاسی در اعتراض به تقلب انتخاباتی و سرکوب مردم از کلیه مزایای شغلی و حتی دیدن مادر پیر و بیمارم خود را محروم کردم؟
سخن پایانی: چند پرسش
جناب خسروشاهی
بیایید فرض را بر این بگذاریم که علیزاده فردی نالایق و بی کفایت است که برای اغراض شخصی دست به اعتراض زده است. مایلم از شما که در کسوت روحانیت هستید پرسشی داشته باشم. پیامبر فرموده است: “کسی که از گفتن حق سکوت کند، شیطان ساکت است(الساکت عن الحق شیطان اخرس). با این فرض که نباید برابر ظلم و ستم سکوت کرد، مایلم نظر شما در خصوص صحت انتخابات ریاست جمهوری و درباره شخصیت آقای احمدی نژاد بدانم. شما که درباره علیزاده به عنوان یک کارمند کوچک وزارتخارجه این گونه موشکافی می کنید، نظرتان درباره احمدی نژاد چیست؟ از آن بالاتر ممکن است بفرمایید که نظرتان درباره حوادث پس از انتخابات که منجر به کشته، زخمی و زندانی شدن بسیاری مردم بیگناه شده است چیست؟ گمان نمی کنم شما بخواهید شامل گفته پیامبر شوید که در قبال حق سکوت کنید. اگر جرأت در خود سراغ دارید لطفا نظرتان را درباره انتخابات ۸۸، احمدی نژاد و سرکوب مردم بیگناه علنا بیان دارید. پاسخ شما از دو حال خارج نیست. شما یا بسان من، فکر می کنید که احمدی نژاد را لکه ننگ ایران می دانید و انتخابات را تقلبی و سرکوب مردم را جنایت می شمارد که در این فرض چرا با روزنامه کودتاچی “جوان” مصاحبه کردید؟ و اگر نظرتان بر صحت انتخابات و محترم بودن احمدی نژاد و نادیده گرفتن سرکوب مردم است که از همین الان رفتاری مشابه آنچه مردم با آقای افتخاری خواننده معروف کرده اند را برایتان پیش بینی می کنم. آقای خسروشاهی آیا شما مردانگی در خود سراغ می بینید شیطان اخرس نباشید و موضع خود را صریح و بی پرده بگویید؟ گمان نمی کنم.
برای شما و خود عاقبت به خیری را از درگاه احدیت مسئلت دارم.
۲۱ مهر ۸۹ / هلسینکی