تنها فیلم شرکت کننده در فستیوال جهانی تورنتو که داستان آن مربوط به ایران می شد، شکارچی ساخته رفیع پیتز بود. به همین مناسبت گفتگویی با او در هتل محل اقامتش در تورنتو انجام دادم. رفیع تا به حال چهار فیلم ساخته است: فصل پنجم (۱۳۷۵)، صنم( ۱۳۷۵)، زمستان است(۱۳۸۴) و شکارچی (۱۳۸۷).
شکارچی داستان جوانی به نام علی است که به تازگی از زندان آزاد شده و در کارخانه ای به عنوان نگهبان شیفت شب به کار مشغول است. یک روز که علی از کار به خانه بازمی گردد متوجه غیبت همسر و دختر کوچکش می شود. پس از جستجوی فراوان از سوی افسر یک کلانتری می شنود که همسر و دخترش طی درگیری افراد مسلح با پلیس و تیراندازی بین آنها کشته شده اند. او که از شنیدن این خبر شوکه شده و عاملان آنرا پلیس می داند تصمیم به پلیس کشی می گیرد….
دوست دارم فیلمهایم را کسانی ببینند که با من مخالف هستند
در شروع مختصری از چگونگی راهیابی ات به عالم سینما بگو.
ـ متولد ۱۳۴۵ شهر مشهد هستم. فعالیت های سینمایی ام را از سن ۸ سالگی با بازی در فیلم کوتاه “فاخته” ساخته واروژ کریم مسیحی آغاز کردم. در واقع از همان زمان به غیر از سینما به هیچ شغل دیگری فکر نمی کردم. چون مادرم (ملک جهان خزاعی ـ طراح صحنه) در سینما فعالیت داشت، سر صحنه فیلم ها هم می رفتم. مثلا شازده احتجاب که مادرم طراح صحنه آن بود یکی از کارهایی بود که زیاد سر صحنه می رفتم. انقلاب را تقریباً خوب به یاد دارم. چرا که در تظاهرات هم بدون هیچ آگاهی قبلی و تنها تحت تاثیر موج گسترده مردم شرکت می کردم. در سن ۱۲ سالگی و با شروع جنگ به تشویق مادرم که دوست داشت خارج از کشور درس بخوانم به انگلستان رفتم. پس از اتمام دوران دبیرستان در رشته سینما و عکاسی تحصیل کردم. پس از پایان دوره ام از آنجا که با کار کردن برای تلویزیون مشکل داشتم و علاقه ام هم بیشتر به سینما بود، تصمیم گرفتم در زمینه سینما فعالیت کنم. آنزمان یعنی در دهه هشتاد میلادی سالی ده فیلم بلند در انگلستان و پانزده فیلم در فرانسه ساخته می شد. من زبان فرانسه را خوب بلد بودم و به همین خاطر هم تصمیم گرفتم به فرانسه بروم. در آنجا در چند فیلم به عنوان دستیار کارگردان با فیلمسازان مطرحی چون ژان لوک گدار و ژاک آنو کار کردم. پس از مدتی تصمیم گرفتم فیلم بلند اولم را بسازم. آنچه که از کارگردان های بزرگ آموخته بودم، این بود که خودتان باشید. شما نمی توانید کس دیگری را تقلید کنید پس به ریشه خودتان برگردید و نگاه مستقل خودتان را داشته باشید. از آنجا که علاقه من به سینما هم ریشه در ایران داشت با خودم فکر کردم که باید اولین فیلم خودم را در ایران بسازم.
در واقع می خواستم خودم را هم محک بزنم که ایرانی مانده ام یا نه و با ایران چه نسبتی دارم. از آن تاریخ به بعد هر فیلمی هم که در ایران ساختم در رابطه با حل آنچه بوده که ذهنم را به خود مشغول کرده بود. اینطوری شد که به اصطلاح فیلمساز شدم ( با خنده)..
فیلم شکارچی بر اساس قصه گیله مرد نوشته بزرگ علوی است و فیلم را نیز به این نویسنده فقید تقدیم کرده اید.
