چندی پیش به سرم زد که کاغذها و پوشهها و یادداشتهای انباشته شده در قفسهها و کشوها و کیفها را بریزم بیرون و پاکسازی کنم. میدونید … آدم خوبه که هر از چندی، هم خودش را پاکسازی کنه و هم کاغذهاش را – بعضیها معتقدند ثواب هم داره … گردن خودشون!.
و چنین بود که در این خونه تکونی به ذخیرهای از یادداشتهام برخوردم که همه جور چیزی توش پیدا میشه: از آسمون گرفته تا ریسمون و از فیل گرفته تا فنجون! همه را گذاشتم تو یک کلاسور و روش نوشتم: چنته …
بعد فکر کردم، “خُب، که چی؟ بازم میخوای بذاری خاک بخورن؟… اینکه درست نیست! “
سرانجام به آنجا رسیدم که آنها را با شما دوستان قدیم و ندیم در میان بگذارم با این امید که کاری باشه درخور نگاه شما. (البته و صد البته، پسند خاطر سردبیر افتادن شرط نخستِ کاره…) و …
در چنتهی ما هر آنچه میگویی، هست
از فیل و ز فنجان هم اثر جویی، هست
از قصه و شعر و علم و بستان هنر
وز گلشن عارفان در آن بویی هست
بدین ترتیب با خودم قرار گذاشتم که هر دو هفته یکبار، با هزاران مطلب(!) بیام خدمت شما و درددل کنیم، و نگاهی هم داشته باشیم به روزگار امروزمون. نشانی ایمیل خودمو هم میذارم که امکان تماس با این قلم رو داشته باشید؛ خوبه؟…
kzayyani@hotmail.com
و اما:
مسئلهی روز
مسئلهی روز از نگاه این قلم، و خیلیها، همچنان آقای ترامپه و کارای سرگیجه آورش.
ببینید نگارگر مجله پرآوازهی نیویورکر، در روی جلد شماره ۱۰ آوریل ۲۰۱۷ مجله چه تصویری از آقای ترامپ نقش کرده: گلفباز ناشی کاخ سفید با پرتاب ناشیانهی توپها شیشههای پنجرههای کاخ سفید را درب و داغون کرده! که کنایه است از… تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
اگر من بجای کارتون نگار بودم، کره زمین را با کاخ سفید ترکیب میکردم!
و اما…
سوریهی مادرمرده
دو هفته پیش مردم بی پناه، فلکزده، بی یار و یاور، و بیخانمان سوریه بلا کم به سرشون اومده بود که مورد بمباران شیمیایی هم واقع شدند. مردم بی دفاعو بمباران شیمیایی میکنند و سرضرب ۴۷ نفر رو میکشن. بعدش هم، کی بود کی بود، من نبودم. همهی قدرتهای درگیر میزنن زیرش و دست آخر هم همه میگن کار بشار اسد بوده! ولی همین قضیه میشه بهانهی مهندسی شدهی شلیک ۵۹ موشک کروز از مدیترانه به یک پایگاه هوایی داخل سوریه. بعد، خوشبختانه به سرعت آشکار شد که، ای بابا ما کجای کاریم، همهش سناریو بوده و پوتین و اسد و همهی بازیگران صحنه، پیشاپیش از پرتاب موشکها خبر داشته اند و به تماشای آتشبازی نشستهاند! … که البته تعجبی هم نداره؛ من اصلن تعجب نکردم.
… آخه اقای رییس جمهور، آقای نخست وزیر، آقای اسلحه فروش، پای بچه تون خراش ورمیداره، شب خواب ندارین… اون وقت ۴۷ نفر رو یکجا بمب میزنین؟! چی از جون این مردم بدبخت میخاین؟ همه رو که آواره کردین، پناه هم بهشون نمیدین؛ از شهرهای قشنگ سرزمینشون هم که چیزی باقی نگذاشتین، ته موندهی بدبختایی رو هم که امکان فرار ندارند هدف جنگافزار شیمیایی قرار میدین؟ تا کی؟
یک حمله هوایی آمریکا به موصل برای بیرون راندن داعش در ماه گذشته، ۲۰۰ غیرنظامی را به کشتن داد که بزرگترین رقم تلفات مردم بی پناهه در یک حمله، از سال ۲۰۱۴ … (http://www.truth-out.org)
بابا بیاین این ویرانکده سوریه رو تکه پاره کنین و هرکدوم یه لقمهش رو ببلعید ببینم آروم میگیرین؟
(داشتم این یادداشتو برای دوستم، آقای نکتهسنج، می خوندم، گفت: “اینو ننویس مرد حسابی!” گفتم “چرا ننویسم، حقیقتو باید گفت.” نگاه سرزنش آمیزی به من کرد و گفت ” آخه عزیز من، تو که بهتر از من میدونی، امروز آتش سوریه خاموش بشه، یه جای دیگه آتیش روشن میکنن… کارخونههای عظیم اسلحه سازی که خاموش نمیشن، باید شبانه روز کار کنن!..” چی داشتم به این دوست بگم؟ همه میدونیم که کشورهای عمدهی تولیدکننده جنگافزار سالی میلیارد میلیارد جنگافزار میفروشن؛ اینا کجا میره؟ )
گفتم: ” خبر دارین نهاد ضدّ مین سازمان ملل متحد اعلام کرده که [اگر جنگ و کشتار در سوریه خاموش بشه] پاکسازی سوریه و عراق از مین و مواد منفجره، ۴۰ تا ۵۰ سال زمان میبرد و به میلیاردها دلار بودجه نیاز دارد.! تا چه برسه به بازسازی.”
