در نوشتار پیشین سخن از شهرهای سقسین و بلغار به میان آمد.
سقسین
جای بر ایران زمین بر بنده تنگ است این زمان
یا به سقسین رفت باید یا به هندستان مرا
سلمان ساوجی
“و اما سقسین کجا بود؟”. نخستین بار این نام را در سر کلاس درس ادبیات فارسی سال چهارم ریاضی دبیرستان شنیدم. دبیری داشتیم اندیشمند و دانشمند که صد البته آن زمان قدر او را نمیدانستیم. شادروان اکبر رادی نمایشنامه نویس بزرگ ایرانی. دبیری کممانند که هیچگاه به مطالب کتاب بسنده نمیکرد و به فراخور حال شنونده فراتر و بسیار فراتر میرفت. داستان از ماجرای شوریدن خوارزمشاه اتسز بنیانگزار دودمان خوارزمشاهیان بر سلطان سنجر سلجوقی آغاز میشد. آنجا که برای او پیغام میدهد:
مرا با ملک طاقت جنگ نیست
به سوی ویم نیز آهنگ نیست
اگر بادپاییست خِنگ ملک
کمیت مرا نیز پا لنگ نیست
به خوارزم آید به سقسین رَوم
خدای جهان را جهان تنگ نیست
شهری در میانه راه بازرگانی ایران و اروپای شمالی که از یکجانشینی اقوام ایرانی سُکایی ایجاد شد. نام آن برگرفته از اقوام ایرانی و چادرنشین سُکایی است که نخست سُکاستان و سپس سکستان و سرانجام سقسین شده است. این سرزمین که یکی از مهمترین گلوگاههای بازرگانی دریای خزر بوده، در شمالغربی سرزمین خوارزم و و جنوبشرقی سرزمین بلغار قرار داشته است. رودخانه بزرگ در نقطه مقابل آمل، اِتِل (ولگا) و یا اورال بوده است. احتمال دارد که این شهر در محل کنونی ولگاگراد (استالینگراد) و یا احتمالا آستاراخان قرار داشته است. مهمترین شریک تجاری این سرزمین تا تسخیر آن به دست روسها، همواره ایرانزمین بوده است. دوران سامانی دوره شکوفایی بازرگانی ایرانیان در سقسین بوده است. ایرانیان بسیاری به ویژه از خراسان و تبرستان در این سرزمین زندگی میکردند.
گهی از شاه رفتی سوی سقسین
گهی در روم بودی گاه در چین
سلمان ساوجی (جمشید و خورشید)
« …. سقسین شهر معظمی است از بلاد خزر … و میگویند که مردم آنجا چهل قبیله غُز هستند و در شهر به اندازهای غربا و تجار هستند که بهشمار نمیآید … و سرمای آنجا خیلی سخت میشود … و مردم آنجا مسلمان هستند … و در تمام سال فقط در شعبان و رمضان نماز میخوانند … در آنجا رودخانه بسیار بزرگی است ( اِتِل = ولگا) که از دجله بزرگتر است … و در سقسین معاملات با سرب میشود …»
طرفداران ز سقسین تا سمرقند
به نوبتگاه درگاهش کمربند
نظامی
غرناطی درباره این شهر مینویسد:«….. رودخانه آنجا در زمستان یخ میبندد و بر روی آن راه رفته است و پهنای آن هزار و هشتصد و چهل و اند قدم بوده است…..»
و سرانجام اینکه ساکنان این شهر، در زیبایی شهره آفاق بودند:
گویند که در سقسین، ترکی دو کمان دارد
گر زان دو یکی گم شد، او را چه زیان دارد
مولوی
بلغار
عشق تو ز سقسین و ز بلغار برآمد
فریاد ز کفار به یکبار برآمد
عطار
بلغار نام قومی است که در زمان باستان دو کشور تشکیل داد. یکی در کنار رود دانوب که اینک کشور بلغارستان خوانده میشود و هنوز پایبرجاست؛ دیگری در کنار رودخانه ولگای کنونی و شمال دریای خزر که در قرون بعد، اسلام را پذیرفتند. اینجا منظور بلغارهایی هستند که ایرانیان از دوران باستان با ایشان از راه دریای خزر دادوستد داشتند ایشان هستند. دوران سامانیان، روزگار شکوفایی داد و ستد بلغارها با ایرانیان بوده است. سرزمینی با تابستانهایی معتدل و سرمای استخوان سوز زمستانی.
