همانگونه که در بخش اول عنوان شد سه عامل به طرف صدمه دیده این حق را می دهد که از موضع یک قربانی، دیگران را قربانی کند. اول: فعال شدن سایه های شخصیت؛ دوم: شرمی که در این میان به واسطه زخم وارد شده تحریک می شود؛و سوم: شرافتی که بعد از صدمه خوردن احساس می کنیم لکه دار شده است. در قسمت قبلی دو عامل اول بحث شد و اکنون ادامه بحث:
۳ـ حس شرافت و حق جویی:
سومین عامل که باعث اقدام انتقام جویانه از موضع قربانی می شود حس شرافت و حق جویی است که خواستگاه آن بخش سالم شخصیت ما است. بخشی که بر اساس آن احساس می کنیم ما مستحق رفتار بهتری هستیم، لذا می خواهیم به همسرمان یا دیگران بفهمانیم که با ما چگونه رفتار کند.
تشنگی برای عدالت، انگیزه و محرک خوبی برای این نوع رفتار انتقام جویانه است. ما حق داریم که انتظار همدلی، فهمیده شدن و قدردانی داشته باشیم. گاهی اوقات این انگیزه ما را به سمت انتقام سوق می دهد. احساس شرم هم گاهی در این زمینه همراهی می کند.
در این جایگاه ما فکر می کنیم که انتقام جویی نمک روی زخم مارا می زداید در حالی که آنچه واقعاً زخم ما را شفا می دهد برخورد انسانی و مهربانانه حتی با افرادی است که ما را آزار داده اند.
اگر ما در جایگاه آزار دیگران از موضع قربانی باشیم، حتی در اجرای عدالت هم حالت انتقام جویی پیدا می کنیم. در این صورت حتی اگر او از ما عذرخواهی کرده باشد و در صدد جبران باشد باز هم این را کافی نمی دانیم. وقتی در این موضع هستیم از حق طلبی و اجرای عدالت به عنوان ماسکی برای تسکین حس انتقام جویی خود بهره می بریم.این وضعیت نه تنها به ما آرامش نمی بخشد و زخمهای ما را شفا نمی دهد، بلکه دیگری را هم مثل ما زخمی می کند و چه بسا ممکن است ما را در یک چرخه معیوب انتقام جویی، خشم و کینه آفرینی گیر بیندازد.
و اما رفتار سالم چگونه است؟
برای یافتن بهترین و سالم ترین راه برخورد با افرادی که ما را آزار داده اند بیایید بدترین فرض ممکن را در نظر بگیریم. تصور کنید شریک زندگیتان به شما خیانت کرده و درصدد جبران و ترمیم رابطه نیست آن وقت چی؟ وقتی که اونه تنها پشیمان نیست،بلکه علت خیانت خود را نیز به شما نسبت می دهد.
حتی در این صورت نیز می توانیم بدون انتقام جویی و شرم دادن به او، خود را شفا دهیم. البته این بدان معنا نیست که اجازه دهیم او به آزار دادنهایش ادامه دهد، بلکه بحث این است که ضمن محافظت از خود و درخواست توقف آزار و جبران خسارت، می توانیم با خود مهربانتر باشیم. ما می توانیم جای افتادن در چرخه خشم و انتقام به کمک یک درمانگر، زخمهای خود را شفا دهیم. نکته مهم در این فرایند این است که شفا یافتن دردی که برما رفته است با صدمه زدن به دیگران تحقق نمی یابد. ما برای خوب شدن زخمها و نجات از شرم، نیازی به طرف مقابل نداریم که آزار او بخواهد ما را بهبود ببخشد. اگر او داوطلب کمک ما باشد بسیار عالی است و اگر نه، می توانیم با جرأت رفتار کرده و زندگی با صلح و آرامش را بدون پرورش حس کینه توزی و انتقام برگزینیم. در این صورت لازم است که با خودمان مهربان تر باشیم. حمایت دوستان وعزیزانمان را بپذیریم و همچنین عشق خود و دیگران برای حمایت را قبول کنیم.
در نهایت این که:
دوباره تاکید می کنم که ما برای شفا یافتن نیاز به دیگران نداریم. همان گونه که در زخم های جسمی، بدن قادر است خود را بهبود ببخشد و صرفا مراقبت و کمک گرفتن آنها را شفا می دهد، در زخمهای عاطفی هم همین روند بسیار کمک می کند. دیگران با کمک خود می توانند شفا بخشی ما را تسریع کنند ولی ما حتی به تنهایی هم تواناییترمیم و تسکین زخمهایمان را داریم. ما حق داریم در صلح و آرامش زندگی کنیم، ولو دیگران این حق را برای خود و یا ما قائل نباشند.