اینو که گفتم، آقای نکتهپرداز فشفشه وار ازجا پرید که، ” تو کجای کاری… مگه افغانستانو ویرون کردن، عراقو ویرون کردن، اومدن بازسازی کنن؟ نه، اگه جنگ خوابید خود مردم باید هر چی دارن و ندارن بدن، معادنشون رو هم گرو بذارن، قرض بالا بیارن؛ شاید تا ۳۰۰ سال آینده یه کمیش بازسازی بشه و … آمادهی بمباران دوباره!”
و اما …
چند حرف و خبر شیرین(؟):
آقای جاستین ترودو، که همیشه خودشو یک فمینیست معرفی کرده، روز چهارشنبه (۵ آوریل) گفت که، در همه جای جهان زنان و دختران قربانی خشونتهای جنسی هستند و از آموزش و حق تصمیمگیری، حتا برای بدن خودشون هم محروم هستند. دختران و زنان باید حق انتخاب داشته باشند که، چه وقت و با چه کسی میخواهند خانواده تشکیل دهند و اندازه خانواده آنها چقدر باشد. ترودو گفت منتظر روزی است که وقتی مردان اعلام می کنند فمینیست هستند، کسی شگفت زده نشود و روزی برسد که برابری جنسیتی در نهادهای تصمیمگیری و اجرایی در سازمانهای اجتماعی برقرار باشد. حرف شیرینی زده.! ( به آقای نکتهپرداز گفتم ” یکی به نفع زنان”، گفت ” نه دوست من، یکی به سود بشریت!”)
- پییر امیدیار، میلیاردر ایرانی- آمریکایی و مدیر سابق کمپانی eBay مبلغ ۱۰۰ میلیون دلار برای انجام فعالیتهای روزنامهنگاری تحقیقی، مبارزه علیه خبرهای دروغ، و نفرت پراکنی هدیه داد.
مبلغ ۴/۵ میلیون دلار از این هدیه بیسابقه، به کنسرسیوم بینالمللی تحقیقات روزنامهنگاری(ICIJ)، که مرکز آن در شهر واشنگتن قرار دارد اختصاص داده شده که سال گذشته چند هزار صفحه سند و مدرک در رابطه با اختلاسهای بزرگ بینالمللی و کلاهبرداریهای شرکتهای بزرگ با مداخله برخی از سیاستمداران و دولتهای کشورهای جهان منتشر کرده بود. گروهی این افشاگری را بزرگترین افشاگری قرن لقب دادند. (نقل از پرژن میرور) کار قشنگیه، نه؟
خُب، حالا اجازه بدید چند دقیقه سرمون رو از منجلاب سیاست بکشیم بیرون و نفسی تازه کنیم:
و اما …
شنیدنیها:
شگفتیهای انحصاری شهرهای ایران…!
(راست و نادرستش گردن روایتگر)
اندیمشک: تنها شهر خاورمیانه که سه تا سد مطرح جهانی دارد و بیش از ۸۰ درصد برق کشور را تامین می کند.
پاوه : شهری بدون حتا یک چراغ قرمز !
لار: تنها شهر بدون کوچه در خاورمیانه !
بعد از زلزله ای که شهر را کاملن ویران کرد به اینگونه طراحی شد .
چالدران: شهر بدون کولر ! دمای هوا به نحویست که در چلهی تابستان هم نیازی به کولر ندارند .
اردکان: پولدارترین شهر ایران، به دلیل معادن فراوان و اَبَرکارخانههای شخصی. گردش حساب بانکهای آن نسبت به جمعیتش ۲۴ برابر تهران بزرگ است!
فردوس: شهری در خراسان جنوبی، دومین شهر امن جهان (بعد از وین) شناخته شده. در این شهر چیزی به نام دزدی و سرقت وجود ندارد و درِ اکثر خانهها و ماشین ها باز گذاشته می شود، و مردمی مطمئن و قابل اطمینان دارد.
تبریز: شهر بی گدا !
جلفا: شهری بدون گورستان! مردهها برای دفن شدن به روستاهای اطراف فرستاده می شوند!