عدلش بدان سامان شده
که اقلیمها یکسان شده
سنقر۱به هندستان شده
طوطی به بلغار آمده
خاقانی
در سال ۳۰۹ هجری خلیفه عباسی، دانشمند ایرانی، احمد بن فُضلان (همدانی ؟) را به سفارت به میان ایشان فرستاد و او سفرنامهای از این ماجرا نوشت که اینک هم موجود است و سندی گویا از فرهنگ مردمان آن سوی دریای خزر پیش از گرویدن به آیین اسلام به شمار میرود. چرم بلغار از سوی این سرزمین و از طریق رودخانه ولگا و دریای خزر به بازار ایرانزمین میآمده است.
چون گشت سپیدی رخ از سرخی مه پنهان
گوئی که به روم اندر بلغار همی پوشد
خاقانی
بلغارها در طول تاریخ به سمت جنوب رودخانه ولگا مهاجرت کرده بودند. خاستگاه اصلی قوم بلغار هنوز مشخص نشده است. برخی دانشمندان بلغارها را از بازماندگان آریاییهای چادرنشین و کوچرو میدانند. ساکنان بلغار نیز در زیبایی شهره آفاق بودند:
همه جور من از بلغاریانست
که مادامم همی باید کشیدن
برون آرند ترکان را ز بلغار
برای پرده مردم دریدن
ناصر خسرو
شهر بلغار در پاییز سال ۶۳۴ و یا ۶۳۵ هجری مورد هجوم خانمانبرانداز مغول قرار گرفته و با خاک یکسان شده و بازماندگان آن پراکنده شدند. سپس در دوران اردوی زرین (نوادگان جوجی پسر چنگیز) شهر بلغار دوباره رونق یافت. این شهر که غنیترین شهر مسیر رود ولگا به شمار میرفت، در سالهای ۸۰۱ تا ۸۰۲ هجری (۱۳۹۹ میلادی) توسط روسهای عبوس به کلی نابود شده و از پهنه روزگار برای همیشه ناپدید شد. امروز در محل شهر باستانی شهر بلغار، دهکدهای روسنشین به نام بلگارسکوی Bulgarskoie در منطقه کازان (قازان) قرار دارد.
ابنحوقل مینویسد: «بلغار اسم شهری است و مردم آنجا مسلمانند…و در نزدیکی آنجا شهر دیگری است موسوم به سوار و در آنجا مسجد جامعی است و خطیب مسجد به من گفت که عده ساکنان این دو شهر نزدیک به ده هزار نفر است…… و در فصل تابستان، شب به اندازهای در آنجا کوتاه است که وقت برای آنکه انسان دو فرسخ بپیماید نمیشود و درستی این مسئله بر خود من هم در هنگامی که در فصل زمستان وارد آنجا شدم معلوم گردید، چونکه روز به اندازهای کوتاه بود که چهار نماز را پیاپی و پشت سر یکدیگر میخواندیم…..»
چابکان خطا و فرخارند
ماهرویان چاچ و بلغارند
سنایی
ابن اسفندیار در تاریخ تبرستان مینویسد: «… و بازار متاع سقسین و بلغار تا به عهد ما آمل بود و مردم از عراق و شام به طلب متاع ایشان به آمل آمدندی و بازارگانی مردم طبرستان به بلغار و سقسین بود به حکم آنکه سقسین از آن لب دریا در مقابل آمل نهاده است و چنین گویند که چون به سقسین کشتی رود به سه ماه برسد و چون از آنجا آید هفته آدینه آنجا نماز گذارند و آدینه دیگر به اَهلُم باشد از آنکه چون میروی به فراز است و چون میآیی در نشیب … »
شبی گیسو فروهشته به دامن
پلاسین معجر و قیرینه گرزن
بکردار زنی زنگی که هرشب
بزاید کودکی بلغاری آن زن
منوچهری
قبچاق
سبک رو چون بت قبچاق من بود
گمان افتاد خود کافاق من بود
نظامی (خسرو و شیرین)
دشت قبچاق در شمال دریای خزر قرار داشته و بخشی از جاده بازرگانی ایران و اروپای شمالی بوده است. ریشهٔ نام قبچاق به درستی آشکار نیست و در آثار اسلامی تا سدههای نهم و دهم میلادی از نام قبچاق اثری نیست. مردمان این سرزمین با پوست سفید، موی روشن و چشمان آبی خود شناخته میشدند. مادر سلطان محمد خوارزمشاه، ترکان خاتون، ازترکان قنقلی از دشت قبچاق بوده است. اتحادیه قبچاق در آسیای مرکزی در میان رشته کوه اورال و رودخانه ولگا (دشت فرغانه) زندگی میکردند و در طول تاریخ با ایرانیان دارای پیوندهای بازرگانی تنگاتنگی بودند.
از پی رزق بدین فضل و هنر ناچارم
که به بلغار بباید شدنم یا قبچاق
قاآنی
پانویس:
۱ـ Harrier پرنده شکاری از خانواده عقابیان.