ـ البته باید اشاره کنم که از آن داستان الهام گرفتم. نمی شود گفت که کاملا خود گیله مرد است، بلکه بخشی از آن قصه است. بزرگ علوی هم از نویسندگانی بود که دوست داشت در ایران اتفاقی بیافتد. با داشتن نویسندگانی چون او، من تاسف می خورم که چرا سینمای ما به ادبیات ایران کمتر می پردازد.
شما برای ساخت این فیلم مجوز رسمی داشتید و فیلم را هم قبل از جریانات جنبش سبز فیلمبرداری کردید، اما در خلاصه داستان فیلم که در مطبوعات چاپ شده کشته شدن زن و دختر را به درگیری های بین پلیس و مردم نسبت داده اند و این در حالیست که شما در مصاحبه های قبلی به مسئله درگیری پلیس با سارقین مسلح در جریان یک سرقت از جواهر فروشی اشاره کرده اید. کدام روایت صحیح است؟
ـ ببینید وقتی ما فیلم را می ساختیم، دوران انتخابات بود. تدوین فیلم هم در دوران بعد از انتخابات بود. خوب طبعاً وقتی هنرمندی فیلمی می سازد، هر اتفاقی که در زندگی سیاسی و اجتماعی اش رخ می دهد ناخودآگاه در کارش تاثیر می گذارد. خوب در فیلم صدای تظاهرات هم شنیده می شود. از رادیو هم سخنان آقای خامنه ای در جواب به اوباما شنیده می شود. اینها همه حاکی از همان تاثیرات فضای سیاسی و اجتماعی جامعه در فیلم است. در جواب شما باید بگویم روایت دوم که خودم هم در مصاحبه ها اشاره کردم درست است و روایت اول برداشتی است که خیلی ها بنا به جهت گیری ها و اهداف خاص خودشان تعبیر کرده اند. باید عرض کنم که با احترام خاصی که به طرفداران جریانات سیاسی دارم، شخصاً جزو هیچ جریان سیاسی نیستم. سیاستمداران هم برایم هیچ جذابیتی ندارند.
اما همیشه دوست داشتم فیلمی بسازم که بحث برانگیز باشد. چرا که به نظرم بحث، سازنده و یک جریان سالم است. دوست دارم فیلمهایم را بیشتر کسانی ببینند که با من مخالف هستند. چون مخالفان هستند که بحث به وجود می آورند.
طبیعتا زیبایی هنر و زندگی هم در همین تنوع اندیشه ها و نگاه هاست. به شرطی که با دموکراسی و تحمل و پذیرش و احترام به عقاید هم توام باشد.
ـ اگر دوست داریم جامعه ما که هنر هم در رأس آنست پیشرفت کند باید بحث سازنده داشته باشیم. داستان این فیلم هم که برایش مجوز گرفتیم از قبل مشخص بود. همه می دانستند که بر اساس قصه گیله مرد است و جوان اول فیلم هم قرار است دو تا پلیس بکشد. حالا همزمان با ساخت فیلم اتفاقاتی هم در مملکت افتاده. خوب حالا فرض را هم بر این بگیریم که با این فیلم نسبت دارد، خوب چه اشکالی دارد. مگر کسی در ایران هست که از این اتفاقات بی خبر باشد. پس به جای پنهان کردن می شود درباره آن بحث کرد.
نوع سینمای شما که سینمای مستقل نامیده می شود را دوست دارم و همه فیلمهایت را هم دیده ام، اما مشکلی که با سینمای تو بخصوص در فیلم های زمستان و شکارچی دارم شخصیت های اصلی فیلم است. برای مثال شخصیت علی در شکارچی با روانشناختی جامعه ایران و فرهنگ و جایگاه طبقاتی این آدم نامتجانس و دور از باور و به نوعی ناهمگون است. بیشتر شبیه قهرمانان فیلم برسون کارگردان فرانسوی است.
ـ موافقم. با حرفهایت کاملا موافقم. بر اساس آن روانشناختی که گفتی قطعا جور در نمیاد. من هم می دانم که در فرهنگ ایرانی وقتی یه بازپرس به کسی بگوید زن و بچه ات تو درگیری پلیس کشته شدند غالباً با خشم و تهاجم برخورد کرده و به اصطلاح قاطی می کند. حالا اگر علی در این فیلم این واکنش را نشان می داد و به نوعی خودش را تخلیه می کرد که دیگر به فکر انتقام نمی افتاد و قطعاً نمی رفت پلیس بکشد. دلیل سکوت این آدم در فیلم هم دقیقاً به همین خاطر است که تخلیه نشده و خیلی هم تنهاست. در واقع دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد.