نورآباد ممسنی: شهری که هجده درصد جمعیت آن دانشجوست… تهران با دوازده درصد رتبه دوم کشور را دارد …
ایوان: شهر بدون مردهشورخانه ! مردهها طبق سنت های قدیمی در حیاط خانه شسته میشوند.
بروجرد: باصفاترین شهر لرستان؛ و مردمش، خوشگذران ترین مردم ایران! (شیرازیها بهشون برنخوره!)
کیش: تنها شهر بی موتورسیکلت !
گچساران: ثروتمندترین “شهر” ایران. دارای پنجمین اَبَرذخیرهی نفت جهان و بزرگترین منابع گازی ایران و خاورمیانه، و … مردمش …؟
عسلویه: شهری که جمعیت مهاجران و نیروهای مشغول به کار در آنجا یازده برابر جمعیت بومیست!
شادگان: تنها شهر بدون هتل و مسافرخانه. مردم این شهر حتا مسافر مهمان غریبه را به منزل خود دعوت و پذیرایی می کنند.
سلماس: تنها شهر ایران که خیابان های آن شطرنجی است
(نقل از:@GizmizTe )
و اما…
در روزگاری که جوانمردی هنوز نمرده بود…
حاج حبیب هر روز حوالی گرگ و میش دم صبح با رفیقش، مش حسن، که همسایه ی دیوار به دیوارش بود و مغازه شون هم تو یک بازارچه، از خونه که در میومدند، گپ زنان می رفتند سر کارشون. یه روز ، پس از سلام علیک معمولی، حاج حبیب به دوستش گفت که پیش از رفتن به مغازه باید یه سری به خونه عروسش بزنه و سفارش خرید ازش بگیره، که پسرش رفته بود سفر. بنا بر این، وسط راه از مش حسن جداشد و رفت. مش حسن متوجه رفتن حاج حبیب نشد، و همون طور که یک بند حرف می زد و دو قدم جلوتر از دوستش می رفت، یه کیسه پول از جیبش درآورد و بی اون که برگرده، دستشو به عقب دراز کرد و گفت:
“مشدی، این پول رو ببر مغازه، میام ازت میگیرم، من میرم حموم یه آبی به تنم بزنم و بیام.”
منتظر جواب هم نشد و وارد حمام شد. وقتی اومد بیرون، هوا روشن شده بود. با شتاب به سمت بازار راه افتاد که شنید یه کسی از پشت سر صداش می کنه. برگشت و با یه چهره ی ناشناس رو در رو شد. ناشناس دستشو با یک کیسه به طرف او دراز کرد و گفت:
“آقا خدا خیرت بده؛ این کیسه ت رو بگیر که امروز از کار بیکارم کرد!”
مش حسن شگفت زده گفت:
“آقا کیسه چیه؟ شما رو بجا نمیارم …”
“کیسه مال شماست، وقتی می رفتین حموم دادینش به من براتون نگه دارم؛ حالام دیگه کارم دیر شده باید برم، خدافظ .”
مش حسن هاج و واج بازوی مرد رو گرفت و نگهش داشت:
“پس من به جای حاج حبیب کیسه رو دادم به شما؟ ببخشین که از کار بیکار شدین من جبران میکنم. ولی تازه اول روزه، چه جوری از کار بیکار شدین، مگه کارتون چیه؟”
“من یه کیسه بُـرم، تو تاریکی کار می کنم؛ حالا دیگه هوا روشن شده، خداحافظ !”
تعجب مش حسن بیشتر شد:
اگه جیب برین پس چرا کیسهی پول منو پس میدین؟”
“آقای محترم، من معاش خودمو با تلاش خودم در میارم، شما پولتو به امانت دست من دادی! بالاکشیدن امانت هم دور از جوونمردیه، تو خط ما نیست… خدافظ!”
راستی … شما خبری از جوانمردی دارین؟ اگه دارین به مام بگین.
و اما…
از سرزمینمان بگیم:
شهر سوخته
افزون بر پنجهزار سال پیش، شهری در سیستان پدید آمد که به گفتهی باستانشناسان، به لحاظ بافت شهری، جمعیت، مدیریت و برنامه ریزی شهری و … منحصر به فرد بود؛ و نخستین شهر (به معنای امروزی) جهان باستان است که با تمدنی هوشمندانه و خلاق، عنوان بزرگترین استقرار شهرنشینی در فلات ایران در ۶۰۰۰ سال پیش را به خود اختصاص داده است.
شهر سوخته نام بقایای دولت ـ شهری باستانی است که در ۵۶ کیلومتری زابل و در حاشیه جاده زابل به زاهدان واقع شدهاست. دوره ی بنای این شهر بزرگ با دوره برنز تمدن جیرفت مقارن است و زروانیان در حدود ۶۰۰۰ -سال پیش در این شهر زندگی میکردهاند.
