اگر به دو تکثیر می شدی،

ـ یا به تاها یی از یک،

با آن تای تو که خود یکی است و متعلق به هیچکس نیست،

که همچو سلول جوانه میلی شجاع و گستاخ به تا ها شدن دارد،

آن تای من که بیقرار و متورم از هستی،

میلی به راز های تو در تو دارد

ـ در کشف عریانی هر راز…

رازی را می آموخت

با آن تای تو در لحظه عمر یک شاخه یاس کبود

و رازی را می گفت با آن تای تو

در زیر سایه عطرش بر پوست

و آنگاه همچو پرپره های گل گم می شد،

در رازهای باد های سر گردان…

تا رازهای دیگری را در تا های دیگر متعلق به هیچکس

جستجو کند

۲۰۰۴