در بند ۱۲ مثنوی معنوی، مولوی داستانی را حکایت می کند که مضمون خلاصه آن این است که: بازرگانی برای تجارت عزم سفر هندوستان کرد.  هنگام رفتن از همه اهل خانه خواست بگویند چه سوغات و ارمغانی می خواهند.  از طوطی زیبایی که در قفس داشت نیز همین را خواست:

«گفت طوطی را چه خواهی ارمغان/ کارمت از خطه ی هندوستان

گفتش آن طوطی که آنجا طوطیان/چون ببینی کن ز حال من بیان

برشما کرد او سلام و دادخواست/ وز شما چاره و ره ارشاد خواست».

بازرگان به هندوستان رفت، کارهای تجاری خود را انجام داد، سوغات درخواستی اهل خانه را خرید و به یاد طوطی و سفارش او افتاد:

«چون که تا اقصای هندوستان رسید/در بیابان طوطی چندی بدید

مرکب استانید و پس آواز داد/ آن سلام و آن امانت بازداد».

به محض آن که بازرگان پیام طوطی خود را بازگوکرد، یکی از طوطیان لرزید، به زمین افتاد و مرد:

«طوطیی زان طوطیان لرزید و پس/ اوفتاد و مرد و بگسستش نفس».

بازرگان فکر کرد آن طوطی از نزدیکان طوطی خودش بوده و در اثر شنیدن اسارت طوطی در قفس از فرط اندوه جان سپرده است.  از کار خود پشیمان شد.  به هرحال کارهای خود را تمام کرد و به خانه  بازگشت.  طوطی از او پرسید چه کرده است:

«کرد بازرگان تجارت را تمام/ بازآمد سوی منزل شادکام

گفت طوطی ارمغان بنده کو/ آنچه گفتی وانچه دیدی بازگو

گفت گفتم آن شکایت های تو / با گروهی طوطیان همتای تو

آن یکی طوطی ز دردت بوی برد/ زهره اش بدرید و لرزید و بمرد».

طوطی بازرگان وقتی این را شنید او نیز لرزید و بی جان بر کف قفس افتاد:

«چون شنید آن مرغ کان طوطی چه کرد/ پس بلرزید اوفتاد و گشت سرد»

بازرگان بسیار غمگین شد، طوطی مرده را از قفس درآورد و به زمین انداخت، اما طوطی پرواز کرد و بر شاخ بلند درختی نشست:

«بعد از آنش از قفس بیرون فکند / طوطیک پرید تا شاخ بلند».

بازرگان غرق حیرت شد واز طوطی چگونگی ماجرا را پرسید:

«او چه کرد آنجا که تو آموختی / چشم ما از مکر خود بردوختی

گفت طوطی کو به فعلم پند داد/ که رها کن نطق و آواز و گشاد

زانکه آوازت ترا در بند کرد / خویش او مرده پی این پند کرد

یعنی ای مطرب شده با عام و خاص/مرده شوچون من که تا یابی خلاص»

***

چند سال پیش، ولادیمیر پوتین رییس جمهوری فدراسیون روسیه پس از دو دوره ریاست جمهوری، از آنجا که طبق قانون اساسی نمی توانست برای بار سوم انتخاب شود، نخست وزیر منصوب و گوش به فرمان خود مدودف را به ریاست جمهوری رساند و خود عهده دار سمت نخست وزیری شد.  او با این ترفند قانون را دور زد و بدون آن که مسند قدرت را ترک کند ۵ سال نخست وزیر ماند تا در دور بعد باردیگر به ریاست جمهوری انتخاب شد که پس از انقضای آن چند هفته پیش برای بار چهارم به ریاست جمهوری رسید. این ترفند به مذاق برخی از رهبران مستبدی که نمی خواستند قدرت را ازدست بدهند خوش آمد و به شکل های مختلف از او تقلید کردند.  از جمله اینها، رجب طیب اردوغان است که در روندی معکوس، پس از انقضای دوره نخست وزیری خود، با تغییر قانون اساسی و تبدیل نظام پارلمانی به ریاستی که در آن قدرت و اختیارات در دست رییس جمهوری متمرکز است، بر توسن قدرت سوار شده، یکه تازی می کند و ظاهرا به این زودی ها هم قصد پیاده شدن ندارد.

نمونه دیگری از همین ترفند مستبدانه در سال های گذشته در ارمنستان رخ داد.  سرژ سرکیسیان که بهمدت ۱۰ سال رییس جمهوری بود و نمی توانست برای بار سوم نامزد شود، درسال ۲۰۱۵ با تغییر قانون اساسی و تبدیل نظام ریاستی به نظام پارلمانی در صدد برآمد که با کسب سمت نخست وزیری توسط نمایندگان حزب خود که در مجلس اکثریت دارند، قدرت خود را حفظ کند.

این ترفند مستبدانه با مخالفت مردم ارمنستان روبرو شد.  یکی از نمایندگان پارلمانبه نام نیکول پاشینیان هدایت اعتراضات را به عهده گرفت و پس از ۱۱ روز تظاهرات رشد یابنده ای که در روز آخر –دوشنبه ۳ اردیبهشت –گروهی از سربازان و نظامیان نیز به آن پیوستند، سرانجام سرژ سرکیسیان ناگزیر شد از سمت نخست وزیری استعفا دهد.  اودر بیانیه استعفای خود نوشت: «نیکول پاشینیان (رهبر اعتراضات و نماینده پارلمان) حق داشت و من اشتباه کردم».

به این ترتیب، با جدیت و پیگیری مردم شجاع ارمنستان و رهبری فردی که تا دو هفته پیش کسی گمان نمی برد بتواند از عهده چنین وظیفه خطیری برآید، خطر برقراری یک استبداد دیرپا از سر مردم ارمنستان دور شد و بعید است که در آینده نزدیک دیگر کسی جرئت کند که بخواهد در عرصه سیاسی این کشور یکه تازی خودکامانه کند.

تاریخ همزیستی ایران و ارمنستان قدمتی چندهزار ساله دارد.  علاوه بر آن که شمار زیادی ازارامنه از قرن ها پیش در ایران زندگی می کردند – و هنوز هم بخشی از آنها می کنند -، کشور ارمنستان نیز برای مردم ایران همسایه و دوستی است که وجودش مغتنم است. مردم این کشور با ایستادگی دلیرانه دربرابر نیات خودکامانه سرژ سرکیسیان و به عقب نشینی واداشتن او، مانند داستان طوطی و بازرگان مثنوی مولوی درس چگونگی رهایی از شرّ استبداد را به ما داده اند!