ببینید. سینمای شما از نوع سینمای واقع گراست که در این فیلم آخر به فضای مینی مالیستی هم نزدیکتر شده. حالا روی سخنم بازی گرفتن از نابازیگران در این نوع سینماست. آیا واقعا این بازیگرها رو رها میکنی که خود خودشون باشند که نتیجه اش هم تو ذوق خوردن و عدم همذات پنداری با این شخصیتها می شود. نمونه اش هم شخصیت اصلی زمستان و یا دو سرباز فیلم شکارچی هستند. یا دلیل دیگری دارد؟
ـ من هیچگاه نمی خواهم از یک آدم واقعی شخصیت دلخواهم را بسازم. چون در اینصورت با یک هنرپیشه کار می کنم. در شکارچی هم جوانی که نقش افسر را بازی میکند (علی نیک صولت) که نقش اول زمستان را هم بازی کرده بود واقعا خودش است. هر دو سرباز واقعا خودشان هستند. اما اینکه رها کرده باشم نه. شدنی نیست. نکته اینست که در کار کردن با این آدمها کنترل کمتری وجود دارد.
خوب. شاید سالها دوری ات از ایران در بیگانه بودن با واقعیت های جامعه و بستر فرهنگی چنین آدمهایی در ایران به صورت عمیقتر تاثیر گذاشته باشد…
ـ نه. اتفاقا دوری من باعث شده که بیشتر به سمت چنین شخصیت هایی بروم و به آنها نزدیکتر شوم. تو خیابان که راه میرم به پلیس نگاه می کنم و به نوع حرف زدنش توجه می کنم. همینطور یه خلافکار و غیره. بعد به جایگاه طبقاتی و فرهنگی آنها فکر میکنم. اینطور بهشون نزدیکتر میشم.
یکی از موفقیتهایت جذب سرمایه گذار خارجی برای فیلم شکارچی بود. مشکل خیلی از فیلمسازان جوان با ایده های جدید یافتن سرمایه گذار است. چطور شد که این اتفاق برای تو رخ داد؟
ـ البته از این بابت خیلی متاسفم. من یک سرمایه گذار ایرانی را صد در صد به یک خارجی ترجیح می دهم، اما متاسفانه این نوع سرمایه گذاری در ایران دیگه به ندرت پیش میاد و این امر به سینمای هنری ما ضربه زده است و کمکی به این نوع سینمای مستقل نمی شود. قیمتها به شدت در حال افزایش است. بین فیلم “زمستان است” تا ساخت “شکارچی” سه سال فاصله بوده، اما بودجه فیلم شکارچی دو برابر زمستان بوده است. خوب وقتی برای چنین سینمایی تهیه کننده ای نباشد مجبور می شوی به سراغ خارجی ها بروی. البته سرمایه گذار خارجی هم مشکلات خودش را دارد. چون که دنبال اهداف و خاصه های خودش است. برای مثال هنگام ساخت فیلم زمستان است یک تهیه کننده فرانسوی پیشنهاد داد که نقش اول زن را یک روسپی در نظر بگیر ما حاضریم کار کنیم. به او گفتم شما اگر ایران رفته باشید و با این نوع شخصیت که در زمستان است آشنا بشوید چنین پیشنهادی نمی کنید. به همین خاطر هم برای زمستان خانه خودم را فروختم و با مشارکت آقای دادگو فیلم را تهیه کردیم.
برای فیلم شکارچی هم تلویزیون آرته به خاطر جذابیتی که قصه برایش داشت و تا به حال هم در زمینه فیلم در سینمای ایران مشارکتی نداشته علاقه مند به سرمایه گذاری شد. در ضمن از آنجا که با سینمای من هم از قبل با فیلم زمستان است در فستیوال برلین آشنا شده بودند در پروسه ساخت شکارچی دخالتی نکردند. تهیه کننده هم یک ایرانی ـ یونانی مقیم آلمان است.
به هر حال جدای هر چیز زمانی خیلی خوشحال خواهم شد که فیلم من در ایران نمایش داده شود.