شهر سوخته در سیوهشتمین اجلاس یونسکو در یکم تیر ۱۳۹۳ به عنوان میراث جهانی یونسکو، بهعنوان یکی از پیشرفتهترین شهرهای باستانی دنیا ثبت گردید و هفدهمین اثر تاریخی ایران در فهرست یونسکوست.
کلنل بیت، مأمور نظامی بریتانیا، نخستین کسی بود که در دوره قاجار هنگام بازدید از سیستان، در خاطراتش به این محوطه تاریخی اشاره کرده و با دیدن نشانههایی از آتشسوزی، آن را شهر سوخته نامیده است.
پس از انگلیسیها و ایتالیاییها اکنون کندوکاوها زیر نظر سازمان میراث فرهنگی ادامه دارد؛ و لابد به همین جهت است که، به گزارش خبرگزاریهای ایران، آثار و استخوانهای کشف شده از شهر سوخته، در انبار زیرزمین موزه ملی ایران بدون هیچگونه بستهبندی استاندارد، در کارتنهای بی مصرف مواد شوینده، جعبه شیرینی،جعبه دستمال کاغذی، کیسههای نایلونی معمولی، و در فضایی نمناک و نیمه تاریک نگهداری میشوند! بگذریم…
تمدن شهر سوخته یکی از شگفتیهای دنیای باستان است، و بر اساس کشفیات انجام گرفته، میتوان گفت شهرسوخته مهمترین مرکز استقرار و در حقیقت پایتخت منطقه و محل اصلی سکونت زروانیها در دوران مفرغ بوده است.
شگفتی های شهر سوخته
شهر سوخته مرکز بسیاری از فعالیتهای صنعتی و هنری بوده است.
صنعتگران شهر سوخته با ابزار ابتدایی ولی دقیق خود میتوانستند ورقههای طلایی بسیار نازکی به قطر کمتر از یک میلیمتر بسازند و از آنها مفتولهای بسیار ظریف تولید کنند.
در شهر سوخته ، قلاب ماهیگیری، مهرهها و گردنبندهایی از لاجورد و طلا، و انواع سفالینهها و ظروف سنگی، معرق کاری، انواع پارچه، و حصیر، یافت شده که معرف وجود چندین گونه صنعت، به ویژه صنعت پیشرفته نساجی در آن جاست. تاکنون ۱۲ نوع بافت پارچه یکرنگ و چند رنگ به دست آمده است.
یک چشم مصنوعی متعلق به ۴۸۰۰ سال پیش هم در یکی از گورهای شهر کشف شده که متعلق به زنی ۲۵ تا ۳۰ ساله بوده و روی جمجمه او موجود است. مویرگهای ظریفی از سیمهای زر در روی این چشم و داخل چشم، به قطر کمتر از نیم میلیمتر، طراحی و نصب شده است!
یکی از شگفتانگیزترین یافتهها، نشانههایی است از کهنترین جراحی مغز در جهان بر روی جمجمهای از یک دختر سیزده چهارده ساله. در ۴۸۰۰ سال پیش، پزشکان آن دیار برای درمان بیماری هیدروسفالی (جمع شدن مایع درجمجمه)، بخشی از استخوان جمجمه بیمار را برداشته و عمل جراحی را انجام دادهاند؛ و بیمار تا مدتها پس از عمل، زندگی کرده است. در این تصویر، چهرهی بازسازی شده دختر و گور او دیده میشود
و اما…
سخن روز:
یک:
دست مزن !
چشم، ببستم دو دست
راه مرو !
چشم، دو پایم شکست
حرف مزن !
قطع نمودم سخن
نطق مکن !
چشم، ببستم دهن
هیچ نفهم!
این سخن عنوان مکن!
خواهش نافهمی انسان مکن!
لال شوم، کور شوم، کر شوم
لیک محال است که من خر شوم
(از: میرزا علی اکبر خان دهخدا )
دو:
می توان صدبار هم
مهربانی را
خدا را
عشق را
با لبی خندان تر از یک شاخه گل تفسیر کرد
می توان بیرنگ بود
همچو آب چشمه ای پاک و زلال
می توان در فکر باغ و دشت بود
عاشق گلگشت بود
می توان این جمله را در دفتر فردا نوشت
“خوبی از هر چیز دیگر بهتر است “
و اما …
نکتهی هفته:
به رییس شرکتمون گفتم:
” ماشین جدیدتون مبارک, خیلی قشنگه”
رییس گفت:
“اگه برای خودت هدف بزرگتری مشخص کنی و تمام سعی ات رو برای رسیدن به اون به خرج بدی، بیشتر کار کنی، و کارتو بهتر انجام بدی، سال دیگه میتونم بهترشو بخرم!” … جل المخلوق!!؟